برگردان به زبان ساده
عجیبالعجایب توی در کیایی
نما روی خود، گر عجب مینمایی
هوش مصنوعی: عجیبی توی در کیهی، به خاطر اینکه وقتی به خودت نگاه میکنی، اگر به نظر عجیبی میرسی، عجبی وجود ندارد.
توی محرمِ دل، توی همدمِ دل
بهجز تو که داند رهِ دلگشایی؟
هوش مصنوعی: در دل من و در نزدیکیام، جز تو چه کسی را میشناسم که بتواند راههای شاد کردن دل را بداند؟
تو دانی که دل در کجاها فتادست
اگر دل نداند تو را که کجایی
هوش مصنوعی: تو خوب میدانی که دل در کجاها افتاده و پر از احساسات و سرگشتگیهاست، اما اگر دل خود نخواهد بداند، نمیتواند متوجه شود که تو کجا هستی.
برافکن بر او سایهٔ از سعادت
که مسجودِ قانی و جانِ همایی
هوش مصنوعی: بر او سایهای از خوشبختی بیفکن، زیرا او در نظرها ستوده و روحی بلند دارد.
جهان را بیارا به نورِ نبوّت
که استادِ جانِ همه انبیایی
هوش مصنوعی: دنیا را با نور پیامبری زینت بخش که او معلم روح تمامی پیامبران است.
گهر سنگ بود وز تو گشت گوهر
عطا کن، عطا کن، که بحرِ عطایی
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این موضوع میپردازد که یک سنگ معمولی میتواند به گوهری قیمتی تبدیل شود و این به فردی اشاره دارد که به کمک او میتوان به خوشبختی و برکت دست یافت. در واقع، درخواست میکند که فردی بخشنده و فراوانی داشته باشد تا این نعمتها و برکات را به دیگران عطا کند. اینجا دریا به عنوان نماد سخاوت و فراوانی به کار رفته است.
نه آبِ منی بُد، که شخص سنی شد؟!
چو رست از منی، وارهانش ز مایی
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که اگر فردی به دور از هویت و تربیت من باشد، میتواند به شخصیتی مستقل و جدید تبدیل شود. وقتی که از زیر سایه و نفوذ من خارج شود، میتواند خود را از وابستگیها و تعلقات قبلی رها کند.
کفِ آب را تو بدادی زمینی
سیهدود را تو بدادی سمایی
هوش مصنوعی: تو زمین تاریک و دودی را به آب سپردی و آسمان را به من عطا کردی.
چو تبدیلِ اشیا تو را بُد میسّر
همه حلم و علمی، همه کیمیایی
هوش مصنوعی: هرگاه تغییرات اشیاء برای انسان ممکن شود، تمام دانش و خویشتنداری، همچون جادوگری و شگفتی به دست میآید.
حرام است خواب شب، ایرا تو ماهی
که در شب، چو بدری ز جانها برآیی
هوش مصنوعی: خواب شب حرام است، ای ماه روشن که در تاریکی شب مانند جواهر گرانبهایی از جانها ظاهر میشویی.
میا خواب اینجا، برو جای دیگر
که بحر است چشمم، در او غرقه آبی
هوش مصنوعی: اینجا خواب نکن، به جایی دیگر برو، چون چشمان من مانند دریا پر از آب است و در آن غرق شدهام.
شبا، در تهیّج چو مارِ سیاهی
جهان را بخوردی، مگر اژدهایی
هوش مصنوعی: شب، وقتی که مثل یک مار سیاه در هیجان و تحریک هستی، آیا جهان را بلعیدی یا اینکه به مانند یک اژدها عمل کردی؟
چو خلّاقِ بیچون، فسون بر تو خوانَد
هرآنچ بخوردی سحرگه بزایی
هوش مصنوعی: وقتی که خالق بینظیر، جادو و سحری برای تو خوانده باشد، هر آنچه را که در سحرگاه نوشیدهای، به او تعلق میگیرد و به تو برخواهد گشت.
الا ماهِ گردون! که سیّاح چرخی
پی من باشد دمی گر بپایی؟!
هوش مصنوعی: ای ماه آسمانی! آیا میتوانی لحظهای از چرخش خود بایستی تا نگاهی به من بیندازی؟
تو در چشمِ بعضی مقیمی و ساکن
تو هر دیده را شیوهای مینمایی
هوش مصنوعی: برخی افراد تو را مانند یک موجود دائمی و ثابت میبینند، و تو در نظر هر کسی با شیوهای متفاوت به نمایش درمیآیی.
