گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۴۶

ای دلزار محنت و بلا داری
بر خدا اعتمادها داری
اینچنین حضرتی و تو نومید؟
مکن ای دل، اگر خدا داری
رخت اندیشه می‌کشی هرجا
بنگر آخر، جز او کرا داری؟
لطفهایی که کرد چندین گاه
یاد آور اگر وفاداری
چشم سر داد و چشم سر ایزد
چشم جای دگر چرا داری؟!
عمر ضایع مکن، که عمر گذشت
زرگری کن، که کیمیا داری
هر سحر مر ترا ندا آید
سو ما آ، که داغ ما داری
پیش ازین تن تو جان پاک بدی
چند خود را ازان جدا داری؟!
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟!
خویشتن را تو از قبا بشناس
که ازین آب و گل قبا داری
می‌روی هر شب از قبا بیرون
که جز این دست، دست و پا داری
بس بود، این قدر بدان گفتم
که درین کوچه آشنا داری

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلزار محنت و بلا داری
بر خدا اعتمادها داری
هوش مصنوعی: ای دل، از سختی‌ها و مشکلات خسته‌ای، ولی به خدا اعتماد و امید داری.
اینچنین حضرتی و تو نومید؟
مکن ای دل، اگر خدا داری
هوش مصنوعی: این چطور ممکن است که همچین شخصی وجود داشته باشد و تو ناامید باشی؟ نکن این کار را ای دل، اگر خدا را در کنارت داری.
رخت اندیشه می‌کشی هرجا
بنگر آخر، جز او کرا داری؟
هوش مصنوعی: هر کجا که نگاه کنی و به تفکر روی، نمی‌بینی غیر از او که کسی را داری؟
لطفهایی که کرد چندین گاه
یاد آور اگر وفاداری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی یادآور محبت‌ها و مهربانی‌هایی باشی که در گذشته انجام شده، باید به وفاداری و احساس تعهد خود توجه کنی.
چشم سر داد و چشم سر ایزد
چشم جای دگر چرا داری؟!
هوش مصنوعی: چشم ظاهری خود را از دست داده‌ای، اما چشم باطنی و دوربین الهی از کجا به دیگری می‌نگرد؟
عمر ضایع مکن، که عمر گذشت
زرگری کن، که کیمیا داری
هوش مصنوعی: عمر خود را هدر نده، زیرا زمان به سرعت سپری می‌شود. مثل یک زرگر باش که مهارت و توانایی خاصی در کارش دارد.
هر سحر مر ترا ندا آید
سو ما آ، که داغ ما داری
هوش مصنوعی: هر صبح صدایی تو را می‌خواند و دلت را به سمت ما می‌کشاند، زیرا تو در دل ما بر اثر عشق به ما زخم و داغی داری.
پیش ازین تن تو جان پاک بدی
چند خود را ازان جدا داری؟!
هوش مصنوعی: قبل از این، وجود تو روحی پاک بود، حالا چرا خود را از آن جدا می‌کنی؟
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟!
هوش مصنوعی: کل زندگی‌ام را در گِل و خاک تیره گذرانده‌ام، اما آیا تو خود اجازه می‌دهی که من از درون این وضعیت به تو بگویم؟
خویشتن را تو از قبا بشناس
که ازین آب و گل قبا داری
هوش مصنوعی: خودت را از وجود درونی‌ات بشناس، چون از این جسم و ظاهر فقط یک ظاهر داری.
می‌روی هر شب از قبا بیرون
که جز این دست، دست و پا داری
هوش مصنوعی: هر شب از قبا بیرون می‌روی و به جز این دستان و پاها، ویژگی دیگری نداری.
بس بود، این قدر بدان گفتم
که درین کوچه آشنا داری
هوش مصنوعی: اینقدر به تو گفتم که در این کوچه، کسی را می‌شناسی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱۴۶ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/12/12 00:03
نازیلا

سوی ما آ، که داغ ما داری

1396/01/01 00:04
سعید خسروی

ای دل اٙرْ محنت و بلا داری
کاظم برگ نیسی

1399/08/29 19:10
بی نشان

سوی ما آ که داغ ما داری