غزل شمارهٔ ۴۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش مریم جوزی
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش کیوان عاروان
غزل شمارهٔ ۴۲۷ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت یکی مانده به آخر "جان جانداران سرکش را به علم" اشتباه بوده و صحیح آن "جان جانداران سرکش را به حلم" می باشد. "حلم" به معنای صبوری ، بردباری است.
---
پاسخ: با تشکر، دوستانی که به نسخهٔ چاپی معتبر دیوان شمس دسترسی دارند مورد را بازبینی کنند، نتیجه را اطلاع دهند.
با درود و سپاس فراوان
در بیت سیزدهم ، " علم " صحیح است.
(دیوان شمس، انتشارات امیرکبیر، سال 1341)
در مصرع دوم بیت دوم " تا نکردی عاقبت " بنظر صحیح نمیاید
در بیت دوم به منظور خوانایی بیشتر بهتر است "وانگشتی" با "وا نگشتی" جایگزین شود.
کاس کردن یعنی ازار دادن و حوصله کسی را سر بردن و در لری هنوز کاربرد دارد ، کاس به معنی گراز هم بوده است چون کاسمو که موی گراز بوده و برای کفشگری و دوختن کفش و پوزار کاربرد داشته است ، به عربی هم کاس را بکار میبرند برای کاسه
بنده هم معتقدم لطف چاره گر ،باید عقل چاره گر باشد،باتوجه به مضمون و سابقه ی واژه عقل در غزلیات مولانا.
به نظر میرسه که باید " شمع عالم بود عقل چاره گر" زیرا این عقل که چاره سازه نه لطف.
salam man hindi hastam wa farsi miamuzam ,aya inja mani e aqibat 'in the end"'ast ,fikr mikonam hast vali mutmayin neestam. digar agar kasi dust irani iin ghazal ra beh inglisi turjumeh bekond
bandeh kheli mamnoon khaham bud
It means finally dear vijay
U settled down in heart and soul finally
U made mad both finally
U came to ignite the world
Didn't stop unless u finished it up
Oh you
Whose love a world has been ruined
U have aimed this ruin finally
Salam Vijay,
Welcome to Ganjoor
Yes it means " in the end", also "at the conclusion" and "finally".
As for a translation I for one have a hard time translating it into Persian let alone English, but if no one else picks up the mantle and you have the patience I'll give it a try
( it now seems that Roofia has picked up the mantle, cheers )
I was keeping u busy my heart
But u remembered that myth finally
U took love inside the harem without yourself
U considered wisdom as a stranger finally
Oh you messenger Muhammed u caused the column of patience
Groins like oston of hannana
favour of remedy was candle of the world
U caused the candle turns to butterfly
One side of me is to this direction another side towards u
U made my both sides become serrated like a comb finally
I was a poor seed under the soil
U endeared the seed like a pearl
U caused the seed turns to a garden
U caused the soil turns to a cottage
Oh u crazy heart like majnoon and crazier than him
You r a real man and you treated manly finally
Bowl of head gets full and empty of you
U used of this bowl as a cup of (wine) finally
U made the unruly souls turn to lovers of beloved with your knowledge finally
U r the sun of tabriz(shams) who made every single particle turn on and wise finally
Unfortunately some parts of the truth will be lost in this translation
Whoever wants to fully understand grand molana, has to know his unique literature, culture and world.
بابک جان
اشتیاقم برای شناساندن گوشه ای از شیدایی این ابرمرد به زبان انگلیسی به خواهندگان، مرا به این گستاخی در حضور بزرگان واداشت،
بر من ببخشایید.
کودکی است و بی پروایی!
به گمانم ترجمه ی مثنوی و دیوان شمس به انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و روسی و ... موجود باشد.
پ.ن : نیکلسون
گمنام گرامی
اینگونه نفرمایید. اگر لزوما سایت گنجور محل آمد و شد پارسی زبانان بود، چیزی. کم نیستند کسانی که در سرتاسر گیتی در حال آمختن زبان شیرین پارسی اند و برای بسیاری، یکی از راه های آشنایی بیشتر، دمخور بودن با اشعار فارسی است. حتی من تعدادی از انها را دیده ام وبلاگ درست کرده اند و معمولا از اشعار فارسی می گذارند.
