گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۱

بیا کامروز ما را روز عیدست
از این پس عیش و عشرت بر مزیدست
بزن دستی بگو کامروز شادی‌ست
که روز خوش هم از اول پدیدست
چو یار ما در این عالم که باشد
چنین عیدی به صد دوران که دیدست
زمین و آسمان‌ها پرشکر شد
به هر سویی شکرها بردمیدست
رسید آن بانگ موج گوهرافشان
جهان پرموج و دریا ناپدیدست
محمد باز از معراج آمد
ز چارم چرخ عیسی دررسیدست
هر آن نقدی کز این جا نیست قلبست
میی کز جام جان نبود پلیدست
زهی مجلس که ساقی بخت باشد
حریفانش جنید و بایزیدست
خماری داشتم من در ارادت
ندانستم که حق ما را مریدست
کنون من خفتم و پاها کشیدم
چو دانستم که بختم می کشیدست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا کامروز ما را روز عیدست
از این پس عیش و عشرت بر مزیدست
هوش مصنوعی: بیایید، امروز برای ما روز جشن و شادمانی است و از این پس زندگی‌مان پر از خوشی و لذت خواهد بود.
بزن دستی بگو کامروز شادی‌ست
که روز خوش هم از اول پدیدست
هوش مصنوعی: امروز روز شادی است و به نظر می‌رسد که خوشحالی از همان ابتدا وجود داشته است، پس بیایید دست بزنیم و این جشن را جشن بگیریم.
چو یار ما در این عالم که باشد
چنین عیدی به صد دوران که دیدست
هوش مصنوعی: یار ما در این دنیا چه کسی می‌تواند باشد که چنین نعمت و خوشحالی را به ما دهد؟ این نوع شادمانی، از صد سال دیگر نیز بی‌نظیر است.
زمین و آسمان‌ها پرشکر شد
به هر سویی شکرها بردمیدست
هوش مصنوعی: زمین و آسمان به قدری پر از نعمت و برکت شده‌اند که در هر سمت و سو، شکر و سپاسگزاری وجود دارد و همه جا بوی قدردانی به مشام می‌رسد.
رسید آن بانگ موج گوهرافشان
جهان پرموج و دریا ناپدیدست
هوش مصنوعی: صدای موجی که گوهری درخشان دارد به گوش می‌رسد و نشان می‌دهد که دنیای پرموج به پایان رسیده و دریا ناپدید شده است.
محمد باز از معراج آمد
ز چارم چرخ عیسی دررسیدست
هوش مصنوعی: محمد دوباره از معراج بازگشته است و عیسی نیز به او پیوسته است.
هر آن نقدی کز این جا نیست قلبست
میی کز جام جان نبود پلیدست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از این مکان نیست، از دل به حساب می‌آید و هر شرابی که از جام جان جدا باشد، ناپاک است.
زهی مجلس که ساقی بخت باشد
حریفانش جنید و بایزیدست
هوش مصنوعی: چه مجلس خوشی که در آن ساقی بخت، حاضرانش جنید و بایزید باشند.
خماری داشتم من در ارادت
ندانستم که حق ما را مریدست
هوش مصنوعی: من در عشق و ارادت خود دچار گیجی و سرمستی بودم و نمی‌دانستم که آیا سزاوار این محبت هستم یا نه.
کنون من خفتم و پاها کشیدم
چو دانستم که بختم می کشیدست
هوش مصنوعی: حال من دچار ترس و نگرانی شده و پاهایم را به عقب می‌کشم، زیرا متوجه شدم که بخت و سرنوشت من در حال گردش و تغییر است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1396/03/31 08:05
Monir Samiee

چو یار ِ ما دراین عالم که باشد ، ایضا در مصرع بعد ، کی = که

1398/02/21 13:04
..

خماری داشتم من در ارادت
ندانستم که حق ما را مرید است..

1400/01/21 00:03
علیرضا حیدری

همان املای کی درست است با تلفظ کِ
ی در خط فارسی و گونه معادلش در خط پهلوی برای تلفظ کسره یا یای مجهول به کار می رفته. کم کم ه غیر ملفوظ جای این ی را در خط گرفت.