غزل شمارهٔ ۳۶۵
میدان که زمانه نقش سوداست
بیرون ز زمانه صورت ماست
زیرا قفسیست این زمانه
بیرون همه کوه قاف و عنقاست
جوییست جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست
این جا سر نکتهایست مشکل
این جا نبود ولیکن این جاست
جز در رخ جان مخند ای دل
بی او همه خنده گریه افزاست
آن دل نبود که باشد او تنگ
زان روی که دل فراخ پهناست
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطیست دل و عجب شکرخاست
مانند درخت سر قدم ساز
زیرا که ره تو زیر و بالاست
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
کان قوت مغز او هم از پاست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میدان که زمانه نقش سوداست
بیرون ز زمانه صورت ماست
هوش مصنوعی: بدان که دنیا همواره به دنبال سود و منفعت است و آنچه از ما باقی میماند، تنها ظاهری است که خارج از این زمان و دنیا وجود دارد.
زیرا قفسیست این زمانه
بیرون همه کوه قاف و عنقاست
هوش مصنوعی: این زمانه مانند قفسی است که خارج از آن، کوههای بلند و پرندگان افسانهای وجود دارند.
جوییست جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست
هوش مصنوعی: جهان همانند یک جوی در حرکت است و ما در بیرون از آن قرار داریم، در حالی که سایه ما بر این جوی افتاده است.
این جا سر نکتهایست مشکل
این جا نبود ولیکن این جاست
هوش مصنوعی: اینجا موضوعی درگیر است که در گذشته وجود نداشت، اما اکنون به چشم میخورد.
جز در رخ جان مخند ای دل
بی او همه خنده گریه افزاست
هوش مصنوعی: ای دل، جز در چهره محبوب، نخوانی و نبیند چهرهاش، که در absence او، هر خندهای تنها به درد و اندوه میانجامد.
آن دل نبود که باشد او تنگ
زان روی که دل فراخ پهناست
هوش مصنوعی: دل کسی نمیتواند تنگ باشد، چون کسی که دل بزرگ و گشادهای دارد، نمیتواند از آن چهره غمگین باشد.
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطیست دل و عجب شکرخاست
هوش مصنوعی: دل نگران نباش، زیرا غم چیزی نمیخورد. دل مانند طوطی است که در عجب و شگرفی شکر میخورد.
مانند درخت سر قدم ساز
زیرا که ره تو زیر و بالاست
هوش مصنوعی: برای اینکه به موفقیت و پیشرفت دست پیدا کنی، باید پایههای محکمی را بسازی، زیرا مسیر زندگی و سرنوشت تو درختی است که شاخهها و ریشههایش به هم پیوستهاند.
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
کان قوت مغز او هم از پاست
هوش مصنوعی: اگرچه شاخهها به ریشه نگاه میکنند، اما قدرت و قوت آنها نیز از همان ریشههاست.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۶۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1396/03/10 08:06
می دان که زمانه نقش سوداست
بیرون ز زمانه صورت ماست
زیرا قفسی است این زمانه
بیرون همه کوه قاف و عنقاست
جویی است جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست
اینجا سر نکتهای است مشکل
این جا نبود ولیکن این جاست
جز در رخ جان مخند ای دل
بی او همه خنده گریه افزاست
آن دل نبود که باشد او تنگ
زان روی که دل فراخ پهناست
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطی است دل و عجب شکرخاست
مانند درخت سر قدم ساز
زیرا که ره تو زیر و بالاست
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
کان قوت مغز او هم از پاست
مولوی بلخی