نحو و قواعد دستور، در شعر دارای انعطاف و آزادی است. کسی که شعر یک زبان را بداند نثرش را بسیار راحت تر می فهمد که نحو و دستور در نثر، پدر و مادر دار تر سر جایشان اند.
یعنی اینکه لزوما نتوان روفیای گرامی را تخطئه کرد و کارشان را حرام! دانست. نهایتش مرتکب مکروه! شده اند و آن هم که امرش،سهل است.
بناءا علی هذا لا تهجر هذه الصفحه و کن فیها باقیا لکی نستفد من رشحات قلمک یا اخا
وی کلمه یل گشت و مشتی ایشه ننویس، ملت کردی نیزانن، فکر کن بنگالی یا شایدیش مغولی نویسایده آبرا :)
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
آن جامه به در کرد و دگربار برآمد
درود یاران
دیده اید که برخی از کاربران گنجور به کرات سر خود را درد می آورند که فلانی همان فلانی است که با اسامی گوناگون به گنجور می آید و سخن خود را تایید می کند!
ولی مگر اهمیتی دارد؟
شاید یک ناشناس روزی با نام گمنام بیاید و روزی با نام یکی!
قدومش مبارک!
نه جای کسی را تنگ می کند نه کسی اساسا می تواند مانع از حضورش شود.
هر کس به عشقی اینجا حاضر می شود و اگر عشقی نبود هم نیست دیگر!!
چرا ما تا این حد بر تفاوت ها متمرکز می شویم و این همه اشتراک را نمی بینیم؟!
ما که تا این حد بر سر زبان تعصب می ورزیم آیا نگاهی به این حقیقت نیز داریم که قبل از داشتن تفاوت های زبانی یک وجه اشتراک داریم و آن این است که ما همه مغز و عصب و زبان و لب داریم و بوسیله آنها حرف می زنیم؟!
اگر ما از این موهبت اشتراکات ذهنی و مغزی و زبانی بهره نجوییم آیا مانند کودکی نیستیم که ظرف غذایش را به خاطر اینکه کوچک است پرت می کند و گرسنه می ماند؟!
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
ما ادب دوستان باید پر از سرور شویم که یک هندی دوست دارد بداند مولانا چه گفته است!
ما باید به هر زبانی اگر شده با چشم و ابرو و دست حتا اگر مجبور شدیم با قر کمر سماع مولانا را بدو بشناسانیم!
این در حالی است که بسیاری از فرزندان ایران زمین گنجینه ادبیات و معرفت خود را رها کرده به زبان و واژگان سخیف و رکیک روی آورده اند!
خوشا به حالتان که به پرواز در آمد،
از آن من به بند کشیده شد!
Durood bar aghah e babak wa khanoum e roofia
Aghah e babak, man baraiye mehman nawazi e tan moteshakaram.
Khanoum e roofia, zindeh bashid! Shoma bisiyaar meherban hastid keh iin qadar zehmat kashidid wa iin tarjumeh e qashangi ra neveshtid.
I agree that in order to truly understand and savour his poetry one has to be familiar with the cultural context, also as you rightly said, so much is lost in translation, for example the delightful wordplay between ‘dana’ and ‘dardana’ is impossible to translate!
Man faqat yek bait ra nafahmidam,
Man tora mashgul mikardam dila
Yaad e aan afsaneh kardi aqibat
Mani e bait e duvum che ast? Lotfan touzih bedehid
Digar pozish mikhaham ke aknun ba computer e man namitavanam harfha e farsi ra benevisam, beherhal maulana farmudeh ast,
Pas zaban e meherami khud digar ast
Hamdili az humzabani behtar ast
Gair nuqt o gair ima o sijil
Sad hazaran tarjuman khizad ze dil!
