گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۴

تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آن جا که وصال دوستانست
والله که میان خانه صحراست
وان جا که مراد دل برآید
یک خار به از هزار خرماست
چون بر سر کوی یار خسبیم
بالین و لحاف ما ثریاست
چون در سر زلف یار پیچیم
اندر شب قدر قدر ما راست
چون عکس جمال او بتابد
کهسار و زمین حریر و دیباست
از باد چو بوی او بپرسیم
در باد صدای چنگ و سرناست
بر خاک چو نام او نویسیم
هر پاره خاک حور و حوراست
بر آتش از او فسون بخوانیم
زو آتش تیزاب سیماست
قصه چه کنم که بر عدم نیز
نامش چو بریم هستی افزاست
آن نکته که عشق او در آن جاست
پرمغزتر از هزار جوزاست
وان لحظه که عشق روی بنمود
این‌ها همه از میانه برخاست
خامش که تمام ختم گشته‌ست
کلی مراد حق تعالاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر دوست در ذهن ماست، زندگی ما پر از تماشا و لذت است و ما تا پایان عمر از این تصور بهره می‌بریم.
آن جا که وصال دوستانست
والله که میان خانه صحراست
هوش مصنوعی: آن جا که دوستی و نزدیکی وجود دارد، به خدا قسم آن جا هرچقدر هم دور باشد، مثل خانه‌ای در دل بیابان می‌ماند.
وان جا که مراد دل برآید
یک خار به از هزار خرماست
هوش مصنوعی: در جایی که آرزوی دل برآورده شود، حتی یک خار ارزشی بیشتر از هزار خرما دارد.
چون بر سر کوی یار خسبیم
بالین و لحاف ما ثریاست
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار کوی یار دراز می‌کشیم، خواب و آرامش ما به اندازه‌ی ثریا ارزشمند و دلپذیر است.
چون در سر زلف یار پیچیم
اندر شب قدر قدر ما راست
هوش مصنوعی: وقتی که در شب قدر، زلف معشوق را در سر می‌پیچیم، به ما ارزش و مقام داده می‌شود.
چون عکس جمال او بتابد
کهسار و زمین حریر و دیباست
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او درخشش پیدا کند، کوه‌ها و زمین همچون حریر و پارچه‌ای نرم و لطیف خواهند شد.
از باد چو بوی او بپرسیم
در باد صدای چنگ و سرناست
هوش مصنوعی: اگر از بادی که در فضا می‌وزد بپرسیم، صدای ساز و نوای سازهایی مثل چنگ و سرنا را خواهیم شنید.
بر خاک چو نام او نویسیم
هر پاره خاک حور و حوراست
هوش مصنوعی: اگر نام او را بر روی خاک بنویسیم، هر تکه از این خاک بهشتی و فرشته‌سان می‌شود.
بر آتش از او فسون بخوانیم
زو آتش تیزاب سیماست
هوش مصنوعی: ما با جادو و طرد کردن او بر آتش می‌خوانیم، زیرا او مانند آتش تیزاب و سوزان است.
قصه چه کنم که بر عدم نیز
نامش چو بریم هستی افزاست
هوش مصنوعی: داستانی که در دل دارم، حتی اگر به عدم و نابودی هم برود، نامش وجود را بیشتر می‌کند.
آن نکته که عشق او در آن جاست
پرمغزتر از هزار جوزاست
هوش مصنوعی: عشق او به قدری عمیق و با ارزش است که هرچه از دانایی و حکمت بگوییم، قابل مقایسه با آن نیست.
وان لحظه که عشق روی بنمود
این‌ها همه از میانه برخاست
هوش مصنوعی: وقتی که عشق خود را نشان داد، همه این مسائل و پیچیدگی‌ها از میان رفت.
خامش که تمام ختم گشته‌ست
کلی مراد حق تعالاست
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا همه چیز به پایان رسیده و آنچه از خداوند می‌خواستیم به تحقق پیوسته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

درود
مصرع دوم این بیت این‌گونه صحیح است:
بر آتش از او فسون بخوانیم
زو آتش تیزْ آبِ سیماست
با تشکر

1392/01/24 22:03
مهدی

لازم به ذکر است که این شعر به سنایی نیز نسبت داده شده است و در همین مجموعه به شماره 28 در غزلیات سنایی درج شده است. متاسفانه من فرصتی برای بررسی دقیق‌تر این موضوع نداشته‌ام.

1393/11/27 19:01
هنگامه حیدری

سه بیت نخست این غزل با اندکی تغییر از آن سنایی است و همچنین مصراع دوم بیت دوازدهم.

1395/09/05 02:12
محمدرضا

مولانا بسیار تحت تاثیر سنایی بوده و بسیار از سنایی استقبال کرده.
«عطار روح بود و سنایی دو چشم او؛ ما از پی سنایی و عطار آمدیم»
یا
«گفت کسی خواجه سنایی بمرد؛ مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد» و ...