گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۳

چنان کاین دل از آن دلدار مستست
ز خوف صاف ما آن یار مستست
خمارش نشکنم الا به خونم
از این شادی دل غمخوار مستست
شفق وارم به هر صبحی به خون در
که در هر صبح آن خون خوار مستست
مده پند و مبر خونم به گردن
که چشم دلبر کین دار مستست
چرا این خاک همچون طشت خون‌ست
که چشم ساقی اسرار مستست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان کاین دل از آن دلدار مستست
ز خوف صاف ما آن یار مستست
هوش مصنوعی: دل من از عشق آن معشوق سرشار و شاداب است، اما ترس از جدایی و غم باعث می‌شود که آن یار نیز تحت تأثیر قرار گیرد و از حال و هوای خودش کاسته شود.
خمارش نشکنم الا به خونم
از این شادی دل غمخوار مستست
هوش مصنوعی: من فقط می‌توانم در خوشحالی او غم و اندوه خود را فراموش کنم و از این رو، هرگز نخواهم توانست این حالت خوشی را بشکنم، جز با خون دل خود.
شفق وارم به هر صبحی به خون در
که در هر صبح آن خون خوار مستست
هوش مصنوعی: هر صبح هنگام طلوع، همچون شفقی که در آسمان می‌درخشد، با احساسی عمیق و دردناک به خونین شدن می‌نگرم؛ زیرا در آن صبح، این خون به شکل شگفتی سرشار از احساسات و حالت‌های خاصی است.
مده پند و مبر خونم به گردن
که چشم دلبر کین دار مستست
هوش مصنوعی: به من نصیحت نکن و تقصیر مرا به گردن نزن، چون نگاه عاشقانه معشوقم باعث دیوانگی من شده است.
چرا این خاک همچون طشت خون‌ست
که چشم ساقی اسرار مستست
هوش مصنوعی: چرا این زمین مثل ظرفی پر از خون است که نگاه ساقی رازهای مستی را نشان می‌دهد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۶۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1399/06/30 05:08
همایون

ز خون صاف ما دلدار مست است
خون از معنی هایی است که جلال دین به ادبیات عرفانی افزوده است و از کلید واژه های اوست
دل اگر گیرنده عشق است و فردی است و به دل های دیگر نیز راه دارد، خون جریان فراگیر عشق است و شراب صافی است که فرستنده است و از عاشق به معشوق و به همه جهان عشق را به جریان می اندازد و مستی عشق را گسترش میدهد