گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۱۰

جان جان مایی، خوش‌تر از حلوایی
چرخ را پر کردی زینت و زیبایی
دایهٔ هستی‌ها، چشمهٔ مستی‌ها
سرده مستانی، و افت سرهایی
باغ و گنج خاکی، مشعلهٔ افلاکی
از طوافت کیوان یافته بالایی
وعده کردی کآیم، وعده را می‌پایم
ای قمر سیمایم، تو کرا می‌پایی؟
وقت بخشش جانا، کانی و دریایی
وقت گفتن مانا، که شکر می‌خایی
بی‌توم پروانی، جای تو پیدا نی
در پی تو دل‌ها، خیره و هر جایی
هوش را برباید، عمر را افزاید
چشم را بگشاید، هرچه تو فرمایی
اندران مجلس‌ها، که تو باشی شاها
جان نگنجد، تا تو ندهیش گنجایی
تلخ‌تر جام ای جان، صعب‌تر دام ای جان
آن بود که مانم، تا تو ندهیش گنجایی
تلخ‌تر جام ای جان، صعب‌تر دام ای جان
آن بود که مانم، بی‌تو در تنهایی
خوش‌ترین مقصودی، با نوا ترسودی
آن بود که گویی:« چونی ای سودایی؟»
پختگان را خمری، بهر خامان شیری
بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی
عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی
دست تو خون‌ریزی، دست را نالایی
گر شود هر دستی دستگیر مستی
نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی
روح‌ها دریادان، جسم‌ها کف‌ها دان
تو بیا، ای آنک گوهر دریایی
سیدی مولایی، مسکنی مشوایی
مبدع الاشیاء مسکرالاجزاء
فالق‌الصباح، خالق‌الرواح
یا کریم الراح، ساعة السقاء
من نهادم دستم، بر دهان مستم
تا تو گویی که تو دادهٔ گویایی

