غزل شمارهٔ ۳۱۴۹
مستم از بادههای پنهانی
وز دف و چنگ و نای پنهانی
مر چنین دلربای پنهان را
واجب آمد وفای پنهانی
میزند سالها در این مستی
روح منهای های پنهانی
گفتم ای دل کجایی آخر تو
گفت در برجهای پنهانی
بر چپم آفتاب و مه بر راست
آن مه خوش لقای پنهانی
مشتری درفروخت آن مه را
دادمش من بهای پنهانی
ظلمتم کی بقا کند که بر او
تابد از کبریای پنهانی
آتشم چون بمرد دودم چیست
آیتی از بلای پنهانی
ز آن بلا جانهای ما مرهاد
تا برد تحفههای پنهانی
شمس تبریز شوربایی بپخت
صوفیان الصلای پنهانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مستم از بادههای پنهانی
وز دف و چنگ و نای پنهانی
هوش مصنوعی: در اثر نوشیدن شرابهای نهان و شنیدن موسیقیهای مخفی، به حالتی مست و شاداب درآمدهام.
مر چنین دلربای پنهان را
واجب آمد وفای پنهانی
هوش مصنوعی: وجود چنین معشوقهی دلربای پنهانی، ایجاب میکند که محبت و وفاداری به شکل پنهانی و در خفا انجام شود.
میزند سالها در این مستی
روح منهای های پنهانی
هوش مصنوعی: سالهاست که در این حالت شاداب و مستانه، روح من به طور پنهانی در حال ناله و فریاد است.
گفتم ای دل کجایی آخر تو
گفت در برجهای پنهانی
هوش مصنوعی: به دل گفتم چرا پنهانی هستی و در کجا به سر میبری؟ دل پاسخ داد که در مکانهای دور و ناشناختهای زندگی میکنم.
بر چپم آفتاب و مه بر راست
آن مه خوش لقای پنهانی
هوش مصنوعی: سمت چپ من آفتاب درخشان است و سمت راست، ماه زیبای پنهانی وجود دارد.
مشتری درفروخت آن مه را
دادمش من بهای پنهانی
هوش مصنوعی: من بهای پنهانی را برای آن ماه زیبا به مشتری دادم و او آن را فروخت.
ظلمتم کی بقا کند که بر او
تابد از کبریای پنهانی
هوش مصنوعی: ظلمت و تاریکی چگونه میتواند پایدار بماند در حالی که نور عظمت و بزرگی پنهان بر آن بتابد؟
آتشم چون بمرد دودم چیست
آیتی از بلای پنهانی
هوش مصنوعی: وقتی آتش من خاموش شود، چه چیزی از من باقی میماند؟ این نشاندهندهی مصیبت و درد پنهانی است که در من نهفته است.
ز آن بلا جانهای ما مرهاد
تا برد تحفههای پنهانی
هوش مصنوعی: از آن مصیبت، جانهای ما را مرادت برمیدارد و هدیههای نهفته را فراهم میکند.
شمس تبریز شوربایی بپخت
صوفیان الصلای پنهانی
هوش مصنوعی: شمس تبریز حال و هوایی را برای صوفیان ایجاد کرد که به نوعی درونگرایی و روحانیت خاصی اشاره دارد. این حال و هوا، مانند یک غذای شور و تلخ، آنها را به سمت عمیقترین احساسات و رازهای درونیشان رهنمون میسازد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۱۴۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1399/08/29 19:10
بی نشان
شمس تبریز شوربایی پخت