گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰

امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست
زیرا که شاه خوبان امروز در میانست
حیران چرا نباشد خندان چرا نباشد
شهری که در میانش آن صارم زمانست
آن آفتاب خوبی چون بر زمین بتابد
آن دم زمین خاکی بهتر ز آسمانست
بر چرخ سبزپوشان پر می‌زنند یعنی
سلطان و خسرو ما آن‌ست و صد چنانست
ای جان جان جانان از ما سلام برخوان
رحم آر بر ضعیفان عشق تو بی‌امانست
چون سبز و خوش نباشد عالم چو تو بهاری
چون ایمنی نباشد چون شیر پاسبانست
چون کوفت او درِ دل ناآمده به منزل
دانست جان ز بویش کان یار مهربانست
آن کو کشید دستت او آفریده‌ استت
وان کو قرین جان شد او صاحب قرانست
او ماه بی‌خسوف‌ست خورشید بی‌کسوف‌ست
او خمر بی‌خمارست او سود بی‌زیانست
آن شهریار اعظم بزمی نهاد خرم
شمع و شراب و شاهد امروز رایگانست
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه
پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد
باران نبات‌ها را در باغ امتحانست
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی
هر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانست
خامُش که تا بگوید بی‌حرف و بی‌زبان او
خود چیست این زبان‌ها گر آن زبان زبانست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست
زیرا که شاه خوبان امروز در میانست
هوش مصنوعی: امروز شهر ما رونق و زندگی فراوانی دارد، زیرا که محبوب‌ترین و زیباترین آنان در میان ماست.
حیران چرا نباشد خندان چرا نباشد
شهری که در میانش آن صارم زمانست
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی در شهری که مردی قوی و شجاع مانند صارم در آن زندگی می‌کند، دچار حیرت و اندوه باشد یا نتواند خوشحال باشد؟
آن آفتاب خوبی چون بر زمین بتابد
آن دم زمین خاکی بهتر ز آسمانست
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب زیبایی بر زمین تابید، در آن لحظه زمین بهتر از آسمان می‌شود.
بر چرخ سبزپوشان پر می‌زنند یعنی
سلطان و خسرو ما آن‌ست و صد چنانست
هوش مصنوعی: پرندگان بر روی درختان سبز پرواز می‌کنند که نشان‌دهنده سلطنت و عظمت پادشاه ماست، و او تنها نیست، بلکه بسیاری دیگر نیز در این مقام هستند.
ای جان جان جانان از ما سلام برخوان
رحم آر بر ضعیفان عشق تو بی‌امانست
هوش مصنوعی: ای جان محبوب من، از طرف ما سلامی بفرست. بر ما رحم کن که عشق تو بی‌پایان و بی‌نهایت است و ما در ضعفی شدید به سر می‌بریم.
چون سبز و خوش نباشد عالم چو تو بهاری
چون ایمنی نباشد چون شیر پاسبانست
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا مثل تو سرسبز و خوشبو نباشد، مانند بهاری سرشار از زندگی نیست. اگر ایمنی وجود نداشته باشد، مانند شیر که نگهبانی می‌کند، فایده‌ای ندارد.
چون کوفت او درِ دل ناآمده به منزل
دانست جان ز بویش کان یار مهربانست
هوش مصنوعی: زمانی که او به دل نرسیده و به خانه نرفته، می‌داند که زندگی‌اش به خاطر بوی اوست که همان یار مهربان است.
آن کو کشید دستت او آفریده‌ استت
وان کو قرین جان شد او صاحب قرانست
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را به خود جذب کرده و قدرتش تو را تحت تأثیر قرار داده، خالق توست. و آن کسی که به جانت نزدیک شده و در دل تو جا گرفته، صاحب قرآن و بینش الهی است.
او ماه بی‌خسوف‌ست خورشید بی‌کسوف‌ست
او خمر بی‌خمارست او سود بی‌زیانست
هوش مصنوعی: او همچون ماهی است که هرگز محو نمی‌شود و مانند خورشیدی است که هیچگاه کمرنگ نمی‌شود. او نوشیدنی است که هیچ‌کس را مست نمی‌کند و منفعتی است که هیچ زیانی به همراه ندارد.
آن شهریار اعظم بزمی نهاد خرم
شمع و شراب و شاهد امروز رایگانست
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ یک مجلس شاد برگزار کرده و در آن شمع، شراب و معشوق وجود دارد. امروز همه چیز رایگان و بدون هزینه است.
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه
پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
هوش مصنوعی: وقتی که آدم intoxicated می‌شود، حقیقت او نمایان می‌شود. در چنین حالتی، انسان به خود واقعی‌اش که نشان‌دهنده قدرت و شجاعت اوست، دست می‌یابد.
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد
باران نبات‌ها را در باغ امتحانست
هوش مصنوعی: وقتی نسیم ملایمی به وزیدن درمی‌آید، گل‌ها از خارهایشان جدا می‌شوند و باران، گیاهان را در باغ می‌آزماید.
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی
هر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانست
هوش مصنوعی: بی‌احترامی و خودخواهی چه سودی دارد؟ هر کسی که خود را برتر از دیگران می‌داند، واقعاً در اشتباه است و فقط به دنبال فریفتن خود و دیگران است.
خامُش که تا بگوید بی‌حرف و بی‌زبان او
خود چیست این زبان‌ها گر آن زبان زبانست
هوش مصنوعی: سکوت کن تا او به زبان بی‌کلام خودش توضیح دهد که چیست. این زبان‌ها اگر واقعاً زبان هستند، به چه معنا هستند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1392/07/09 10:10
عادل بن لفافه

