غزل شمارهٔ ۳۱۴۵
آوخ آوخ چو من وفاداری
در تمنای چون تو خونخواری
آوخ آوخ طبیب خونریزی
بر سر زار زار بیماری
آن جفاها که کردهای با من
نکند هیچ یار با یاری
گفتمش «قصد خون من داری
بی خطا و گناه» گفت «آری»
عشق جز بیگناه مینکشد
نکشد عشق او گنهکاری
هر زمان گلشنی همیسوزم
تو چه باشی به پیش من؟ خاری
بشکستم هزار چنگ طرب
تو چه باشی به چنگ من؟ تاری
شهرها از سپاه من ویران
تو چه باشی؟ شکسته دیواری
گفتمش از کمینه بازی تو
جان نبردهست هیچ عیّاری
ای ز هر تار موی طره تو
سرنگونسار بسته طرّاری
گر ببازم وگر نه زین شهرخ
ماتم و مات مات من باری
آن که نخرید و آن که او بخرید
شد پشیمان غریب بازاری
و آن که بخرید گوید آن همه را
کاش من بودمی خریداری
و آن که نخرید دست میخاید
ناامید و فتاده و خواری
فرع بگرفته اصل افکنده
جان بداده گرفته مرداری
پا بریده به عشق نعلینی
سر بداده به عشق دستاری
با چنین مشتری کند صرفه
از چنین باده مانده هشیاری
خر علفزار تن گزید و بماند
خر مردار در علف زاری
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آوخ آوخ چو من وفاداری
در تمنای چون تو خونخواری
هوش مصنوعی: ای کاش که من هم مانند تو میتوانستم به وفاداری و صداقت در عشق برسم، اما متأسفانه مثل یک بیمار و بدبخت در آرزوی تو میسوزم.
آوخ آوخ طبیب خونریزی
بر سر زار زار بیماری
هوش مصنوعی: آه و واویلا، دکتر در حال خونریزی است و بر سر بیماری که به شدت زار میزند، بررسی میکند.
آن جفاها که کردهای با من
نکند هیچ یار با یاری
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به من آن طور آسیب برساند که تو با من کردهای.
گفتمش «قصد خون من داری
بی خطا و گناه» گفت «آری»
هوش مصنوعی: به او گفتم: «آیا قصد داری که بدون هیچ دلیل و گناهی به من آسیب برسانی؟» او پاسخ داد: «بله، این قصد را دارم.»
عشق جز بیگناه مینکشد
نکشد عشق او گنهکاری
هوش مصنوعی: عشق تنها بیگناهان را به فنا نمیکشاند و عشق او، به گناهکاران آسیب نمیزند.
هر زمان گلشنی همیسوزم
تو چه باشی به پیش من؟ خاری
هوش مصنوعی: هر وقتی که در باغی گلها میشکفند و زندگی پر از زیبایی میشود، من همچنان دلم میسوزد و تو برای من هیچ چیزی جز یک خاری نیستی.
بشکستم هزار چنگ طرب
تو چه باشی به چنگ من؟ تاری
هوش مصنوعی: من هزار بار افسردگی و غم را شکستهام، تو چه چیزی برای من خواهی بود وقتی که به دستان من بیافتی؟
شهرها از سپاه من ویران
تو چه باشی؟ شکسته دیواری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر شهرها ویران شدهاند و نابود گشتهاند، تو که هستی و در چه جایگاهی قرار داری؟ در حقیقت، وقتی دیواری خراب شده است، دیگر چه اهمیتی دارد که آنچه باقیمانده چیست. این نشاندهنده قدرت و تأثیر ویرانی است.
گفتمش از کمینه بازی تو
جان نبردهست هیچ عیّاری
هوش مصنوعی: به او گفتم که از بازیهای کممایهات هیچکس سودی نبرده و هیچ کس به خاطر آنها جان خودش را از دست نداده است.
ای ز هر تار موی طره تو
سرنگونسار بسته طرّاری
هوش مصنوعی: ای کسی که هر کدام از تارهای موی زیبای تو، مانند سلاحی قوی و کارآمد، دشمنان را به زانو درآورده است.
گر ببازم وگر نه زین شهرخ
ماتم و مات مات من باری
هوش مصنوعی: اگر ببازم یا نه، در هر حال از این چهره زیبا و غمانگیز غمگین هستم.
آن که نخرید و آن که او بخرید
شد پشیمان غریب بازاری
هوش مصنوعی: آن کسی که چیزی را نخریده پشیمان نمیشود، اما کسی که به خریدش پرداخته، حالا در بازار احساس ناامیدی و غریبی میکند.
و آن که بخرید گوید آن همه را
کاش من بودمی خریداری
هوش مصنوعی: کسی که خریداری میکند، میگوید ای کاش من همه آنها را خریده بودم.
و آن که نخرید دست میخاید
ناامید و فتاده و خواری
هوش مصنوعی: کسی که فرصتی را از دست میدهد، ناامید و در حال شکست و ذلت خواهد بود.
فرع بگرفته اصل افکنده
جان بداده گرفته مرداری
هوش مصنوعی: شاخ و برگ به شاخهای وابسته است که خود به ریشهاش متصل است، و زمانی که جان از دست میرود، زنده بودن به یک جسم بیجان تبدیل میشود.
پا بریده به عشق نعلینی
سر بداده به عشق دستاری
هوش مصنوعی: عشقی که انسان را به جایگاههای پایینتر میکشاند، سبب میشود که شخص حتی از بالاترین نعمتها و دلبستگیها نیز دست بکشد.
با چنین مشتری کند صرفه
از چنین باده مانده هشیاری
هوش مصنوعی: با چنین مشتری، انسان میتواند از هوشیاری خود صرفنظر کرده و از بادهی باقیمانده استفاده کند.
خر علفزار تن گزید و بماند
خر مردار در علف زاری
هوش مصنوعی: خر، از علفزار سرسبز و تازه تغذیه کرد و در آنجا مانده، در حالی که خر دیگر که مُرده بود، همانجا در میان علفها افتاده است.
حاشیه ها
1397/01/10 17:04
نادر..
عشق جز بیگناه مینکشد...