You're welcome dear vijay
What is dardana
If u mean the word in ninth line, it is dordane
It says
Dane ra dordane kardi aghebat
It means u endeared the poor seed, U appreciated it, as if it is something precious like a pearl
Dord means pearl
Dordane means like a pearl
Valuable
Favorite
Gleam of eyes
Honey
Dorr=مروارید
Dord=ته مانده ی شراب
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دُردنوش کن
من تو را مشغول می کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
I was trying to keep u busy with daily stuff
To stop u feel like serious subjects such as love
But u remembered the myth of love finally
Molana means I could not distract u my heart from love
Vijay,
You're more than welcome.
?It seems that you can read Farsi
If so let us know so we can write back in Persian as to not offend others over here
As to the bayt in question, I'd translate it somewhat differently than Roofia
I kept on keeping you preoccupied, oh Heart
You craved for (thought of ) that Legend (story), at the end
Yad kardan: to remmember, to think of, (and to a lesser degree to crave for)
Afsaneh: story, Legend, myth
The more accurate meanings are in parentheses, however I'm personally of the school of thought that in Poems you're not required to translate the words verbatim so long as you don't veer off too far.
Hope that helps
O Heart in place of oh heart
جناب محدث،
نکته جالب این است که پسر عموی هندی ما فارسی را به الفبای لاتین می نویسد و دوستان به ا نگلیسی پاسخ می دهن دهند!!!،
بهتر نیست جنابا ن راه دستیابی به فارسی نویس رایانه شان به وی بیاموزند ؟؟
دو دیگر اصولا آیا شعر ترجمه پذیر است؟ اگر جواب این کسان مثبت باشد، آن ترجمه به همان زبانی که شعر سروده شده است خواهد بود.
تندرست و شادکام بوید
و بدرودی دوباره.
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
Thanks again roofiya and Babak.
Absolutely, please do write back in farsi, Ideally I would do the same but you see the computer keyboards in India do not have the Persian alphabet imprinted on them, and using an online keyboard is very difficult.
Sorry for reading ‘dordane’ as ‘dardana’ but you a see a foreigner learner of the Persian language does not know whether a particular word is to be read with a zabar, zir, or pesh(dar, dir, dor). I assumed that since a pearl is found within an oyster, the oyster shell is the dana(دانه) and hence the pearl would be dardana(inside the dana) lol, silly me.
I understand the other other bayt perfectly now, thanks again-)
Also,you might find it interesting how easily this ghazal can be translated into hindi!! Since the hindi we speak borrows much of it vocabulary from farsi, words such as diwana,afsana, parwana,veerana, khana, mardana and paimana would be easily intelligible to any north indian(ofcourse we prounce them differently) and since the persian verb ‘kardan’ is a cognate of the hindi verb ‘ karna’ ( so we say yad karna for yad kardan), ‘kardi’ can be easily substituted for the hindi, ‘kardiya’!
Anyways sorry for writing so much, thanks once again
Warm regards
این هم برای رضایت خاطر جناب گمنام!
آقای ویجی
مکالمه جالب و دوست داشتنی ای بود.
دوست دارم بدانید که اشتیاق شما برای یادگیری زبان و ادبیات پارسی به ویژه مولانا برای من بسیار قابل ستایش است و حتما از حضور گرمتان در بخش حاشیه ها استقبال می کنم.
بعلاوه همانطور که دوستمان آقای جلال الدین گفتند در به معنای pearl و درد به معنای sediment ته شراب است، ولی دردانه به معنای مانند درد نیست بلکه به معنای دانه در است. یعنی دانه مروارید.
یعنی در حاشیه شماره 36 من به اشتباه نوشتم dord means pearl
باید می نوشتم dor means pearl.
جناب گمنام
ایشان درخواست کرده بودند غزل را به زبان انگلیسی برگردانیم!
با وجود این از گردانندگان و کاربران سایت بابت قانون شکنی ناشی از هیجان پوزش میخواهم.
(دست خودم نیست، چالش های زبانی را دوست دارم.)
خانون روفیا، با این سخنها شرین بنده را تشویق و دلگرم کردید، زینده باشید!
اقای گمنام، من هم پوزش میخواهم امما اگر با ترجمه انگلیسی یک ساکن هند مولانا را خوبتر می فهمد، حتما این خدمت زبان است و جا پارسی عریضتر می شود نه تنگتر! فرهنگ و ادبیات اجم بسیار تونگر است مرا از این مهروم ناکنید.
