اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قرار زندگانی آن نگارست
کز او آن بیقراری برقرارست
هوش مصنوعی: زندگی به خاطر آن معشوق جذاب آرامش مییابد، که از وجود او، این بیقراری به ثبات و آرامش تبدیل میشود.
مرا سودای تو دامن گرفتهست
که این سودا نه آن سودای پارست
هوش مصنوعی: دلم برای تو خیلی تنگ است و این احساس، گوناگون و عمیقتر از آن حس دلتنگیهای قبلی است.
منم سوزان در آتشهای نو نو
مرا با یارکان اکنون چه کارست
هوش مصنوعی: من در آتشهای جدیدی سوزانم و اکنون نمیدانم با دوستانم چه باید کرد.
همینالد درون از بیقراری
بدان ماند که آن جان نگارست
هوش مصنوعی: دل به شدت از بیقراری ناله میزند، مانند کسی که جانش به خاطر یک زیبایی خاص در خطر است.
چو از یاری تو را جان خسته گردد
نمیداند که اندر جانش خارست
هوش مصنوعی: وقتی از یاری تو دلش خسته میشود، نمیداند که در درونش چه درد و رنجی وجود دارد.
تو در جویی و خارت میخراشد
نمیدانی که خاری در سرا رست
هوش مصنوعی: تو در حال زندگی و درگیر مسائلی هستی که شاید از آنها بیخبر باشی، در حالی که در دل خود مسئلههای بیشتری وجود دارد که نیاز به توجه دارند.
گریزان شو از آن خار و به گل رو
که شمس الدین تبریزی بهارست
هوش مصنوعی: از چیزهای ناخوشایند دوری کن و به زیباییها و خوشیها روی بیاور، زیرا شمسالدین تبریزی نماد بهار و زیبایی است.
حاشیه ها
منم سوزان در آتشهای نو نو ..
اگر هستی را قراری بود و آهنگی خاص داشت و چارچوبی معین، هرگز پیدا نمی شد و وجود نمی داشت
همین بی قراری در درون دل انسان نیز خودنمایی میکند و بهار نیز این گونه است
ولی انسانها گاه با صورتکای به خود قرار میبخشند تا موقر و قابل خریداری باشند
و انسانهایی هم هستند که هر بار نو میشوند و اصل بهاری دارند
دوستی با یاران سودایی و معامله گر مانند تماس با خار است که هر چه بیشتر به جوئی خراش بیشتر است
و دوستی با یاران بهاری مثل هم نشینی با گل لطیف و جان بخش است که از جنس سودا و معملهای دیگر است که به قمار شبیه است که همه دارائئ انسان را از او میگیرد ولی دارایی نوی به او میبخشد و چون آتشی همه وجود او را میسوزاند ولی باز وجودی نو و آتشی نو پیدا میشود و زبانه میکشد