غزل شمارهٔ ۳۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش مسعود طالبیان
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش علی اسلامی مذهب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام
به نظر می رسد در بیت پنجم "زوتر بیا "صحیح باشد.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما عمل شد. دوستانی که دسترسی به نسخهٔ چاپی دارند ما را از صورت صحیح باخبر کنند.
سلم به عربی معنی سلامت و پلکان می دهد
البته اوایش پلکان با زبر اول است
ببخشید پیش اول یعنی ضمه solam
آیا گوینده ی "گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا" همانی است که می گوید:"ای برادر تو همان اندیشه ای؟"
ظاهرا منظورش از گردن بزن اندیشه را، اندیشه در حیطه ی واجب الوجود است و منظورش از ای برادر تو... اندیشه در محدوده ی ممکن الوجود.
بله همان است؛ آنجا در مثنوی مقام عقل بین و در شمس مقام عشق که عقل پله زیرین وصول به عشق است؛ پس اینجا اندیشه مکانی ندارد چون مقام عشق فوق عقل و فکرت است
(ای برادر تو همان اندیشه ای)
پس همه هستی ما از ذهن شکل گرفته و این هستی همان حجاب است . این در آغاز است زمانی که گردن اندیشه را بزنیم تنها چیزی که میماند اوست و این همان فناست.
شعر خیلی قشنگی هست، اما آخرش حضرت مولانا لشتباهی دستشون خورده به شیفت + آلت
نمی دانم چرا آن حاشیه نویس که بی امان به خیام
میتازد که همه اش تکرار و توضیح واضحات است
اینجا کلید برگش از کار افتاده است که در این بیش از سه هزار به اصطلاح غزل همه ذکر درویش شمس است و بس آنهم با زبانی چکشی
ممنون از گنجور_دو بیت اولش عالیه
در بیدلی دل بسته بین..
سلام
کاش ابیات عربی را کسی ترجمه کند
از غزل های به سبک عرفان کلاسیک که پیش از ملاقات شمس و تحول جانی و معنوی گفته شده است
فکر می کنم معنی اندیشه در مصرع گردن بزن اندیشه را، اندیشه به معنی ترسیدن و نگران بودن باشه.
در بیت 7، واژه بوالعلا کنایه از عالمنمای جاهل است.
خواندن مصراع دوم این بیت
میدان که سبزه گولخن گنده کند ریش و دهن.............زیرا ز خضرای دمن فرمود دوری مصطفی
به این صورت است: مصطفی فرمود: دوری کنید از خضرای دمن.
فرمود:«دوری!»، مصطفی
در بیت
سرسبز و خوش هر ترهای نعره زنان هر ذرهای.............کالصبر مفتاح الفرج و الشکر مفتاح الرضا
الصبر مفتاح الفرج یعنی بردباری کلید گشایش کارها است.
الشکر مفتاح الرضا یعنی سپاسگزاری از خدا کلید رسیدن به خشنودی است.
در بیت
گل کرد بلبل را ندا کای صد چو من پیشت فدا..... حارس بدی سلطان شدی تا کی زنی طال بقا
طال بقا زدن عبارتی است که برای آفرین و درود گفتن و ثناگویی دیگران به کار میرود. البته معنی آن «بردوام باشید» است اما مجازاً برای خوشایند خاطر ممدوح از این عبارت استفاده میشود که در این بیت، گل به بلبلی که به کمال(ظاهری یا باطنی) رسیده است، میگوید حالا که از نگهبانی(حارس) به مقام پادشاهی رسیدهای، نیاز نیست به خوشآمد دیگران سخن بگویی.
غزل بی ارزش و عربی آبکی، مربوط به دوران جاهلیت جلالدین است که مست مقام درویشی و آلت دست حاکمیت ترکان سلجوقی است تا اینکه شمس پیدا شود و این بچه بلخ که از تبار فرهنگ ایرانی است را از بند برهاند، بیت زیر در این غزل از نظر ترکیب واژگان ارزش استنادی دارد که نماد شیر و خورشید و شمشیر را یکجا آوردهاست
بد لعلها پیشش حجر شیران به پیشش گورخر
شمشیرها پیشش سپر خورشید پیشش ذرهها
مانند بیت زیر از شاهنامه که وصف زال است از زیان سام پس از سپردن سیمرغ دستان را به پدرش
بر و بازوی شیر و خورشید روی
دل پهلوان دست شمشیرجوی