غزل شمارهٔ ۴۵۳
بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت
شب در شکنجه بودم و جرمی نرفته بود
در حبس بود این دل و دل دادنی نداشت
ای آنک ایمنست جهان در پناه تو
مه نیز بیلقای تو شب ایمنی نداشت
کبر و منی خلق حجاب تو میشود
در سایه بود از تو کسی کو منی نداشت
دل در کف تو از تو ولیکن ز شرم تو
سیماب وار بر کف تو ساکنی نداشت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت
هوش مصنوعی: بدون تو، شب تار و روشنایی نداشت و شمع و موسیقی و مجلس ما هیچ لذتی نداشت.
شب در شکنجه بودم و جرمی نرفته بود
در حبس بود این دل و دل دادنی نداشت
هوش مصنوعی: در شب دچار عذاب و رنج بودم و هیچ گناهی نکرده بودم. دل من در حبس بود و هیچ چیزی برای دادن نداشتم.
ای آنک ایمنست جهان در پناه تو
مه نیز بیلقای تو شب ایمنی نداشت
هوش مصنوعی: ای کسی که جهان در سایه و حمایت تو در آرامش است، حتی ماه نیز بدون دیدار تو، شب را در ناامنی سپری نمیکند.
کبر و منی خلق حجاب تو میشود
در سایه بود از تو کسی کو منی نداشت
هوش مصنوعی: غرور و خودپرستی انسانها مانعی برای درک و مشاهده حقیقت تو میشود. در سایه وجود تو، هیچکس نمیتواند برتری یا خودبزرگبینی داشته باشد.
دل در کف تو از تو ولیکن ز شرم تو
سیماب وار بر کف تو ساکنی نداشت
هوش مصنوعی: دل من در دستان توست، اما از شرم تو، مانند جیوه نمیتواند در دستانت آرام بگیرد.