اطلاعات

وزن: فاعلن مفعولن فاعلن مفعولن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان جان مایی، خوش‌تر از حلوایی
چرخ را پر کردی زینت و زیبایی
هوش مصنوعی: جان من، تویی که بهترین و شیرین‌ترین هستی. زیبایی و زینت چرخ (جهان) را با وجود خود پر کردی.
دایهٔ هستی‌ها، چشمهٔ مستی‌ها
سرده مستانی، و افت سرهایی
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف منبع اصلی زندگی و لذت‌ها می‌پردازد. اشاره دارد به این که منبع وجود تمام موجودات، مانند دایه‌ای دلسوز، به آنان زندگی و شادابی می‌بخشد و در این میان، حالتی از خوشی و سرمستی به وجود می‌آورد که باعث افتادن سرها، به معنای سرسپردگی یا التذاذ می‌شود.
باغ و گنج خاکی، مشعلهٔ افلاکی
از طوافت کیوان یافته بالایی
هوش مصنوعی: باغ و گنجی که در زمین است، شعله‌ای از آسمان دارد و به خاطر درخشندگی سیارات به اوج رسیده است.
وعده کردی کآیم، وعده را می‌پایم
ای قمر سیمایم، تو کرا می‌پایی؟
هوش مصنوعی: تو وعده دادی که به دیدارم خواهی آمد و من هم منتظر این وعده هستم. ای زیبای ماه‌نما، تو به چه چیزی تأکید می‌کنی و به کجا می‌روی؟
وقت بخشش جانا، کانی و دریایی
وقت گفتن مانا، که شکر می‌خایی
هوش مصنوعی: در زمان بخشش و مهربانی تو، مانند دریا وسیع و پرمهر هستی. هنگام گفتن واژه‌های نیک، شکرگزاری در دل داری و این همان زیبایی است.
بی‌توم پروانی، جای تو پیدا نی
در پی تو دل‌ها، خیره و هر جایی
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، پروانه‌ای در این دنیا وجود ندارد، و دل‌ها برای دیدن تو در هر گوشه‌ای به دنبال‌ات هستند.
هوش را برباید، عمر را افزاید
چشم را بگشاید، هرچه تو فرمایی
هوش مصنوعی: چشم انسان را باز می‌کند و باعث می‌شود که به نکات مهم و زیبایی‌ها توجه کند. همچنین می‌تواند باعث افزایش عمر انسان یا بهتر شدن کیفیت زندگی‌اش شود. همه این‌ کارها به خواسته و اراده تو بستگی دارد.
اندران مجلس‌ها، که تو باشی شاها
جان نگنجد، تا تو ندهیش گنجایی
هوش مصنوعی: در مجالس و گردهمایی‌هایی که تو حضور داری، جان آدم‌ها آرام نمی‌گیرد تا زمانی که تو به آنان فضیلت و گنجی عطا نکنی.
تلخ‌تر جام ای جان، صعب‌تر دام ای جان
آن بود که مانم، تا تو ندهیش گنجایی
هوش مصنوعی: زندگی برایم دشوارتر و تلخ‌تر است، مثل دامی که مرا به سختی گرفتار کرده. آنچه واقعاً مشکل است، این است که من در این وضعیت باقی بمانم تا زمانی که تو به من فرصتی برای رهایی ندهی.
تلخ‌تر جام ای جان، صعب‌تر دام ای جان
آن بود که مانم، بی‌تو در تنهایی
هوش مصنوعی: ای جانم، تلخی و سختی این جام و دام را بیشتر می‌کنم، که دردناک‌تر از این است که در تنهایی بدون تو بمانم.
خوش‌ترین مقصودی، با نوا ترسودی
آن بود که گویی:« چونی ای سودایی؟»
هوش مصنوعی: شادی واقعی و بهترین هدف، در این است که به حالت شادابی و شگفتی دست پیدا کنیم و در آن حال از دیگران بپرسیم:« حال تو چطور است، ای عاشق؟»
پختگان را خمری، بهر خامان شیری
بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی
هوش مصنوعی: پختگان به مانند کسانی هستند که از تجربیات زندگی بهره‌مند شده‌اند و به حالتی رسیده‌اند که از نوشیدنی‌های روح‌بخش استفاده می‌کنند، در حالی که نادانان یا خامان به شهد و شیر روی می‌آورند. در واقع، اگر به درون خود بنگری، می‌بینی که در دل تو، خونی از شفافیت و پاکی وجود دارد.
عشق تو خوش خیزی، در جگر آمیزی
دست تو خون‌ریزی، دست را نالایی
هوش مصنوعی: عشق تو مانند خواب شیرین است که در دل جای می‌گیرد و وقتی که به تو نزدیک می‌شوم، دستم به خون می‌افتد و نمی‌توانم از درد و رنج ناشی از آن شکایت کنم.
گر شود هر دستی دستگیر مستی
نیست چاره پیدا، تا تو ناپیدایی
هوش مصنوعی: اگر هر دستی کمک کند، اما دردی که احساس می‌شود، درمانی ندارد، تا زمانی که تو در خفا و دور از چشم هستی.
روح‌ها دریادان، جسم‌ها کف‌ها دان
تو بیا، ای آنک گوهر دریایی
هوش مصنوعی: روح‌ها در عمق دریاها مانند گوهرهای باارزش‌اند و جسم‌ها تنها مانند کف دریا هستند. تو که آن گوهر ارزشمند هستی، بیا و با ما در این عمق جا بگیر.
سیدی مولایی، مسکنی مشوایی
مبدع الاشیاء مسکرالاجزاء
هوش مصنوعی: ای آقا و سرورم، تو مانند خانه‌ای نیستی که بتوان به راحتی آن را ترک کرد. تو خالق هر چیزی و منابع همه اجزا هستی.
فالق‌الصباح، خالق‌الرواح
یا کریم الراح، ساعة السقاء
هوش مصنوعی: ای خالق صبح و ایجادکننده جان‌ها، ای بخشنده لطف و نعمت، ای زمان سیراب کردن.
من نهادم دستم، بر دهان مستم
تا تو گویی که تو دادهٔ گویایی
هوش مصنوعی: من دستم را روی دهان کسی که مست است گذاشته‌ام تا تو بگویی که تو منبع کلام هستی.