گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۱۱

تو چنین نبودی تو چنین چرایی
چه کنی خصومت چو از آن مایی
دل و جان غلامت چو رسد سلامت
تو دو صد چنین را صنما سزایی
تو قمرعذاری تو دل بهاری
تو ملک نژادی تو ملک لقایی
فلک از تو حارس زحل از تو فارس
ز برای آن را که در این سرایی
دل خسته گشته چو قدح شکسته
تو چو گم شدستی تو چه ره نمایی
بده آن قدح را بگشا فرح را
که غم کهن را تو بهین دوایی
دل و جان کی باشد دو جهان چه باشد
همه سهل باشد تو عجب کجایی
بگذار دستان برسان به مستان
ز عطای سلطان قدح عطایی
همگی امیدی شکری سپیدی
چو مرا بدیدی بکن آشنایی
شکری نباتی همگی حیاتی
طبق زکاتی کرم خدایی
طرب جهانی عجب قرانی
تو سماع جان را تر لایلایی
بزنی ز بالاتر لایلالا
تو نه یک بلایی تو دو صد بلایی
دل من ببردی به کجا سپردی
نه جواب گویی نه دهی رهایی
بفزا دغا را بفریب ما را
بر توست عالم همه روستایی
سر ما شکستی سر خود ببستی
که خرف نگردد ز چنین دغایی
به پلاس عوران به عصای کوران
چه طمع ببستی ز چه می‌ربایی
به طمع چنانی به عطا جهانی
عجب از تو خیره به عجب نمایی
خمش ای صفورا بگذار او را
تو ز خویشتن گو که چه کیمیایی
نه به اختیاری همه اضطراری
تو به خود نگردی تو چو آسیایی
تو یکی سبویی چو اسیر جویی
جز جو چه جویی چو ز جو برآیی
تو به خود چه سازی که اسیر گازی
تو ز خود چه گویی چو ز که صدایی
خمش ای ترانه بجه از کرانه
که نوای جانی همگی نوایی

اطلاعات

وزن: متفاعلاتن متفاعلاتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو چنین نبودی تو چنین چرایی
چه کنی خصومت چو از آن مایی
هوش مصنوعی: تو این‌گونه نیستی و این‌گونه هم رفتار نکن؛ چه فایده‌ای دارد که با کسی دشمنی کنی وقتی تو و او از یک ریشه هستید.
دل و جان غلامت چو رسد سلامت
تو دو صد چنین را صنما سزایی
هوش مصنوعی: اگر دل و جان این بنده به سلامت تو برسد، برای تو صدهزار چنین جانفشانی‌ها سزاوار است.
تو قمرعذاری تو دل بهاری
تو ملک نژادی تو ملک لقایی
هوش مصنوعی: تو همچون ماهی زیبا و دل‌پذیری، مانند بهاری پر از زندگی هستی و از نژادی عظیم و شریف برخورداری، تو شخصیتی والا و باارزش داری.
فلک از تو حارس زحل از تو فارس
ز برای آن را که در این سرایی
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو نگهبان است و سیاره‌ی زحل هم به خاطر تو مبارز است، زیرا تو در این دنیای محدود وجود داری.
دل خسته گشته چو قدح شکسته
تو چو گم شدستی تو چه ره نمایی
هوش مصنوعی: دل من به غم و اندوهی عمیق دچار شده مانند یک جام شکسته است. حالا که تو گم شده‌ای، چه راه و نشانه‌ای برای من باقی مانده است؟
بده آن قدح را بگشا فرح را
که غم کهن را تو بهین دوایی
هوش مصنوعی: به من آن جام را بده و شادی را بگشا، چرا که تو بهترین درمانی برای غم‌های قدیمی هستی.
دل و جان کی باشد دو جهان چه باشد
همه سهل باشد تو عجب کجایی
هوش مصنوعی: دل و جان چه اهمیتی دارند وقتی که دو جهان فقط یک امر ساده هستند. تو چه چیزی هستی که اینگونه تعجب می‌کنی؟
بگذار دستان برسان به مستان
ز عطای سلطان قدح عطایی
هوش مصنوعی: اجازه بده که دستانم به می‌نوشان هدیه‌ای از جانب پادشاهی بدهند.
همگی امیدی شکری سپیدی
چو مرا بدیدی بکن آشنایی
هوش مصنوعی: همه شما که امیدی مثل من دارید، وقتی که مرا دیدید، لطفا با من آشنا شوید و خوشحال باشید.
شکری نباتی همگی حیاتی
طبق زکاتی کرم خدایی
هوش مصنوعی: شکرگزاری از نعمت‌ها و محبت‌های خداوند، نیازمند نوعی از فداکاری و بخشش است که به ما انرژی و زندگی تازه‌ای می‌بخشد.
طرب جهانی عجب قرانی
تو سماع جان را تر لایلایی
هوش مصنوعی: شادی و خوشی در دنیای تو مانند قرآنی است و به گوش جان نغمه‌ای دلپذیر می‌رسد.
بزنی ز بالاتر لایلالا
تو نه یک بلایی تو دو صد بلایی
هوش مصنوعی: اگر تو با لحن زیبا و دلنشین بخوانی، فقط یک مشکل نیستی، بلکه هزاران مشکل می‌توانی ایجاد کنی.
دل من ببردی به کجا سپردی
نه جواب گویی نه دهی رهایی
هوش مصنوعی: دل من را به کجا بردی و به کجا سپردی؟ نه از تو پاسخی می‌شنوم و نه راه نجاتی دارم.
بفزا دغا را بفریب ما را
بر توست عالم همه روستایی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در این دنیا، هر کسی تلاش می‌کند تا دیگران را فریب دهد و به نوعی در این بازی زندگی، ما در برابر تو قرار داریم و تو همچنان بر ما تسلط داری. تمام دنیا مانند یک روستای ساده است که در آن ما تحت تأثیر تو قرار داریم.
سر ما شکستی سر خود ببستی
که خرف نگردد ز چنین دغایی
هوش مصنوعی: تو با شکستن سر ما، سر خود را هم بستی تا این که از این قیل و قال‌ها دیوانه نشوی.
به پلاس عوران به عصای کوران
چه طمع ببستی ز چه می‌ربایی
هوش مصنوعی: در لباس فقیران و بر اثر ضعف و ناتوانی کوران، چه انتظاری داری و از چه چیزی بهره‌برداری می‌کنی؟
به طمع چنانی به عطا جهانی
عجب از تو خیره به عجب نمایی
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی بزرگی که داری، شگفت‌زده‌ام که چگونه توانسته‌ای دیگران را نیز با شگفتی‌های خود متحیر کنی.
خمش ای صفورا بگذار او را
تو ز خویشتن گو که چه کیمیایی
هوش مصنوعی: ای صفورا، سکوت کن و اجازه بده او از خود بگوید که چه گوهری در وجودش نهفته است.
نه به اختیاری همه اضطراری
تو به خود نگردی تو چو آسیایی
هوش مصنوعی: نه تو اختیار داری و نه همه‌ چیز بر اساس انتخاب توست، تو در حالی که بر خود نمی‌نگری، همانند آسیایی هستی که در چرخ چرخش این دنیا گرفتار شده است.
تو یکی سبویی چو اسیر جویی
جز جو چه جویی چو ز جو برآیی
هوش مصنوعی: تو مانند یک سبو هستی که در آب جاری یک جوی گرفتار شده است. وقتی از این آب آزاد شوی، به جز خود آب دیگر چه چیزی می‌توانی طلب کنی؟
تو به خود چه سازی که اسیر گازی
تو ز خود چه گویی چو ز که صدایی
هوش مصنوعی: تو چه کار می‌کنی با خودت که در دام دیگران افتاده‌ای، و وقتی از خودت صحبت می‌کنی، چه چیزی می‌توانی بگویی وقتی که صدای تو از سمت دیگری می‌آید؟
خمش ای ترانه بجه از کرانه
که نوای جانی همگی نوایی
هوش مصنوعی: ای ترانه، بی‌صدا شو و از مرز بیرون برو، زیرا صدای زنده‌ای وجود دارد که همه‌ی صداها را در بر می‌گیرد.

حاشیه ها

1398/05/29 05:07
محمدامین

سلام و درود
هو الذی الف بین القلوب
در ضیافت اربعین کلیمی
شب 26
فرار از بیم فرعون تا وصال صفورا.
موسی ع آنگاه که از بیم سربازان فرعون از مصر فرار کرده بود هرگز نمی‌دانست این تدبیر حکیمانه خداست که او را برای وصال بانوی دانا و برگزیده از بیت رسالت و توحید میگریزد
اگرچه بر اصل تدبیر حکیمانه خدایش ایمان داشت لکن مصداق بر او آشکار نبود.
اکنون در بیت وحی و نبوت جناب شعیب
مجلسی بسیار وزین عاری از مظاهر دنیا برای وصالش با صفورا دختر دانای خود
اراده خدا را جاری میکند
قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَیٰ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ(قصص 27)
شعیب ع گﻔﺖ : ﻣﻰ  ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮم ﺭﺍ ﺑﻪ عقد ﺗﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭم ﺑﻪﺷﺮﻁ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺸﺖ حج (هشت ﺳﺎﻝ قمری) ﺍﺟﻴﺮ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻲ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻤﺎمﻛﺮﺩﻱ ، ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺵ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ ، ﻭ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ  ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮم ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﺍﺯﺷﺎﻳﺴﺘﮕﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ .

قَالَ ذَٰلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَیٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ(قصص 28)
ﻣﻮﺳﻲ در پاسخ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻣﺪﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮم ﻫﻴﭻ اعتراضی ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﻢ ، ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﻭﻛﻴﻞ ﺍﺳﺖ.
حال با وصال خوش فرجام موسی ع همانند عاشق داستان مثنوی بر لطفی که فرعون در حق او کرده است دست به دعا بردارد اگر نبود قهر فرعون و بیم از خشم او در مصر چگونه همسری به منزلت صفورا نصیب او میشد گرچه او کیفر ستم و نیت شوم خود را خواهد دید
جست از بیم عسس شب او به باغ
یار خود را یافت چون شمع و چراغ
گفت سازندهٔ سبب را آن نفس
ای خدا تو رحمتی کن بر عسس
ناشناسا تو سببها کرده‌ای
از در دوزخ بهشتم برده‌ای
آری موسی کلیم از بیم فرعون می‌گریخت یار او را سوی محبوبش میکشاند عاقبت هم امنیت هم وصال حاصل شد.
26 ذی القعده 1440
سید کمال الدین عمادی

1399/03/15 17:06
ایرج

وزن فعلاتن فع لن هست یا می توانیم بگوییم متفاعلاتن

1399/03/15 17:06
ایرج

فعلات فع لن درست است متفاعلاتن