گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۹۳

غدرالعشق فزلت قدمی
مزج‌الفرقة دمعی بدمی
و حنی‌القلب بما اورثنی
ندما فی ندم فی ندم
کرة الحجب وجودی و نی
اسفا لیت وجودی عدمی
و سقی‌الصب و قد اسکرنی
شرب القلب و ماذاق فمی
ای صنم لطف ترا می‌دانم
نیم ای دوست، بدان حد عجمی
ز لطیفی تو، گر شکر ترا
بدل اندیشم، ترسم برمی
من کی باشم؟! که تو بر تخت جمال
حسرت شاه و سپاه و حشمی
منه انگشت تو بر حرف کژم
من اگر حرف کژم تو قلمی
سبق‌الجود وجودی قدما
منک، یا انت ولی‌النعم
به حق جود وجودت که مبر
ز من بی‌دل و هذا قسمی
لا تبح قتلی بالصد وصل
و اجرنی، انا صید الحرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غدرالعشق فزلت قدمی
مزج‌الفرقة دمعی بدمی
هوش مصنوعی: در عشق خیانت کرده و قدمی لغزیدم؛ اشک‌های من با خون جدایی آمیخته شده است.
و حنی‌القلب بما اورثنی
ندما فی ندم فی ندم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اندوهی که از یادآوری گذشته‌ها به من رسیده، همیشه دچار پشیمانی است و این پشیمانی ندارم که پایان نمی‌یابد.
کرة الحجب وجودی و نی
اسفا لیت وجودی عدمی
هوش مصنوعی: حجاب‌ها و موانع وجود من را فراگرفته‌اند و جای افسوس این است که وجود من، در حقیقت وجودی ندارد و فقط عدم را تجربه می‌کند.
و سقی‌الصب و قد اسکرنی
شرب القلب و ماذاق فمی
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم که نَشْهٔ عشق و محبت مرا به تسخیر درآورده و طعم شیرین آن را چشیده‌ام، هرچند در واقع چیزی در دهانم نیست.
ای صنم لطف ترا می‌دانم
نیم ای دوست، بدان حد عجمی
هوش مصنوعی: ای معشوق، تو را به اندازه‌ای می‌شناسم که دیگر نیازی به بیان نیست، ای دوست، فهمیدن این موضوع برای من دشوار نیست.
ز لطیفی تو، گر شکر ترا
بدل اندیشم، ترسم برمی
هوش مصنوعی: از لطافت تو، اگر شکر را به جای تو تصور کنم، می‌ترسم که آسیب ببیند.
من کی باشم؟! که تو بر تخت جمال
حسرت شاه و سپاه و حشمی
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که بخواهم به زیبایی و جلال تو حسرت ببرم، مانند یک پادشاه با سپاهی بزرگ و با شکوه؟
منه انگشت تو بر حرف کژم
من اگر حرف کژم تو قلمی
هوش مصنوعی: دست خود را بر روی سخن نادرست من نگذار؛ چون اگر سخن نادرست من را با قلم بنویسی، نتیجه‌اش چه خواهد بود؟
سبق‌الجود وجودی قدما
منک، یا انت ولی‌النعم
هوش مصنوعی: این بیت به معنای تأکید بر سخاوت و generosity طبیعت وجودی انسان‌ها، به خصوص در مورد کسی است که نیکوکار و بخشنده است. شاعر به ستایش چنین فردی می‌پردازد و او را به عنوان کسی که نعمت‌ها را اعطا می‌کند و به دیگران کمک می‌کند، وصف می‌کند.
به حق جود وجودت که مبر
ز من بی‌دل و هذا قسمی
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری وجود تو، از من دل‌نازک و بی‌دل دور نشو و این را به عنوان قسمی می‌دانم.
لا تبح قتلی بالصد وصل
و اجرنی، انا صید الحرم
هوش مصنوعی: با من به شدت رفتار نکن و به من آسیب نرسان، من تنها شکار حرم هستم.