گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۳۸

آن به که مرا تمکین نکنی
تا همچو خودم گرگین نکنی
بر روی منه تو دست مرا
تا مست مرا غمگین نکنی
تو رنگرزی، تو نیل‌پزی
هان کینه را، زنگین نکنی
ای خواجه، بهل، فتراک مرا
تا خنگ مرا بی‌زین نکنی
از دور ترک زانو بزنی
زانوی مرا بالین نکنی
تو هرچه کنی داعی توم
هرچند که تو آمین نکنی
دل را بروم، ملک تو کنم
تا تو دل خود پرکین نکنی
رخساره کنم وقف قدمت
تا تو رخ خود پرچین نکنی
خاموش کنم، طبلک نزنم
تا از دل و جان تحسین نکنی

اطلاعات

وزن: مستفعلتن مستفعلتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن به که مرا تمکین نکنی
تا همچو خودم گرگین نکنی
هوش مصنوعی: بهتر است که اجازه ندهی مرا تحت فشار قرار دهی، تا مانند خودت و مثل یک گرگ خشمگین نشوم.
بر روی منه تو دست مرا
تا مست مرا غمگین نکنی
هوش مصنوعی: دست مرا بگیر تا از احوال ناخوشایند و غم‌های دل دور بمانم و شاد باشم.
تو رنگرزی، تو نیل‌پزی
هان کینه را، زنگین نکنی
هوش مصنوعی: تو هنرمندی و در کار رنگ آمیزی مهارت داری، پس حرص و کینه را به رنگ های زشت و تیره تبدیل نکن.
ای خواجه، بهل، فتراک مرا
تا خنگ مرا بی‌زین نکنی
هوش مصنوعی: ای آقا، کمی صبر کن و عصبانی نشو تا من بتوانم به خوبی و بدون دلهره کارم را انجام دهم.
از دور ترک زانو بزنی
زانوی مرا بالین نکنی
هوش مصنوعی: از دور اگر به زانو بیفتی، دیگر سرم را برaste بخشید.
تو هرچه کنی داعی توم
هرچند که تو آمین نکنی
هوش مصنوعی: هر کاری که بکنی، من همیشه به تو دعوت می‌شوم، حتی اگر تو موافقت نکنید.
دل را بروم، ملک تو کنم
تا تو دل خود پرکین نکنی
هوش مصنوعی: دل را رها می‌کنم و آن را برای تو تبدیل به سرزمین تو می‌کنم، تا تو دیگر دل خود را آزار ندهی.
رخساره کنم وقف قدمت
تا تو رخ خود پرچین نکنی
هوش مصنوعی: من زیبایی‌ام را وقف تو می‌کنم تا تو زیبایی خود را از دست ندهی.
خاموش کنم، طبلک نزنم
تا از دل و جان تحسین نکنی
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم کاری بکنم یا صدایی تولید کنم تا تو از عمق وجودت ستایش نکنید.