غزل شمارهٔ ۳۵۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۵۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
در بیت آخر می فرماید:
ز پروانه اگر این افترا بود
دو صد چندین ز دست شهریارست
که اشاره به معین الدین پروانه دارد.
معین الدین پروانه:
معین الدین کاشانی ملقب به پروانه یکی از عمال دولت مغول . آنگاه که غیاث الدین کیخسروبن کیقباد پادشاه سلجوقی (آسیای صغیر) مغلوب مغول شد هولاکو معین الدین پروانه ٔ کاشی را برای تمشیت آن سامان و اصلاح امور پسران غیاث الدین یعنی رکن الدین و عزالدین بقونیه فرستاد و چون سپس عزالدین بگریخت پروانه در سال 664 هَ . ق . رکن الدین را بفرمان ابقاخان بکشت و پسر چهارساله ٔ او را بنام غیاث الدین کیخسرو ثالث بتخت ملک نشانید و بموجب حکم ابقاخان راتق و فاتق امور آن مملکت گشت مادر کیخسرو را به حباله ٔ نکاح درآورد . مؤلف حبیب السیر گوید در سنه ٔ 649 هَ . ق . (ظ: 669) ملک ظاهر بندقدار (سلطان مصر) هوس ملک روم کرده ارکان دولت را در مصر به نیابت خویش بازداشت و با دو سه کس از خواص در لباس اختفا به روم شتافته مداخل و مخارج آن مملکت را بنظر احتیاط درآورد و به دارالملک خود بازگشته ایلچی نزد ابقاخان فرستاد وپیغام داد که ما جهت نظاره و تماشا به ولایت روم رفتیم و در دکان فلاطون طباخ خاتم خود را رهن مقداری طعام کردیم مطموع آنکه به ارسال آن حکم فرمایند ابقا ازکمال تهور و جرأت ملک ظاهر تعجب نموده قاصدی جهت این حال نزد معین الدین پروانه که در آن دیار به حکومت اشتغال داشت فرستاد و معین الدین انگشتری بندقدار رااز آن طباخ ستانده روان فرمود و بعد از آن بندقدار با لشکر بسیار بجانب بلاد روم نهضت نمود. روایت تاریخ وصاف آنکه این حرکت از وی بنابر استدعاء معین الدین پروانه بوقوع پیوست لاجرم بی کلفت محاربت بر آن مملکت مستولی گشت و قول یافعی آنکه میان بندقدار و لشکر تتار و روم محاربات اتفاق افتاده صورت ظفر و نصرت او را دست داد و روزی چند در آن ولایت به دولت و اقبال گذرانیده با غنائم بسیار به مصر بازگشت و چون ابقاخان بر کیفیت این حادثه خبر یافت عنان عزیمت به صوب روم تافت و بقول یافعی تیغ سیاست از نیام انتقام کشیده معین الدین پروانه را با دویست هزار مسلمان نمازگزار شهید کرد. و او مرید فخرالدین عراقی بود و جهت او در شهر توقات خانقاهی کرد.
معین الدین پروانه و مولانا
پروانه به مولانا ارادت تمام داشت و غالباً در خانقاه مولانا حضور مییافت و در مجالس وی شرکت میکرد، بسیاری از غزلیات مولانا در همین مجالس سروده شدهاست. اکثرِ مکاتیب مولانا نیز به نامِ همین پروانه صدور یافت و از شدت ارتباطِ وی با آن بزرگ حکایت میکند. خاندانِ پروانه نیز به مولانا علاقهی ویژهای داشتند. همسرِ پروانه؛ گرجی خاتون، یکی از آنان است. او هرگاه با پروانه مشکلی داشته، برایِ حلِ آن، به مولانا مراجعه میکردهاست: روزی گرجی خاتون، از پروانه رنجیده بود. شفاعتِ تمامِ اکابر و نوّابِ دیوان اثر نکرد. سرانجام گفت به شرطی صلح کنم که پروانه به طلاق سوگند بخورد که هر چه از او بخواهم، بدهد. پروانه راضی شد و التزام نمود، گرجی خاتون گفت: مولانا فرمود که آن خواهش را معلّق نگه دارد...
پروانه چنان شیفتهی مولانا بودهاست که مردم برایِ رفعِ مشکلاتشان، شفاعتِ او را جانبِ پروانه میبُردهاند، هر چند که مولانا علاقهی چندانی به دیدارِ پادشاهان نشان نمیدادهاست. روزی بعضی از یارانِ پروانه در خدمتِ مولانا از او ستایش میکردند و از خیرات و عدلِ او شواهدی میآوردند و میگفتند: «با وجودِ پُرجودِ او عالمیان آسودهاند و امنِ عظیم و ارزانی نعمت بینهایت است و همچنان در زمانِ او علما و شیوخ و افاضل در مدارس و خوانق مرفه و جمعاند، بی حدّ تحسینها میکردند؛ حضرتِ مولانا فرمود که یاران راست میگویند؛ آنچه گویند صد چندان است.» رابطهی مولانا و پروانه به گونهایست که بخشی از کتابِ فیه ما فیه، خطاب به پروانهاست.
افلاکی از حضرت ولد نقل میکند که «روزی پروانه از حضرتِ مولانا التماسِ نمود که وی را پند دهد و نصیحت کند؛ زمانی متفکّر مانده بود، سرِ مبارک برداشت و گفت که امیر معینالدّین میشنوم که قرآن را یاد گرفتهای؟ گفت: آری، دیگر شنیدم که جامع الاصول را از خدمتِ شیخ صدرالدین سماع کردهای؟ گفت: آری. گفت: چون سخنِ خدا و رسول را میخوانی و کماینبغی بحث میکنی و میدانی و از آن کلمات پندپذیر نمیشوی و بر مقتضایِ هیچ آیتی و حدیثی عمل نمیکنی، از من کجا خواهی شنیدن و متابعت نمودن؟ پروانه گریان برخاست و روانه شد و بعد از آن به عمل و عدلگستری و احسان مشغول گشته، خیرات نمود تا یگانهی آفاق شد. گویند روزی مولانا حالِ چندان خوشی نداشت و پروانه سریع، این ماجرا را فهمید و حسامالدین را حاضر آورد. در تاریخ آمدهاست که بعد از مرگِ مولانا مدّتِ چهل روز، یاران و مردمِ قونیه تعزیتِ او را میداشتند... اهلِ مجلس ناله و زاری میکردند و پروانه را بیاختیاریِ عظیم دست داد و بسیار بگریست و احسانِ بسیار به فقرا کرد. همچنین پروانه به همراهِ علمالدین قیصر بر سر تربت مولانا بنایی ساختند که قبهی خضرا خوانده شد.
با درود و مهر بی کران،بیت سوم مصرع اول:
بلا دُرّیست در عالم نهانی...