گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۵

در این خانه کژی ای دل گهی راست
برون رو هی که خانه خانه ماست
چو بادی تو گهی گرم و گهی سرد
رو آن جا که نه گرما و نه سرماست
تو خواهی که مرا مستور داری
منم روز و همیشه روز رسواست
تو میرابی که بر جو حکم داری
به جو اندرنگنجد جان که دریاست
تو پر و بال داری مرغ واری
به پر و بال مردان را چه پرواست
نجس در جوی ما آب زلالست
مگس بر دوغ ما بازست و عنقاست
صلا ای آفتاب لامکانی
که ذره ذره از تابش ثریاست
بحمدالله به عشق او بجستیم
از این تنگی که محراب و چلیپاست
دهل برگیر و در بازار می‌رو
ندا می‌کن که یوسف خوب سیماست
دریدم پرده ناموس و سالوس
که جان من ز جان خویش برخاست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در این خانه کژی ای دل گهی راست
برون رو هی که خانه خانه ماست
هوش مصنوعی: ای دل در این خانه وقتی که راست می‌روی، گاهی هم کج بیرون برو، زیرا این خانه متعلق به ماست.
چو بادی تو گهی گرم و گهی سرد
رو آن جا که نه گرما و نه سرماست
هوش مصنوعی: زندگی مانند باد است که گاهی گرم و گاهی سرد می‌وزد. به جایی برو که نه گرمای زیاد وجود دارد و نه سرمای زیاد؛ یعنی در جایی که تعادل و آرامش برقرار است.
تو خواهی که مرا مستور داری
منم روز و همیشه روز رسواست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی من را پنهان نگه‌داری، باید بدانی که من همیشه روز روشن و آشکارم.
تو میرابی که بر جو حکم داری
به جو اندرنگنجد جان که دریاست
هوش مصنوعی: تو مانند یک فرمانروا هستی که بر جریان آب تسلط داری. اما جان آدمی مانند دریا است و نمی‌تواند در جریان آب محصور شود.
تو پر و بال داری مرغ واری
به پر و بال مردان را چه پرواست
هوش مصنوعی: تو همچون مرغی هستی که بال و پر دارد، اما مردان با اختیار و قدرت خود، نیازی به پر و بال تو ندارند.
نجس در جوی ما آب زلالست
مگس بر دوغ ما بازست و عنقاست
هوش مصنوعی: آب در جوی ما پاک و زلال است، اما مگس بر دوغ ما نشسته و پرنده‌ای خیالی و دور از واقعیت در آن وجود دارد.
صلا ای آفتاب لامکانی
که ذره ذره از تابش ثریاست
هوش مصنوعی: ای آفتاب پرتو افشان، که نور تو از ستاره‌ها هم روشن‌تر است، در مکان و زمان نمی‌گنجی و هر ذره از نورت نشان از بزرگی و زیبایی‌ات دارد.
بحمدالله به عشق او بجستیم
از این تنگی که محراب و چلیپاست
هوش مصنوعی: با تشکر از خداوند، به خاطر عشق او از این تنگنا و محدودیت خارج شدیم که مانند محراب و صلیب است.
دهل برگیر و در بازار می‌رو
ندا می‌کن که یوسف خوب سیماست
هوش مصنوعی: دهل را به صدا بیاور و به بازار برو و فریاد بزن که یوسف بسیار زیباست.
دریدم پرده ناموس و سالوس
که جان من ز جان خویش برخاست
هوش مصنوعی: من پرده‌های حرمت و تزویر را دریدم و جانم از وجود خودم جدا شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۵۵ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1398/10/19 17:01
بابک

آن‌چه در اجتماع ، بنا برمعیارهای اجتماعی و دینی ، ناپاک خوانده می‌شود، وقتی در آب روان ما افتاد، پاک می‌شود ، و وقتی مگس چرکین در شیرابه ما افتاد، عنقا می‌شود .
بحمدالله ، به عشق او بجَـستیم از این تنگی ، که محراب و چلیپاست
ما با چنین عشق ، در همین زندگی از تنگنای اسلام (محراب) و مسیحیت ( چلیپا ) رهائی یافتیم . مرغ ضمیر، وقتی قفس تنگ خود را شکست ، دیگر در حکم این دین و آن شریعت ، این ایدئولوژی و آن مکتب نیست .