گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۰

دگربار این دلم آتش گرفته‌ست
رها کن تا بگیرد خوش گرفته‌ست
بسوز ای دل در این برق و مزن دم
که عقلم ابر سوداوش گرفته‌ست
دگربار این دلم خوابی بدیده‌ست
که خون دل همه مفرش گرفته‌ست
چو سایه کل فنا گردم ازیرا
جهان خورشید لشکرکش گرفته‌ست
دلم هر شب به دزدی و خیانت
ز لعل یار سلطان وش گرفته‌ست
کجا پنهان شود دزدی دزدی
که مال خصم زیر کش گرفته‌ست
بسی جان که همی‌پرد ز قالب
ولی پایش حریف کش گرفته‌ست
ز ذوق زخم تیرش این دل من
به دندان گوشه ترکش گرفته‌ست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگربار این دلم آتش گرفته‌ست
رها کن تا بگیرد خوش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: دلم دوباره آتش گرفته، بگذار آن را رها کنم تا شعله‌ور شود و حس خوبی پیدا کند.
بسوز ای دل در این برق و مزن دم
که عقلم ابر سوداوش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: ای دل، در این شرایط سخت و پرهیجان بسوز و حتی دم نزن، زیرا عقل و فکر من تحت تاثیر غم و اندوه قرار گرفته‌اند.
دگربار این دلم خوابی بدیده‌ست
که خون دل همه مفرش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: دوباره دلم خواب ناپسندی دیده است که تمام شادی‌هایش را گرفته و به sorrow تبدیل کرده است.
چو سایه کل فنا گردم ازیرا
جهان خورشید لشکرکش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: من به خاطر این که دنیا در تحت تأثیر قدرت خورشید قرار گرفته، همچون سایه‌ای از بین می‌روم و از فنا نمی‌توانم جدا شوم.
دلم هر شب به دزدی و خیانت
ز لعل یار سلطان وش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: هر شب دلم به خاطر زیبایی و جذابیت‌های دلربای او پر از غصه و حیرت است.
کجا پنهان شود دزدی دزدی
که مال خصم زیر کش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: دزدی که مال دشمن را دزدیده، چگونه می‌تواند پنهان بماند؟
بسی جان که همی‌پرد ز قالب
ولی پایش حریف کش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: بسیاری از جان‌ها هستند که از قالب خارج می‌شوند، اما پای آن‌ها به مصاف حریف گرفته شده است.
ز ذوق زخم تیرش این دل من
به دندان گوشه ترکش گرفته‌ست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت و زیبایی او چنان مجروح و آسیب‌دیده شده که گویی دندان‌هایش به لبه تند تیر او چسبیده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۳۴۰ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1396/10/13 23:01
همایون

آتش گرفتن دل‌ همان عاشق شدن دل‌ است عشق درصدی نیست تمام و کامل است آتش همه چیز را نابود می‌‌کند و به آتش تبدیل می‌‌کند
نه‌ می‌‌شود و نه باید جلوی آنرا گرفت زیرا سرنوشت دل‌ همین است و سرنوشت عقل هم در نهایت همین است که در این قمار وارد شود و ابر این سودا تمامی آن را فرا بگیرد و برق این ابر آتش دل‌ را شعله ور می‌‌کند
دل‌ خواب می‌‌بیند چون دیدن دل‌ مثل خواب دیدن است که با دیدن چشم که فقط بخش کوچک و ظاهر را می‌‌بیند تفاوت بزرگ دارد
خون دل‌ همان آرزو مندی و عشق و خواستن دل‌ است که گسترده شده است چون مفرش
عاشق است که چیزی بدست آورده است و بقیه دستشان در زندگی‌ خالی‌ است پس پنهان هستند و به چشم نمی آیند ولی عاشق که چیزی با ارزش با خود دارد نمی تواند پنهان شود هر چند دوست دارد چون سایه در برابر سپهسالار خورشید محو و فنا شود
ولی دلبر با سپردن دارایی خود به او نمی‌‌گذارد و هر جا برود با تیر معشوق که تیر بسیار گران بها است روبرو است و خود هم همین را می‌‌خواهد