غزل شمارهٔ ۴۳۸
هر دم سلامْ آرد کاین نامه از فلانست
گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست
زین مرگ هیچ کوسه ارزان نبرد بوسه
بینی دراز کردن آیین نرخرانست
هر جا که سیمبر بد میدانک سیم بِربُد
جان و جهان مگویش کان جان ز تو جهانست
بتراش زر به ناخن از کان و چارهای کن
پنهان مدار زر را بیزر صنم نهانست
گر حلقه زر نبودی در گوش او نرفتی
در گوش حلقهٔ زر بر طمع او نشانست
ور زانک نازنینی بیسیم و زر ببینی
چونک عنایت آمد اقبال رایگانست
این یار زر نگیرد جانی بیار زرین
زیرا که زر مرده آن سوی ناروانست
سنگیست سرخ گشته صد تخم فتنه کشته
مغرور زر پخته خام است و قلتبانست
خامش سخن چه باید آن جا که عشق آید
کمتر ز زر نباشی معشوق بیزبانست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر دم سلامْ آرد کاین نامه از فلانست
گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست
هوش مصنوعی: هر لحظه سلامی میآورد که این نامه از شخص خاصی است، گویا در شهر ما سلام و کاغذ قیمت بالایی دارند.
زین مرگ هیچ کوسه ارزان نبرد بوسه
بینی دراز کردن آیین نرخرانست
هوش مصنوعی: از این مرگ، هیچ کوسهای (دلاور) ارزان نمیجود. اگر هم بخواهد، بوسه نمیزند و فقط به فکر کشیدن بینیاش است، که این رفتار، نشانهای از نر بودن خران است.
هر جا که سیمبر بد میدانک سیم بِربُد
جان و جهان مگویش کان جان ز تو جهانست
هوش مصنوعی: هر کجا که سیمبر باشد، من بد میدانم که سیم به جان و جهان تعلق دارد. نباید در مورد او بگویی چون جان من از تو و جهانی که دارم ناشی میشود.
بتراش زر به ناخن از کان و چارهای کن
پنهان مدار زر را بیزر صنم نهانست
هوش مصنوعی: با دقت و حوصله، کارهای خوب را انجام بده و آنچه را که ارزشمند و مخفی است، به نمایش نگذار. بدون زیبایی و زینت، چیزی جذابیت نخواهد داشت.
گر حلقه زر نبودی در گوش او نرفتی
در گوش حلقهٔ زر بر طمع او نشانست
هوش مصنوعی: اگر حلقة طلایی در گوش او نبود، تو هرگز به دنبال آن حلقه طلایی نمیرفتی، زیرا نشان از طمع او دارد.
ور زانک نازنینی بیسیم و زر ببینی
چونک عنایت آمد اقبال رایگانست
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی و نازنینی که بدون هیچ چیز درخشانی نیست، بگذری، زمانی که لطف و توجه به تو برسد، شانس و خوشبختی بدون هیچ هزینهای برایت خواهد آمد.
این یار زر نگیرد جانی بیار زرین
زیرا که زر مرده آن سوی ناروانست
هوش مصنوعی: این دوست من ارزش جان ندارد مگر با زر و طلا، چون طلا در آن دنیا (جهان دیگر) بدون روح و زندگی است.
سنگیست سرخ گشته صد تخم فتنه کشته
مغرور زر پخته خام است و قلتبانست
هوش مصنوعی: سنگی سرخی وجود دارد که باعث بروز مشکلات و حوادث زیادی شده است. این سنگ در واقع نماد تزویر و فریب است و نشاندهنده این است که چیزهای ظاهراً زیبا و جذاب، ممکن است در واقعیتی خالی از ارزش و بیپایه باشند. در واقع، این سنگ میتواند نشاندهنده ناپایداری و فریبندگی چیزهایی باشد که به ظاهر خوب و ارزشمند به نظر میرسند.
خامش سخن چه باید آن جا که عشق آید
کمتر ز زر نباشی معشوق بیزبانست
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا در جایی که عشق وجود دارد، سخن گفتن کمارزشتر از طلاست و معشوق نمیتواند صحبت کند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۳۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/08/06 20:11
نادر..
این یار زر نگیرد
جانی بیار زرین..