غزل شمارهٔ ۳۶۱
اگر حوا بدانستی ز رنگت
سترون ساختی خود را ز ننگت
سیاهی جانت ار محسوس گشتی
همه عالم شدی زنگی ز زنگت
تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است
سرت را کس نکوبد جز به سنگت
اگر دریا درافتی ای منافق
ز زشتی کی خورد مار و نهنگت
مرا گویی که از معنی نظر کن
رها کن صورت نقش و پلنگت
چه گویم با تو ای نقش مزور
چه معنی گنجد اندر جان تنگت
هوای شمس تبریزی چو قدس است
تو آن خوکی که نپذیرد فرنگت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر حوا بدانستی ز رنگت
سترون ساختی خود را ز ننگت
هوش مصنوعی: اگر حوا میدانست که چگونه جلوهگری تو بر او تاثیر میگذارد، به خاطر vergonha (شرم و ننگ) خود را از نشان دادن زیباییاش پنهان میکرد.
سیاهی جانت ار محسوس گشتی
همه عالم شدی زنگی ز زنگت
هوش مصنوعی: اگر سیاهی جان تو برایت ملموس شود، تمام جهان به خاطر صدای تو، سیاه و زنگی خواهد شد.
تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است
سرت را کس نکوبد جز به سنگت
هوش مصنوعی: تو مانند ماری هستی که سنگ و وسیلهی آسیب زدن به تو وجود ندارد، و هیچکس نمیتواند به سرت آسیبی برساند جز سنگی که خودت به آن متکی هستی.
اگر دریا درافتی ای منافق
ز زشتی کی خورد مار و نهنگت
هوش مصنوعی: اگر دریا به خاطر تو خشمگین شود و به راه خود بیفتد، چه چیز میتواند زشتی تو را از یاد ببرد؟ آیا مار و نهنگ تو را نخواهند بلعید؟
مرا گویی که از معنی نظر کن
رها کن صورت نقش و پلنگت
هوش مصنوعی: به من میگویی که به عمق معنا نگاه کنم و از ظاهر و شکلها، همچون نقشها و نمادها، فاصله بگیرم.
چه گویم با تو ای نقش مزور
چه معنی گنجد اندر جان تنگت
هوش مصنوعی: چه بگویم با تو ای تصویر فریبنده، که چه معنایی میتواند در دل و جان محدود تو جای بگیرد؟
هوای شمس تبریزی چو قدس است
تو آن خوکی که نپذیرد فرنگت
هوش مصنوعی: آب و هوای شمس تبریزی از فضای مقدس و روحانی برخوردار است، ولی تو مانند خوکی هستی که نمیتواند به زیباییها و فرهنگهای دیگری توجهی داشته باشد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۶۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1396/01/04 00:04
وفایی
وای خدا چقدر این شعر خنده دار بود