غزل شمارهٔ ۳۱۵۲
گرچه تو نیم شب رسیدستی
صبح عشاق را کلیدستی
ناپدیدی چو جان در این عالم
در جهان دلم پدیدستی
همه شب جان تو را شود قربان
ز آن که تو بامداد عیدستی
ز آدمی چون پری رمیدم من
تا ز من ای پری رمیدستی
در مزیدم چو دولت منصور
چون مرا تو ابایزیدستی
ای بسا نازکان و خامان را
چون من سوخته پزیدستی
شمس تبریز سرمه دیگر
در دو دیده خرد کشیدستی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه تو نیم شب رسیدستی
صبح عشاق را کلیدستی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در نیمه شب به حضور من آمدی، اما تو کلید ورود به صبح و شادی عاشقان را در دست داری.
ناپدیدی چو جان در این عالم
در جهان دلم پدیدستی
هوش مصنوعی: وقتی تو در این دنیا غایبی، دلم در این جهان وجود تو را حس میکند.
همه شب جان تو را شود قربان
ز آن که تو بامداد عیدستی
هوش مصنوعی: هر شب جانم را فدای تو میکنم، به خاطر اینکه تو در صبح عید به من توجه داری.
ز آدمی چون پری رمیدم من
تا ز من ای پری رمیدستی
هوش مصنوعی: من از انسان مانند پری فراری شدم، چون تو ای پری از من دور شدی.
در مزیدم چو دولت منصور
چون مرا تو ابایزیدستی
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که وقتی من در حال خوشبختی و موفقیت هستم، تو مانند شخصی با قدرت و نفوذ، به من لطف و کمک میکنی.
ای بسا نازکان و خامان را
چون من سوخته پزیدستی
هوش مصنوعی: بسیاری از زیبارویان و بیخبران از درد دل من هستند که مانند من دچار سوختگی و درد شدهاند.
شمس تبریز سرمه دیگر
در دو دیده خرد کشیدستی
هوش مصنوعی: شمس تبریز مانند سرمهای دیگر در چشمان خرد و اندیشههای عمیق تو نفوذ کرده است.