غزل شمارهٔ ۴۴۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش نازنین بازیان
حاشیه ها
دست فشان پا کشـان بیمار این حال و جـان
ره روم کو به کو گرچه نیــــــاد او عیــــــــــــان
دل کشد ما رویم سوی نگار مهــــــــــــــــربان
جان چو دل نالد و مست و هویدا به جـــــــان
عاقیت ما رویم زین خراب آباد جــــــــــــــــــان
که داند بعد ازین شعـر مهـــــــــــر و مهربـــــــان
خوش ترابی ست گر به خوانی با دل جـــــان
وان حدیث نوبه ی باد بهـــــــــــــــارن
می روم می روی وآنکه ره ش برش بود
این چه حال و آن چه رفتن بی بهر چه بود
بهر ما مهر ما دولت پاینده بود
وین شود آن شود عاقبتم خاک بود
در بیت هشتم م یفرماید:
آن کو کشید دستت او آفریده استت
وانکو قرین جان شد او صاحب قران است
قران از اصطلاحات نجومی است .
قران . [ ق ِ ] (ع مص ) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه ٔ آن دو. || (اِمص ) حالت به هم آمدن دو ستاره در برجی . (صراح ). اجتماع دو ستاره است غیر از خورشید و ماه در جزء واحد از اجزاء بروج . (ازالنقود العربیه ص 182). در احکام نجوم چون این کلمه را مطلق گویند مراد اجتماع زحل و مشتری باشد، و چون مقصود اقتران دو کوکب دیگر باشد قید نام کنند. پیوستن دو ستاره به برجی ، و آنکه گویند فلان صاحب قران است یعنی آنکه هنگام ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ). در اصطلاح نجومی ، بودن دو یا چند کوکب است در یک نقطه ٔ آسمان یا در یک جزء از منطقةالبروج ، و آن بر سه قسم است : قوی ، ضعیف ، متوسط. و رجوع به قران بزرگ و قران کوچک وقران میانه در التفهیم ص 208 و 209 شود
صاحب قران: صاحب قران . [ ح ِ ب ِ / ح ِ ق ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مولود که وقت افتادن نطفه ٔ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات ). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده . ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند
یادآور می شود قران مقصود قران زحل (نحس اکبر) و مشتری (سعد اکبر) است و اسکندری طبق آنچه در بالا آمده به اشتباه زهره و مشتری قید کرده است.
دوستان عزیز شعر ی از مولانا ....در بسیاری از گروه ها دست به دست میشود که البته بسیار وصف حال ومناسب به نظر میرسد ولی سه بیت قبل از پایانی آن تقریبا نا مفهوم و بی ارتباط با بقیه ی ابیات بوده و غیر از مجموعه ی کلیات شمس تبریزی در کتب بقیه ی اساتید موجود نمیباشد...از آنجاییکه حذف آن حکایت از تساهل و شاید بی سلیقه گی می نمود بر آن شدم آنرا به نوعی دوباره سرایی نمایم....ابیات مزبور بدینگونه بود
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه
پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد
باران نباتها را در باغ امتحانست
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی
هر کس که کرد والله خامست و قلتبانست
که بدینسان تغییر یافت،:
چون مست گشته مردم ،شد گوهرش نمایان
آن گوهری که گردش چشم جهان روان است
چون موسم صبا شد ، از خار گل جدا شد
انوار او چو باران ، باریده بر جهان است
وان رحمت جهان را هر شاهد ی توان دید
وان کس که منکر آمد، نادان مردمان است
مهران.....