گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۴

هم به بر این بت زیبا خوشکست
من نشستم که همین جا خوشکست
مطرب و یار من و شمع و شراب
این چنین عیش مهیا خوشکست
من و تو هیچ از این جا نرویم
پهلوی شکر و حلوا خوشکست
خجل است از رخ یارم گل تر
با چنین چهره و سیما خوشکست
هر صباحی ز جمالش مستیم
خاصه امروز که با ما خوشکست
بجهم حلقهٔ زلفش گیرم
که در آن حلقه تماشا خوشکست
شمس تبریز که نور دل‌هاست
دایما با گل رعنا خوشکست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هم به بر این بت زیبا خوشکست
من نشستم که همین جا خوشکست
هوش مصنوعی: من در کنارهٔ این معشوق زیبا نشسته‌ام که در همین جا نیز خوشحالی و شادابی وجود دارد.
مطرب و یار من و شمع و شراب
این چنین عیش مهیا خوشکست
هوش مصنوعی: سازنده موسیقی، محبوب من، شمع و شراب همگی در کنار هم، اینجا برای خوشی و لذت آماده‌اند.
من و تو هیچ از این جا نرویم
پهلوی شکر و حلوا خوشکست
هوش مصنوعی: ما و تو هیچ‌کجا نمی‌رویم، زیرا به شیرینی و خوشی‌های زندگی نیاز داریم که در کنار هم باشد.
خجل است از رخ یارم گل تر
با چنین چهره و سیما خوشکست
هوش مصنوعی: گل با شکوه و زیبای خود از چهره معشوقم شرمنده است و می‌بیند که با آن صورت زیبا، او دیگر خشک و پژمرده به نظر می‌رسد.
هر صباحی ز جمالش مستیم
خاصه امروز که با ما خوشکست
هوش مصنوعی: هر روز از زیبایی‌اش سرمستیم، به خصوص امروز که حال و هوای خوبی داریم.
بجهم حلقهٔ زلفش گیرم
که در آن حلقه تماشا خوشکست
هوش مصنوعی: تصمیم دارم که در حلقه‌ی موهایش گره بزنم، چرا که تماشای آن حلقه برایم لذت‌بخش است.
شمس تبریز که نور دل‌هاست
دایما با گل رعنا خوشکست
هوش مصنوعی: شمس تبریز که روشنایی دل‌هاست، همواره با گل زیبا و خوشبو در ارتباط است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/10/10 22:01
همایون

انسان بخش پنهانی دارد به نام دل‌ که در تاریکی و فراموشی بسر می‌برد ولی همواره وجودش حس میشود
گاه دوستی‌ جانی پیدا میشود و دل‌ به رخس و شادی در می‌‌آید و دو دل‌ کنار هم قرار می‌‌گیرند و به هم نور می‌‌دهند
آن قمری که نور دل‌ زوست گه حضور دل‌
تا ز فروغ و ذوق دل‌ روشنی است بر جبین
این غزل هم از آن‌هایی‌ است که شمس حاضر است بر عکس صد‌ها غزل که در غیاب او سروده شده است
آن روز رابطه خوبی‌ هم برقرار بوده است و شمس خوش اخلاق
چنین ادبیاتی در تاریخ ما و شاید جهان یگانه و بی‌ سابقه است اگر هم میان دو نفر دوستی‌ عمیقی بوده است به این شدت و آشکارا توصیف نشده است
چنین حادثه فرخنده‌ای اگر یکبار هم روی دهد برای تمامی تاریخ کافی‌ است
بر عکس علم در عشق یک استثنا کار می‌‌کند و آنرا ثابت می‌‌کند در حالیکه استثنا در علم باعث ردّ و شکست آن است
جلال دین عشق میان انسان و انسان را که از نوع غریزی نباشد ولی کاملا حقیقی‌ به جهانیان هدیه کرده است