اسکان قلبی! علیکم ثنایی
افیضوا علینا، کووس البقء
هوش مصنوعی: ای کسی که دل را در خود جای دادهای! بر من درباره خوبیت بگویید و از ویژگیهای باقیماندهات بر ما بگشایید.
گر آن، جانِ جان را ندیدی دلا تو
اگر جمله چشمی، اسیرِ عمایی
هوش مصنوعی: اگر تو نتوانستی حقیقت و اساس وجود را ببینی، هرچقدر هم که در عالم ظاهر حواس و دیدن، تیزبین و هوشیار باشی، در نهایت همچنان به خطا میروی و در تاریکی گمراهی خواهی ماند.
چو هفتاد و دو ملّتی عقل دارد
بجو در جنونش دلا اصطفایی
هوش مصنوعی: وقتی که هفتاد و دو ملت دارای عقل و اندیشه هستند، در دلی که دیوانه است، به دنبال حقیقت باش.
اجیبوا، اجیبوا هواکم عجیب
صفا من هواکم نسیم الهوایی
هوش مصنوعی: به فراخوان شما پاسخ دهید، به پاسخ شما گوش میدهم. چه صفای عجیبی دارد این نسیم که از جانب شما میوزد.
تن اندر جنونش، دلم ارغنونش
روانم زبونش، ز بیدستوپایی
هوش مصنوعی: تن من در حال جنون و بیتابی است، دل من در دلواپسی همچون زنگی که به صدا درآمده. روح من به خاطر بیدست و پا بودن، ناتوان و بیزبان است.
مگر اختران دیدهاندت ز بالا
فرو کرده سرها برای گوایی
هوش مصنوعی: آیا ستارهها تو را از آسمان دیدهاند که سرهایشان را به پایین خم کردهاند تا گواهی دهند؟
غلط، کیست اختر؟! که بویی نبردست
دلِ عقلِ کُل با همه ارتقایی
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی که آسمان و ستارهها را نمیشناسد، بتواند درک کند که دل و عقل کل چه ارتباطی با یکدیگر دارند و چگونه میتوانند به سطحی بالاتر از آنچه که هستند برسند؟
فلا عیش یا سادتی ما عداکم
بظعن و سیر ولا فی ثواء
هوش مصنوعی: پس ای بزرگوار، جز شما در این زندگی هیچ لذتی نیست و نه در آرامش و سکون.
حاشیه ها
در بیت اول با عجبالعجایب نمیتوان وزن شعر را درست خواند. با عجیبالعجایب وزن شعر درست میشود. استاد فروزانفر هم در تصحیح خود عجیبالعجایب ثبت کردهاند.
در بیت دوم توی هنگام خواندن به صورت تووی (هم از نظر وزن خوانش و هم از نظر معنا همان تویی است که ما امروز به کار میبریم) خوانده میشود.
در بیت سوم: ها در کجاها میرساند که دل پارهپاره و تکهتکه است و انطباقی دارد با تعبیر مشهور شرحهشرحه در آغاز مثنوی.
در بیت پنجم: از این بیت بوضوح دیده میشود که مخاطب این غزل مقولهای از قبیل عشق یا خدا یا عقل یا ... است و مخاطب غزل حضرت شمسالدین تبریزی نیست. نام این استاد والامقام هم در این غزل نیامده.
بیت شش: تبدیل سنگ به لعل و گهر همواره به لحاظ علمی و عرفانی مورد توجه بوده. حافظ جایی آنرا حاصل تابش خورشید و سعی باد و باران و در جایی آنرا حاصل را قرار گرفتن سنگ در مقام صبر میداند. هر دو معنا بوضوح با هم قابل جمع هستند و قدری کمک به فهم این بیت میکنند.
بیت هفت: از بازی با کلمات آغاز و به معنایی بسیار والا ختم میشود. تبدیل نطفه به انسان چون نطفه منی هم نامیده میشود را به رهایی از تکبر تعبیر کرده چرا که منی از سویی دیگر معنی تکبر هم میدهد. بعد میگوید قدمی دیگر برای رشد رهایی از "مایی" است. یعنی این بار باید گروه و فرقۀ خود را هم کنار گذاشت و این امور هم متکبر نبود.
بیت چهارده: وزن بیت خراب است. استاد فروزانفر "پی من چه باشد" ثبت کردهاند که وزن صحیحی هم دارد.