غزل شمارهٔ ۴۷۶
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست
که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست
فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر
که آدمی و پری در ره تو بیسر و پاست
پریر جان من از عشق سوی گلشن رفت
تو را ندید به گلشن دمی نشست و نخاست
برون دوید ز گلشن چو آب سجده کنان
که جویبار سعادت که اصل جاست کجاست
چو اهل دل ز دلم قصه تو بشنیدند
ز جمله نعره برآمد که مست دلبر ماست
پس آدمی و پری جمع گشت بر من و گفت
بده ز شرق نشانها که این دمت چو صباست
جفات نیز شکروار چاشنی دارد
زهی جفا که در او صد هزار گنج وفاست
قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی
بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست
که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست
هوش مصنوعی: به همه جهان بخند، چون که هر چیزی در این دنیا برای خندیدن تو مناسب است. تو همچون بندهای در برابر قامت و زیباییات ایستادهای، چه درست و چه نادرست.
فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر
که آدمی و پری در ره تو بیسر و پاست
هوش مصنوعی: برای تو دولت به پا میافتد و تاج بر سر تو میگذارد، چون در مسیری که تو هستی، انسان و پری هر دو بیسر و پای خود هستند.
پریر جان من از عشق سوی گلشن رفت
تو را ندید به گلشن دمی نشست و نخاست
هوش مصنوعی: پری از عشق من به باغ و گلزار رفت. او تو را ندید و در گلزار لحظهای نشسته و دوباره برنخاست.
برون دوید ز گلشن چو آب سجده کنان
که جویبار سعادت که اصل جاست کجاست
هوش مصنوعی: بیرون رفتن از باغ مانند آب که در حال سجده است، نشانهای است از جستجوی جویبار سعادت که جایی است از اصل و ریشه زندگی.
چو اهل دل ز دلم قصه تو بشنیدند
ز جمله نعره برآمد که مست دلبر ماست
هوش مصنوعی: وقتی که دوستان و عاشقان به داستان عشق تو از دل من گوش دادند، از همه جا صداهایی بلند شد که او دلبر و محبوب ماست.
پس آدمی و پری جمع گشت بر من و گفت
بده ز شرق نشانها که این دمت چو صباست
هوش مصنوعی: پس انسانها و موجودات پری مانند دور من جمع شدند و گفتند: نشانههایی از شرق بده، چون عطر و بوی تو مانند نسیم صباست.
جفات نیز شکروار چاشنی دارد
زهی جفا که در او صد هزار گنج وفاست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که حتی در سختیها و آسیبها نیز نوعی شیرینی و نعمت وجود دارد. به عبارتی، ممکن است آزار و رنجی که تجربه میکنیم در حقیقت حاوی خ treasures و ارزشهایی باشد که قابل توجه هستند. در واقع، این جفا و سختی، در پس خود گنجینهای بزرگ از وفا و ارزش را به همراه دارد.
قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی
بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست
هوش مصنوعی: شمس تبریزی به ناگاه رفت و از من پرسید که چرا خورشید به سمت پشت میرود.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۷۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/01/24 12:03
نادر..
زهی جفا که در او صد هزار گنج وفاست..
1399/06/28 11:08
جلال
تو را ندید به گلشن دمی نشست و نخاست
در این مصرع کلمه ی "بخاست" صحیح است نه کلمه "نخاست"
1399/06/28 11:08
جلال
همچنین:
که جویبار سعادت که اصل جاست کجاست
در این مصرع کلمه ی “کجاست” صحیح است نه کلمه “جاست”