دست فشان پا کشـان بیمار این حال و جـان
ره روم کو به کو گرچه نیــــــاد او عیــــــــــــان
دل کشد ما رویم سوی نگار مهــــــــــــــــربان
جان چو دل نالد و مست و هویدا به جـــــــان
عاقیت ما رویم زین خراب آباد جــــــــــــــــــان
که داند بعد ازین شعـر مهـــــــــــر و مهربـــــــان
خوش ترابی ست گر به خوانی با دل جـــــان
وان حدیث نوبه ی باد بهـــــــــــــــارن
می روم می روی وآنکه ره ش برش بود
این چه حال و آن چه رفتن بی بهر چه بود
بهر ما مهر ما دولت پاینده بود
وین شود آن شود عاقبتم خاک بود

1393/11/05 12:02
هنگامه حیدری

در بیت هشتم م یفرماید:
آن کو کشید دستت او آفریده استت
وانکو قرین جان شد او صاحب قران است
قران از اصطلاحات نجومی است .
قران . [ ق ِ ] (ع مص ) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه ٔ آن دو. || (اِمص ) حالت به هم آمدن دو ستاره در برجی . (صراح ). اجتماع دو ستاره است غیر از خورشید و ماه در جزء واحد از اجزاء بروج . (ازالنقود العربیه ص 182). در احکام نجوم چون این کلمه را مطلق گویند مراد اجتماع زحل و مشتری باشد، و چون مقصود اقتران دو کوکب دیگر باشد قید نام کنند. پیوستن دو ستاره به برجی ، و آنکه گویند فلان صاحب قران است یعنی آنکه هنگام ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ). در اصطلاح نجومی ، بودن دو یا چند کوکب است در یک نقطه ٔ آسمان یا در یک جزء از منطقةالبروج ، و آن بر سه قسم است : قوی ، ضعیف ، متوسط. و رجوع به قران بزرگ و قران کوچک وقران میانه در التفهیم ص 208 و 209 شود
صاحب قران: صاحب قران . [ ح ِ ب ِ / ح ِ ق ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مولود که وقت افتادن نطفه ٔ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات ). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده . ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند

1393/11/05 12:02
هنگامه حیدری

یادآور می شود قران مقصود قران زحل (نحس اکبر) و مشتری (سعد اکبر) است و اسکندری طبق آنچه در بالا آمده به اشتباه زهره و مشتری قید کرده است.

1395/03/04 18:06
مهران

دوستان عزیز شعر ی از مولانا ....در بسیاری از گروه ها دست به دست میشود که البته بسیار وصف حال ومناسب به نظر میرسد ولی سه بیت قبل از پایانی آن تقریبا نا مفهوم و بی ارتباط با بقیه ی ابیات بوده و غیر از مجموعه ی کلیات شمس تبریزی در کتب بقیه ی اساتید موجود نمیباشد...از آنجاییکه حذف آن حکایت از تساهل و شاید بی سلیقه گی می نمود بر آن شدم آنرا به نوعی دوباره سرایی نمایم....ابیات مزبور بدینگونه بود
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه
پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد
باران نبات‌ها را در باغ امتحانست
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی
هر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانست
که بدینسان تغییر یافت،:
چون مست گشته مردم ،شد گوهرش نمایان
آن گوهری که گردش چشم جهان روان است
چون موسم صبا شد ، از خار گل جدا شد
انوار او چو باران ، باریده بر جهان است
وان رحمت جهان را هر شاهد ی توان دید
وان کس که منکر آمد، نادان مردمان است
مهران.....