غزل شمارهٔ ۳۱۶۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ به خوانش کیوان عاروان
غزل شمارهٔ ۳۱۶۵ به خوانش نازنین بازیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مصرع اول از بیت اول "کجا بوده ای" صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
بیت نهم ، ز رنگ صحیح است .
درود.
در بیت پنجم مصرع دوم بی من بی چاره چرا بوده ای؟ درست است یا بی من بی چاره کجا بوده ای؟
مصراع اول بیت اول "جان جهان" صحیح است.
مصراع دوم بیت هفت "بند بلا " صحیح است
بیت پنجم، مصرع دوم؛ « بی من بیچاره کجا بودهای؟! » صحیح است.
در بیت پنجم کلمه زهره حرف "ز" چگونه تلفظ میشود؟بافتحه؟
معنی آن در این بیت یعنی چه؟
بله. به معنای جگر و در اینجا به معنای دل و جرات داشتنه
راستی
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟
در مصرع دوم بیت هفتم تصور می کنم باید به جای "بنده" از "بندِ" استفاده شود در معنی متوقف کننده و نگهدارنده ی بلا.
لطفا معنی مصرع دوم از بیت اول را بنویسید. ممنون
محمد رضای عزیز مصرع اول این غزل سوالی است و بلا فاصله شاعر متوجه می شود مه سوال اساسا اشتباه اشت چو متوجه می شود که با خود شاعر بوده و در دل او جای داشته پس به اشتباه خود پی برده و جواب سوال خودش را می دهد
با دیاکو رحمانی موافقم
آهنگ بی نظیر پرویز مشکاتیان با صدای بی نظیر استاد در مجموعه نوا را از دست ندهید.
لطفا بگید این غزل رو واسه کی سروده؟؟
و معنی و تفسیر بیت آخر لطفا "آینه ای رنگ ..."
نمیدونم چرا پر است از غلط املایی! به نظرم در شان سایت گنجور نیست!
اصلاح املایی بعضی غلطها:
جان جهان_که را_تو را_چون که_بند_آینهای_ز رنگ.
سپاسگزارم.
سکینه ی دل
1- یک دلی و عاشق و آسوده ای
فارغ از این هستی و پالوده ای
2- رشک به آرامش ِ دل می برم
عشق ِ خدا داری و آلوده ای
3- جام ِ دل و آینه ی خود زدود
بی لکه و پاک و ز هر دوده ای
4- ساکنی و سائلی و سکینه
هستی و هم صاحب ِ ما بوده ای
5- پیش ِ من و همدمی و با منی
پاکتر از هر غش و نالوده ای
6- عالِمی و خالق ِ ما پیش ِ توست
نزد ِ خدا هستی و شالوده ای
7- بود و نبودَستی و غایت تویی
آیتی و پیش ِ خدا ، سوره ای
مصرع اول از بیت آخر "آینه ای نقش تو عکس کسی ست" صحیح تر بنظر میاید
مصرع اول از بیت هشتم "رنگ نداری تو ز رنگ جهان" در رابطه با وزن و معنی صحیح است
در بیت پنجم «چرا» درست است
بی من بیچاره چرا بوده ای؟
در تصحیح فروزانفر نیز همین کلمه آمده است.
یعنی اینکه چگونه توانستهای بی من باشی یا چرا بی من بودهای؟
نمیدانم بر چه اساسی در خوانش شعر توسط شجریان این کلمه عوض شده است.
تغییر این کلمه به «کجا» معنای شعر را به هم میریزد.
و حتی میتوان گفت مقداری معنای شعر را مبتذل میکند.
در بیت نهم (یکی مانده به آخر) مصرع اول
"ز رنگ" اشتباها به هم چسبیده و "زرنگ" نوشته شده است.
مصرع اول بیت آخر بدین گونه صحیح است:
آینه ای؟ رنگ تو عکس کسیست...
سپاس
احند رضای گرامی،
به نظر می آتد برای شمس سروده باشد، شمس به قول امروزی ها به " ددر " رفته بوده است و شاعر نخست ناباورانه به رفع و رجوع بر می خیزد ، سر انجام اما به خود می قبولاند که با دیگری بوده است و می فرماید : آیینه ای ! رنگ تو عکس کسی است !!!
تو ز همه رنگ جدا بوده ای .
دریغا که گویا دیر بوده است!!!
عالی....
در فراق هر کی سروده باشه عالی...
