گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا
زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم
در پیش او می‌داشتم گفتم که ای شاه الصلا
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان
جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
گفتا چو تو نوشیده‌ای در دیگ جان جوشیده‌ای
از جان و دل نوشش کنم ای باغ اسرار خدا
آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من
اندرکشیدش همچو جان کان بود جان را جان فزا
از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج
می‌کرد اشارت آسمان کای چشم بد دور از شما

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا
هوش مصنوعی: در ساعات اولیه روز، شخصی را در خواب دیدم که بر مسیر اصلی زندگی‌اش حرکت می‌کند، غافل از واقعیت‌های پیرامونش و دور از آگاهی بوالعلی و بوالعلا.
زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم
در پیش او می‌داشتم گفتم که ای شاه الصلا
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که در ذهنم بود، یک جام برداشتم و در مقابل او قرار دادم و گفتم: ای پادشاه معرفت و حقیقت!
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان
جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
هوش مصنوعی: او سوال کرد: این چه چیزی است؟ گفتم: خون عاشقان در حال جوشیدن است و مانند جان بر اثر عشق و وفاداری خالص شده است.
گفتا چو تو نوشیده‌ای در دیگ جان جوشیده‌ای
از جان و دل نوشش کنم ای باغ اسرار خدا
هوش مصنوعی: گفت که وقتی تو از زندگی و وجود خود نوشیدی، من هم از جان و دل از آن بهره‌مند می‌شوم، ای باغ پر از رازهای خدا.
آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من
اندرکشیدش همچو جان کان بود جان را جان فزا
هوش مصنوعی: دلبر سرمست من جام را از دستم گرفت و خود را همچون جانم از من دور کرد، زیرا او برای جانم چون جان‌افزاست.
از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج
می‌کرد اشارت آسمان کای چشم بد دور از شما
هوش مصنوعی: شخصی که از جان خود گذشته است، در شادی و خوشحالی صد درجه بیشتر احساس نشاط می‌کند. او به آسمان اشاره می‌کند و از آن می‌خواهد که نگاه بد از شما دور باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1392/01/08 02:04
امین کیخا

به روشنی صحنه در تافتن یک الهام می باشد

1396/07/30 02:09
همایون

در قرآن سوره ای‌ هست به نام انسان یا دهر که می‌گوید مدتی‌ گذشت تا انسان بینا و شنوا شود
و راه را بشناسد و قبل از آن‌ چیزی نبود
اینجا شاعر خود را در آن‌ زمان و مکان میبیند و جامی‌ به شاه یا پروردگاری میدهد
که هنوز هیچ کس از او خبری ندارد
که بنوشد و کار خود را سامان دهد
یعنی عشق دیرین‌ترین و اولین پدیده ایست که همیشه در کار بوده است
دانایی کلی که هر که با آن‌ ارتباط پیدا کند از زمان و مکان آزاد میشود
و با آشنایی با ظرائف آن میتواند کار‌های ظریف بکند

1399/05/21 11:08
همایون

غزل از جنس شطح و طامات است، لبریخته و آکنده از معانی ژرف چون سحر، جان، جان افزا، شاه، شاهراه، بیخبری، مستی، خون، عاشق و آسمان
نهایت انسان، جان جان و خون صاف و شراب کهنه همان روز که میخواست پای به هستی بگذارد با شاه خود هم پیاله میشود، و ساقی نیز خود انسان است
گویی حافظ عزیز این معنی را از اینجا گرفته است که میگوید
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

1399/06/25 20:08
همایون

غزل خون عاشقان
خون در عرفان و راز ورزی یک معنا است و راز ها بر معنی ها استوارند
در این غزل معنی خون که از خون عاشق دریافت میشود و با تعبیر زیبای خون صافی شده بر آتش عشق که خاصیت جان افزایی دارد آمده که در سر عاشق نیز جریان دارد یعنی فکر عاشق نیز از جنس مستی این خون است و نیروی آفریدگاری و پروردگاری نیز با همین باده است
معنی دل نزد همه هست و همه سخنوران عارف از دل زیاد گفته اند، جلال دین معنی خون را نیز که در دل و در انسان و در آفریدگاری جریان دارد به میان می آورد

1401/03/26 02:05
اسد

 در بیت سوم فعل "چیست" باید به صورت "چی است" خوانده شود تا وزن شعر رعایت گردد.