عمو زاده گرامی جناب وی جی،
من که باشم که بخواهم خدای ناکرده شما را از خواندن و فهمیدن شعر فارسی محروم کنم!!
پدران سرکار حقی بسیار بزرگ بر گردن زبان پارسی دارند و ما هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.
به گنجور خوش آمدید، نثر شیرینی دارید و من یقین دارم با خواندن و به ویژه نوشتن به فارسی بزودی از ترجمه این قندهای پارسی به زبانهای دیگر بی نیاز خواهید بود.
تندرست و شادکام بوید.
( زینده صورت درست زنده است، زیستن> زی> +نده> زینده > زنده. زنده و زینده باشید)
اقای گمنام محترم و گرامی
ممنونم برای استقبال گرم تان و به خصوص برای اصلاح، بسار نیازش دارم.
دست تان درد ناکند
مخلص
وی جی
سلام اگر کسی صفحه کلید فارسی ندارد، میتواند به گوگل مراجعه کند(gate2home.com/Farsi-Persian-Keyboard)
سلام .اقای بابک شما مدرس زبان انگلیسی در شهر مشهد هستید درسته؟
مهدیه خانم گرامی،
نه، متاسفانه تا به حال مشهد را ندیده ام و مدرس هم نیستم...به هر حال اگر احیاناً کمکی نیاز داشتید در خدمتم...
روفیا جان،
پوزش که نوشته شما را پیشتر ندیدم، بخشودن از سوی شما باید باشد و نه من...
بله عذرمی خوام که شمارو بایکی از همکاران خودم در چند سال پیش اشتباه گرفتم.به دلیل اینکه شما طرز صحبت کردنتون شبیه ایشون بود وهمچنین شباهت ها ودلایل دیگری هم وجود داشت این اشتباه رخ داد بازهم ازتون عذرمی خوام.
اختیار دارید بابک گرامی
تا آنجا که من می دانم ما دست کم دو بابک فعال داریم، یکی بزرگسال تر و گریز پای ترو آگاه به تاریخ ایران باستان، دیگری جوانتر و بی پروا تر و باالطبع پی گیر تر!
درست می گویم؟
شما کدامیک هستید؟؟
روفیای گرامی،
من همونم که یه روز
می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین
دریای دنیا بشم...
اما از بخت بد با زندگی تصادم بود و....ما همچنان همان یک مرداب ماندیم....
حالا هم که شما ما را بردی میان پیر و پاتالها...-:)
خانم مهدیه گرامی،
نیازی که به عذرخواهی نبود...
سرتان شاد
در نسخه چاپی به تصحیح وطبع زنده یاد بدیع الزمان فروزانفر"جان جانداران سرکش را به " علم " آمده وجهت اطلاع خدمت شما و جناب سعادت پوررمضان گنجی ...
بی کران درود و مهر...سراج حسینی
شمع عالم بود عقل چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت
در متن بالا باید به جای 'لطف' کلمه 'عقل' جایگزین بشه
سلام دوستان منظور شاعر از بیت عشق را بی خویش بردی در حرم عقل را دیوانه کردی عاقبت چیست
این شعر را استاد شجریان در آلبوم انتظار به سرپرستی استاد محمد علی کیانی نژاد به بهترین شکل آواز و جواب آواز نی اجرا کرده اند. پیشنهاد میکنم گوش فرا دهید.
شمع عالم بود عقل چاره گر، چاره گری کار عقل است که تدبیر معاش و امور روزمره می کند. ولی خودش از برق عشق تاب نمی آورد و پروانه می شود.
عشق را بیخویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
این غزل به نظر میرسد در وصف رسول الله باشد آنجا که گوید:
آمدی کاتش براین عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
یعنی ماموریت و رسالت خود را در اینکه آتش عشق را در عالم خاکی با دعوت به خدا و شناخت حق و بیقرار کردن دل عاشقان در پرستش خدا باشد به اتمام رساندی و امدی که آتش عشق الهی را در جهان شعله ور کنی
شاید منطور بیت "عشق را بیخویش بردی درحرم" سفر روحانی پیامبر به معراج باشد که بدون جسم رفت و عقل که در جسم و مغز آدمیست را با خود بیگانه نمود. سفری که تماما معنوی و عاشقانه بوده و عقل جایگاهی در آنجا نداشت.