در بیت هفتم به نظر می رسد که «باش تو که بند بلا بودهای» صحیح باشد.
در چاپ نشر هرمس بر اساس نسخۀ فروزانفر نیز به همین صورت آمده است.
جان و جهان! غلط است .
جان جهان . [ ن ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطابی است بمعشوقه :
بس بناگوش چو سیماکه سیه شد چو شبه
آن ِتو نیز شود صبر کن ای جان جهان .
فرخی .
بگشای بشادی و فرّخی
ای جان جهان آستین خی
کامروز بشادی فرارسید
تاج شعرا خواجه فرّخی .
در بیت آخر "آینه ای" صحیح است
در بیت چهارم : چون که درست است نه چونک لطفا تصحیح کنید.
با سلام. منظور از بیت آخر چیه و چطور تلفظ میشه؟آینه ای؟ یا آینه ْی؟
اول اینکه از 30 نوشته بالا 25 تا درباره غلط املایی و اینجا چنین است و آنجا چنان است... دریغ از اینکه خود را از واژه ها رها و به معانی بپردازیم.
اما در جواب دوست اخر... می فرماید آنچه از شمایل تو پیداست تصویر دیگری است غیر از آن رنگ رخساره معمولی. نگاره ای بیش از تصویر یک انسان.... براستی او که بود؟
در بیت آخر معنا میشود که تو مثل اینه ای و هرکس تورا ببیند خود ه خود را دیده و یا اینکه تو برعکس دیگرانی و همگان هرطور هستند تو متفاوتی! در آخر می فرماید: تو بی رنگی یا شاید باید گفت به نوعی با همه فرق داری و هرکس رنگی دارد و تو اما چیز دیگری!
در کتاب نیمه پنهان وجود نوشته دبی فورد دیدن صفات رذیله در دیگران رو وجود آن صفت در خود فرد عنوان میکنه . از طرفی توجه به صفات نیکو در دیگران را تمایل به رسیدن فرد به آن صفت نیکو عنوان میکنه . به نظر من آفریده های خدا همه به شیوه ای بسیار خردمندانه در کنار هم جمع شده اند تا همدیگر را تکمیل کنند ، با بررسی نوع دیدگاه خودمان به دیگران بتوانیم به خودشناسی برسیم . دکتر سروش در بررسی کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک با تمسک به بیت آخر این شعر زیبا :
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
میگه رنگ خدا بی رنگیست و آنچه از خدا در تصور توست ،حاصل نوع صفت غالب توست .
سپاس بسیار از حاشیه هایی که نوشتید . دوستانی دوستداشتنی هستید همه
سلام به دوستان عزیز. فکر میکنم منظور از بیت :آینه ای رنگ تو عکس کسی ست، تو ز همه رنگ جدا بوده ای. این باشد که : آینه به خودی خود نمیتواند تصویری را منعکس کند و باید قسمتی از ان را رنگ یا همان جیوه اندود کنند تا بتواند انعکاس داشته باشد. به گمانم این باشد که میگوید تو بسیاز زلالی و مانند آینه ای خام میمانی و من میدانم این رنگ تو از کسی متشعشع میشود یه جورایی متفکرانه دارد می اندیشد که این رنگ از کجاست از چیست و بعد، هان بر خودش میزند که نه نه نه تو ز همه رنگ جدا بوده ای یعنی اینکه تو از تعلقات پلید و نامبارک مبرا هستی و این رنگ نمیتواند رنگ بدی ها باشد و سپس به زیبایی هر چه تمام تر با خرسندی میگوید :رنگ رخ خوب تو آخر گواست... در حرم لطف خدا بوده ای
آهان پیدا کردم یافتم پس بگو تو مورد لطف خداوند هستی و این رنگ را از انجا گرفته ای و چون رنگ تو ( یعنی درون و برون تو، احساسات و لطایف تو، طبع تو) خوب و پاک است پس تو جلوه ای از خدا هستی. و رنگی از خدا و نمودی از خدا را منعکس میکنی.
حسم این بود که مقصود چنین است
آیینه از خودش تصویری ندارد. آینه مدام دیگری را نشان می دهد. آینه خودش را نشان نمیدهد. مولوی می گوید که تو انسان کامل مثل اینه ای که از خودت رنگ و تصویری نداری بلکه تو نمایش دهنده کس دیگری هستی و ان کس جزظهور چمال دوست یعنی خداوند در جهان نیست. این معنادر تمامی اشعار او جاری و ساری است.
