گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۲

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هوس تو بادست
کار او دارد کموخته کار توست
زانک کار تو یقین کارگه ایجادست
آسمان را و زمین را خبرست و معلوم
کآسمان همچو زمین امر تو را منقادست
روی بنمای و خمار دو جهان را بشکن
نه که امروز خماران تو را میعادست
آفتاب ار چه در این دور فریدست و وحید
شرقیانند که او در صفشان آحادست
خسروان خاک کفش را به خدا تاج کنند
هر که شیرین تو را دلشده چون فرهادست
می‌نهد بر لب خود دست دل من که خموش
این چه وقت سخن‌ست و چه گه فریادست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
هوش مصنوعی: ای کسی که روی تو مانند گل و موهای تو مانند درخت شمشاد است، جان من در آن لحظه‌ای که تو غمگین باشی، شاد خواهد بود.
نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هوس تو بادست
هوش مصنوعی: نقدهایی که درد و غم تو را نمی‌سنجد، مانند خاکستری است که در بادی از هوس و آرزوهای تو معلق مانده است.
کار او دارد کموخته کار توست
زانک کار تو یقین کارگه ایجادست
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که فعالیت و تلاش او، به سبب کار توست؛ چرا که تلاش تو به طور حتم در محل ایجاد و شکل‌گیری تأثیرگذار است.
آسمان را و زمین را خبرست و معلوم
کآسمان همچو زمین امر تو را منقادست
هوش مصنوعی: آسمان و زمین از آنچه درون توست آگاهند و می‌دانند که آسمان مانند زمین به فرمان تو تسلیم شده است.
روی بنمای و خمار دو جهان را بشکن
نه که امروز خماران تو را میعادست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌ات خودت را به نمایش بگذار و غم و اندوه دو جهان را از بین ببر، زیرا امروز کسانی که در خمار عشق تو هستند، منتظر دیدن تو هستند.
آفتاب ار چه در این دور فریدست و وحید
شرقیانند که او در صفشان آحادست
هوش مصنوعی: اگرچه آفتاب در این دور تنها و یکتا است، اما شرقی‌ها به گونه‌ای هستند که او در میان آن‌ها فردی جدایی‌افتاده محسوب می‌شود.
خسروان خاک کفش را به خدا تاج کنند
هر که شیرین تو را دلشده چون فرهادست
هوش مصنوعی: پادشاهان به خاطر تو، حتی خاک کفش تو را با ارزش‌تر از تاج خود می‌دانند، زیرا هر کس که دلش به عشق تو شاد شده، مانند فرهاد است.
می‌نهد بر لب خود دست دل من که خموش
این چه وقت سخن‌ست و چه گه فریادست
هوش مصنوعی: دل من به لب خود می‌گوید که ساکت باش، حالا وقت سخن گفتن نیست و چه زمانی برای فریاد زدن وجود دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۲۲ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/10/06 23:01
دکتر اندیشه قدیریان

مصراع نخستِ بیت سوم را باید به این شکل، اصلاح نمود:
کار، او دارد کآموختۀ کارِ تو است
در مصراع دوم بیت آخر نیز، «سخن ست» باید به صورتِ «سخن است» تایپ شود.

1398/03/24 03:05
راحیل

مصرع دو
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم! شادست
قاعدتا باید "باشد" نوشته بشه، چون در ابتدا داره اشاره میکنه "جان من" زمانی که غمگین تو "باشد" شاداست! دوبار که به خودش اشاره نمی‌کنه!

1398/03/24 03:05
محسن ، ۲

راحیل جان
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم، شادست
همان باشم به نظر درست تر می آید ، اگر به زبان معمول بگوییم هم همین می شود که شاعر گفته: جان من شاد است زمانی که غمگین تو هستم.
جان شاعر شاد است وقتی غم یار در دل اوست
اینطور هم می شود گفت
آن لحظه که غمگین تو باشم، جانم شاد است