دوست عزیزی که سئوال پرسیده و آورده که عقل را دیوانه کردی عاقبت، درستش همان است که در غزل آمده، عقل را بیگانه کردی عاقبت،
عده ای می خواهند بیان کنند که معراج تنها از طریق روح انجام شده و عده ای نیز معراج را یک حرکتی می دانند که در آن روح و جسم توأمان با هم نقش داشته اند.
طبق آنچه در روایات و تفسیر المیزان علامه طباطبایی داریم و بزرگان دیگر نیز بیان داشته اند؛ پیامبر عروج های روحانی متعدد داشته اند که با جایگاه روحانیشان بالا رفته و دیده باشند اما معراج ویژگی اختصاصی اش بر این است که سفری است که با روح و جسم انجام شده یعنی روح پیامبر به قوتی دست پیدا کرده و به مقامی رسیده است که توانسته جسم را با خودش بالا برده و این ویژگی برجسته و حقیقت معراج است.
خواهشا اونهایی که اعتماد ب نفس شون اونفدر بالاست ک میان اینجا شعر را به غلط میخونن و اپلود کنن یکم تلاش کنن و شعر را صحیح ادا کنن!!!!!
عقل چاره گر صحیحه
چرا در حق شعر خیانت میشه نمیدونم
اصلا متوجه میشید چطور مفهوم شعرو خراب میکنید
چندین بار دیدم روی سایتتون
بخدا قسم مدیون همه هستید
واقعا که
هر دو را ویرانه کردی عاقبت درسته عجیبه واقعا
درود به همهٔ عزیزان. بنده قسمتی از این شعر زیبا رو بر اساس اَبیاتی که زنده یاد اُستاد شجریان در آلبوم دلِ مجنون خواندند به انگلیسی ترجمه کردم برای یکی دو از عزیزانمون که سوال کرده بودند:
You have settled in my heart and soul and made them both your home, finally
You have made them crazy; and ruined both, finally
You have come to set afire to this constructed world of mine
You won"t give up until you see it through, finally
O" You from whose love a whole world has been ruined
You had set your intention upon this ruining, finally
My heart, I kept you always distracted and busy
Yet, you always managed to recall love"s saga, finally
You took your love, without the confines of the self, into the sanctum
You left the intellect behind as a stranger, finally
The resourceful intellect was the candle (source of light) of the world
You turned this candle"s flame into a butterfly, finally
O" you crazy heart who are crazier than Majnoon
You have demonstrated chivalry and courage finally
– Jalāl ad-Dīn Mohammad Balkhī Rumi
(Divan of Shams of Tabriz, poem 427, lines 1,2,3,4,5,7, and 11 of 14 lines)
Youtube link: پیوند به وبگاه بیرونی
اقای کیخا درست میفرماید کاس کردن هنوز در بین لرها استفاده دارد یعنی ناشنوا کردن
یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت
این بیت رو یکی تفسیر کنه لطفا
در پاسخ به دوست گرامی کوروش:
اُستُن به معنای ستون هست و در واقع نگارش دیگری از واژه ی ستون. حَنّانه هم کلمه ای عربی به معنای بسیار گریه کننده است.
اُستُنِ حنانه یا همان ستون حنانه اشاره است به داستانی نقل شده در مورد پیامبر اسلام که مولانا و شعرای دیگری به آن اشاره کرده اند.