عرض سلام و ادب
در پاسخ فرمایش برخی از اعزه ی دوستان که فرموده اند که " بند بلا" صحیح بوده و به معنای بازدارنده ی از بلاست در خوانش موجود با در نظر گرفتن اینکه " بنده بلا " را می توان اضافه ی مغلوب در نظر گرفت معنای تو باش که بلای تو مختص من است یعنی باش که تو تنها بلای منی و من در خور بلای تو .... یعنی رنج و بلاهای مادون تو در خور عاشقی چون من نیست اگر بلایی هم هست چه خوشتر که بلای تو باشد و از آن بالاتر تو آن بلا باشی (ای پاکدلان با جز او عشق مبازید
نتوان دل و جان دادن هر مختصری را ) این تمامیت خواهی صفت یگانه و غالب عاشقان حقیقی است ( که من از تو غمی خواهم که در وی مستقل باشم )
مولوی این صفت تخصیص را در موارد بسیار دیگری نیز بکار برده است
تصحیح اضافه ی مقلوب
با سلام
بنظرم اساسا این غزل اشاره به محمد (ص) داره.
یا ایها المزمل و یا ایها المدثر
رشک برم کاش قبا بودمی
چون که در آغوش قبا بوده ای
ازین دست اظهار نظرهای سبک. هر کسی هر فکر و خیلی میتونه بکنه
بیت آخر آیینه رنگ تو عکس کسی ست تو ز همه رنگ جدا بوده ای:
دراینجا آینه در واقع نشان میدهد که مخاطب و متکلم در هم فرو رفته است و در واقع مولانا معشوق خود را در آینه دیده و خود تصویرش در آینه هست و بنابراین اشخاص اینکه کدام متکلم و کدام مخاطب هست کمی دشوار هست طبق گفته استاد عبدالکریم سروش در خداوندگار اینگونه هست که" خداوند رنگی ندارد و ما رنگ داریم و چون به آینه مینگریم رنگ ما بر آن افتاده و خداوند رنگ میگیرد و خدای هرکسی به قد خود آدمی ست "
این شعر بسیار زیباست همانند دیگر ابیات حضرت مولانا و با صدای استاد شجریان نیز شنیدنی ست و شاید مفهوم این شعر با صدای استاد بهتر درک گردد البته شاید برخی رد کنند این نظر را ولیکن گاهی صدایی خوش میتواند آنچنان تاثیر بگذارد که بر عمق روح برود و تاثیری بسیار بر درک و فهم اشعار بگذارد .
دکتر دینانی دقیقا در شرح بیت آخر، از استاد شجریان مستقیما نام میبره.ارزش بزرگان رو بزرگان درک میکنند
دقیقا بله ...توصیفات دکتر از استاد هم بسیار درست بود
در بیت آخر منظور از خداست چرا که اینه زمانی میتواند رنگ و عکس را نشان دهد که دارای بی رنگیست حال خدا نیز اینست خدا اگر از همه تعینات خلقی جدا باشد می تواند مخلوق باشد در غیر این صورت خدا چیزی محدود است اینه اگر دارای رنگ باشد نمی تواند بازتاب دهنده دیگر رنگ ها باشد
سلام واژه قبا چه قرابتی با دل و حرم لطف خدا داره که داره رشک می بره کاش قبا بودمی؟
تشکر
با سلام خدمت همه دوستان . بهترین برداشت از آینه ای، رنگ تو عکس کسیست ... تو ز همه رنگ جدا بوده ای این است.
خدا چون آیینه ای تشبیه شده است که برای شناخت او باید در رنگ های منعکس شده از جهان هستی او را دید و شناخت این رنگ ها یعنی نشانه های وجود خدا که در جهان هستی وجود دارد (شب و روز ،موجوادت ، آسمانها و ستارگان و...). در حالی که بیت دوم این معنی را میده که خدا از رنگ های جهان هستی که ما میتونیم ببینیم بالاتره و ما در اصل نمی توانیم خدا را ببینیم ولی از نشانه هایی که در جهان هست میتوانیم به وجود خداوند متعال پی ببریم
آینه به خلاف تصور دوستان از شیشه و جیوه نبوده. آینه ها را از آهن صیقل داده می ساختند که در مجاورت هوا اکسیده می شد و زنگار می گرفت.
