گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۷

آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شده‌ست
در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شده‌ست
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور
یار چوگان زلف مه رو میر این میدان شده‌ست
هر قدح کز می دهد گوید بگیر و هوش دار
هش که دارد عقل دارد عقل خود پنهان شده‌ست
بزم سلطان است این جا هر که سلطانی است نوش
خوان رحمت گسترید و ساقی اخوان شده‌ست
ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر
پا چه باشد؟ سر چه باشد؟ پا و سر یک سان شده‌ست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شده‌ست
در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شده‌ست
هوش مصنوعی: خورشید امروز به شکلی دیگر می‌تابد و نورش مانند ذره‌ای درون من می‌رقصد و زنده است.
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور
یار چوگان زلف مه رو میر این میدان شده‌ست
هوش مصنوعی: مشتری در اوج خودش است و ماه و زهره در کنار یار، مانند یک بازیچه به زیبایی زلف آن معشوق در این میدان تبدیل شده‌اند.
هر قدح کز می دهد گوید بگیر و هوش دار
هش که دارد عقل دارد عقل خود پنهان شده‌ست
هوش مصنوعی: هر جام می که در دستت است، بگیر و حواست باشد که در واقع این می به تو می‌گوید که عقل و هوش خود را نادیده نگیر، چرا که عقل خود در پس پرده پنهان شده است.
بزم سلطان است این جا هر که سلطانی است نوش
خوان رحمت گسترید و ساقی اخوان شده‌ست
هوش مصنوعی: این مکان جایی است برای میهمانی سلطان و افرادی که مقام و منزلت دارند. سفره‌ای از نعمت و رحمت پهن شده است و ساقی در اینجا به دوستان و آشنایان خدمت می‌کند.
ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر
پا چه باشد؟ سر چه باشد؟ پا و سر یک سان شده‌ست
هوش مصنوعی: ای ساقی، عشق به پایان رسیده است، دوباره از نو آغاز کن. در این حالت، دیگر فرق چندانی بین قدم‌ها و سر وجود ندارد؛ همه چیز در یک سطح قرار گرفته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1397/07/19 22:10
همایون

شکل دیگر همان نو شدن معنی‌ است، عشق یک معنی‌ خاص و محدود ندارد، و همچنین هیچ معنی‌ دیگری همواره ثابت نمی ماند بلکه در این بزم زندگی‌ سلطانی بخشنده هر روز معنی‌ نو و جایزه‌ای دیگر در آستین دارد که به آنان که به دنبال شکار معنی‌‌ها هستند روا می‌‌دارد و رخس آنان و شادی آن‌ها را جاودانه بر قرار می‌‌سازد و این گونه پایان هر رخس آغاز رخس دیگری است، و هر مستی‌ای در انتظار مستی دیگر و هر پیمانه‌ای در پی‌ پیمانه‌ای دیگر و شرابی دیگر در پی‌ شرابی، آنان که زندگی‌ را تکراری و خسته کننده می‌‌بینند از این بزم دورند و از هوشی که نو شدن را پی‌ می‌‌برد برخوردار نیستند