نقل است که پیامبر اسلام پس از نماز در مسجدالنبی و در هنگام سخنرانی به ستونی چوبی تکیه میداد اما پس از مدتی تصمیم گرفت به جای تکیه به ستون چوبی بر بالای منبر بنشیند. پس از این تغییر، صدایی از ستون چوبی شنیده شد که از طرف اصحاب به ناله تعبیر شده است. عطار در ابتدای کتاب منطق الطیر و در بخش نعت رسول میگوید:
کیست کو نه تشنهٔ دیدار اوست
تاا به چوب و سنگ غرق کار اوست
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالهٔ حنانه میشد دور دور
آسمان بیستون پر نور شد
و آن ستون از فرقتش رنجور شد
این داستان از طرف شعرای دیگر و به خصوص مولانا هم چندین بار مورد توجه قرار گرفته برای بیان این مفهوم که چوب به عنوان نوعی از جماد هم از معنویت و احساس تاثیر پذیر است. به عنوان مثال از غزلیات مولاناست که:
بنواخت نورِ مصطفی آن اُستُنِ حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو، حنانه شو
و در داستانی در مثنوی معنوی به تفصیل ماجرای این ستون را نقل میکند:
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزد همچو ارباب عقول
در این بیت مورد نظر شما:
یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت
مولانا میگوید که آنچه به عنوان ستون صبر بر آن تکیه میکرده نه تنها دیگر صبر و شکیبایی ندارد، بلکه عاقبت تبدیل به ستون حنانه شده که بسیار گریان است. در واقع شاعرانگی این بیت در تضاد معنای ستون صبر با ستون حنانه است. چیزی که شمس باعث آن شده و صبر را از مولانا ربوده است. بیت آخر غزل به گمانم تصریحی است بر اینکه همه این تبدیل ها از دانه به دردانه و آنچه به عنوان عاقبت برای راوی غزل اتفاق افتاده از سوی شخصیت شمس است.
روحت شاد مولوی عزیز .. آدم متحیر میمونه از زیبایی این شعر و شوقی که در اون هست. همین یک شعرش دنیا دنیا حرف داره دست مریزاد. انسان رو به رقص میاره
همزبانان عزیزم بیایین قدر زبان فارسی رو بدونیم و شکرگزار اون باشیم که میتونیم چنین اشعار شگفتانگیزی رو به این زبان بخونیم و تا حدودی... درک کنیم.
باسلام و عرض ادب
لطفا اشعار را هم تفسیر کنید.
با درود و سلام.
حسین محمدنظامی هستم فرزند ماه جمال و منصور.
دل و جان کجاست؟ آیا فقط یک اشاره است برای همه چیز؟
دل به سیستم عصب کشی شبکه خورشیدی اشاره می کند که تمامی اعصاب یک نماینده در آن و راه اتباطی دارند که در نزدیکی ناف قرار دارد.
جان هم یک سیستم عصبی دیگر است که در گردن و پشت گلو قرار دارد و در آنجا همه اعصاب یک بار رد شده اند.
وقتی گفته می شود "در دل و جان خانه کردی عاقبت" یعنی تمامی سیستم عصبی من در شبکه خورشیدی و پشت گلو که نماینده همه اعصاب هستند را در اختیار گرفتی. آن خانه ای که من در دل و جان ساخته بودم را ویران کردی و خودت سیم کشی را مجددا انجام دادی.
شنیده اید که می گویند جانش در آمد؟ جان از گلو در می آید؟ چه چیزی در آن سیستم عصبی پشت گلو هست؟ فعلا خدا نگه دار!
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت...
از "مناقب العارفین" نقل شده است که:
هر گاه مؤذن در اذان به "اشهد انّ محمدا رسول الله" میرسید، مولانا جلالالدین به زانو از زمین بر میخواست میفرمود:
نامت بماند تا ابد
ای جان ما روشن ز تو
شمع عالم بود عقل چاره گر.
عقل که در ادبیات ایران و شعر گویندگان بزرگ نماد حسابگری به اصطلاح عامیانه چرتکه کردن هست درمانده شده است
تصنیفی که استاد شجریان از روی این شعر خوانده اند چند جا فرق داره مثل هر دو را ویرانه کردی به جای هردو را دیوانه کردی یا عقل چاره گر به جای لطف چاره گر
تا جایی که میدونم استاد اهل دست بردن در شعر نبود آیا ممکنه نسخه هایی که دست ایشون بوده مقداری تفاوت داشته؟