در بیت آخر، می توان به عقده شاعر درباره خدا پی برد. می گوید تو همانند آینه ای و تصاویر و رنگهای تو ناشی از انعکاس آن چیزی است که در برابر تو قرار دارد. تو فاقد رنگ و تصویر و نقشی و به همین سبب به اندازه انسانهایی که به تو می اندیشند، تصویر و تخییلی از تو وجود دارد و تو از همه این تلونها و تعینها بری هستی.
به نظرمیاد در بیت آخر دارد به خواننده خطاب میکند و میگوید آینه ای! یعنی تویی که داری این شعر را میخوانی همچون آینه هستی و این خصوصیات اخلاقی , شخصیتها و عکسها و نقابهایی که برای خودت داری همه بر گرفته و انعکاس از رنگهایی است که من های وجودت به تو داده, ذات ,حقیقت و وجود انسان ورای این من ها و رنگها است(کتاب جهانی نو از اکهارت تله) خوشا آنان که در لحظه حال و در حرم لطف خدا و وصال حق حضور دارند وآینه دل آنها رنگ خوب خدایی را منعکس میکند .
صفای اصفهانی میگوید: اول دلم را صفا داد آیینه ام را جلا داد
با سلام به همه دوستان و استادان گرامی که با نگارش حاشیه، به زندگانی این غزل زیبا و چندصد ساله افزودند.
از تفاسیر و تعابیر که بگذریم، غزل معنی یکپارچه و ساده ای دارد:
شکوایه درونی عاشقی است با معشوق، که گویا شبی را بی او و بی خبر از او گذرانده و او در دل با او گفتگویی دارد و محتاطانه بازخواستش می کند. در انتهای غزل نیز این شکوایه بیشتر رنگ الهی و عرفانی به خود می گیرد.
... نی غلطلم، در دل ما بوده ای
... یعنی دیشب تو نبودی و نمی دانم کجا بودی، ولی چون تو را یکسره در دلم حس می کرده ام، شک ندارم از دل من بیرون نرفته و نزد دیگری نبوده ای.
رشک برم کاش قبا بودمی، چونکه در آغوش قبا بوده ای
یعنی به بالاپوشت حسادت می کنم و آرزو می کنم که ای کاش چادرت یا بالاپوشت بودم تا هر جا که می رفتی، با تو می بودم؛ چون اطمینان دارم که در آغوش دیگری نبوده ای و حتی بالاپوش را هم از تن به در نکرده ای.
زهره ندارم که بگویم ترا، بی من بیچاره چرا بوده ای!
یعنی: شاعر عاشق، دوست داشته معشوق را بازخواست کند، اما از ترس دلخوری و از دست دادن معشوق، جرأت نمی کند. چرا که ...
یار سبک روح! به وقت گریز، تیزتر از باد صبا بودهای
... چرا که می ترسد مانند دفعات قبل، ناراحت شده و چون باد صبا بگریزد و معشوق را از حضورش تا روزی دیگر یا فصلی دیگر و بهاری دیگر محروم کند.
بی تو مرا رنج و بلا بند کرد، باش که تو بند بلا بودهای
یعنی دفعه پیش که قهر کرده ای، من زندانی افسردگی و رنج شده ام، پس با من بمان تا رنج و افسردگی در بند و زندانی شود.
رنگ رخ خوب تو آخر گواست ---- در حرم لطف خدا بودهای
بهترین شاهد برای این که مطمئن باشم کجا بوده ای، چهره زیبای توست. به زعم شاعر، زیبایی رخ معشوق دلیل پاکی اوست. می گوید چهره زیبا و نورانی تو نشان می دهد که دیشب جای بدی نبوده ای، بلکه در حرم لطف خدا بوده ای و خداوند لطفش را در حق تو تمام کرده است.
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان --- پاکی و همرنگ بقا بودهای
آینه ای، رنگ تو عکس کسی است --- تو ز همه رنگ جدا بودهای
دراین دو بیت آخر شاعر از یک طرف به معشوق می گوید تو دل پاکی داری و مانند مردم دنیا چند رنگ و ریا کار و پنهان کار نیستی. بنابراین، چهره ات همچون آینه نشان می دهد که دیشب با چه کسی بوده ای. از سوی دیگر، در این دو بیت مضمون عرفانی و فلسفی نمایان تر شده و نشان می دهد که از مفهوم معشوق مجازی در ابیات بالا برای گفتگو با ذات باری استفاده شده است.
درود خدا بر شما
تفسیر ساده شما بسیار زیبا وگویای مطلب بود ممنونم