گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۱

زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب
مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت
و آنچ کشد سر ز باد خار بود خشک و چوب
هر چه ز اجزای تو رو ننهد سر کشد
پای بزن بر سرش هین سر و پایش بکوب
چونک نخواهی رهید از دم هر گول گیر
خاک کسی شو کز او چاره ندارد قلوب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق و زیبایی محبوبش دست کم گرفته می‌شود، زشت است. باید به او توجه کرد و با احساساتش بازی نکرد؛ نه اینکه به او بخندند و او را تحقیر کنند.
مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت
و آنچ کشد سر ز باد خار بود خشک و چوب
هوش مصنوعی: باد هر چیزی را که درخت و کشت و هر آنچه را که از زمین روئیده باشد، به سخره می‌گیرد و از این رو، حتی خارهایی که از زمین سر برآورده‌اند، خشک و بی‌فایده می‌شوند.
هر چه ز اجزای تو رو ننهد سر کشد
پای بزن بر سرش هین سر و پایش بکوب
هوش مصنوعی: هر چیزی که از اجزای وجود تو پرده‌برداری نکند، بی‌پروا به جلو می‌رود. به او گوش‌زد کن که سر و پایش را به زمین بکوبد.
چونک نخواهی رهید از دم هر گول گیر
خاک کسی شو کز او چاره ندارد قلوب
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی از چنگال هر فریبی رهایی یابی، باید به کسی پناه ببری که دل‌ها در برابر او درمانده و بی‌چاره هستند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب