گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۰۵

ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی
نهاده جام چو خورشید بر کف دستی
ز نوبهار رخش این جهان گلستانی
به پیش قامت زیباش آسمان پستی
فروگرفت مرا مست وار و می‌گفتم
بجستمی من از او گر بهانه‌ای هستی
بگفت حیله مکن هین گمان مبر که اگر
تن تو حیله شدی سر به سر ز ما رستی
بریخت بر من از آن می که چرخ پست شدی
اگر ز جرعه آن می دمی بخوردستی
بتاب مفخر ایام شمس تبریزی
ایا فکنده در این بحر نور شستستی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی
نهاده جام چو خورشید بر کف دستی
هوش مصنوعی: از صبح زود در حالت خوشی به سر می‌برم و جامی را در دست دارم، درست مثل اینکه خورشید را در دست گرفته‌ام.
ز نوبهار رخش این جهان گلستانی
به پیش قامت زیباش آسمان پستی
هوش مصنوعی: بهار تازه زیبایی‌های این دنیا را مانند گلستانی نمایان کرده است و در برابر قامت زیبا و بلندش، آسمان به نظر کوتاه می‌آید.
فروگرفت مرا مست وار و می‌گفتم
بجستمی من از او گر بهانه‌ای هستی
هوش مصنوعی: من را به حالتی سرمست درآورد و در حالی که می‌گفتم اگر بهانه‌ای هستی، از او دور می‌شوم.
بگفت حیله مکن هین گمان مبر که اگر
تن تو حیله شدی سر به سر ز ما رستی
هوش مصنوعی: حتی اگر به outward به ظاهر فریبنده باشی، نگذار دلت به خیالی خام آرام گیرد. تو از ما جدا نمی‌توانی شد، چرا که با وجود تمام ترفندها، در حقیقت به ما وابسته‌ای.
بریخت بر من از آن می که چرخ پست شدی
اگر ز جرعه آن می دمی بخوردستی
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که آسمان پایین آمد، بر من ریخت. اگر تو هم از آن جرعه می نوشیدی، به بهشت می‌رفتی.
بتاب مفخر ایام شمس تبریزی
ایا فکنده در این بحر نور شستستی
هوش مصنوعی: ای خورشیدِ روشن و افتخار روزگار، آیا نور خود را در این دریا پراکنده کرده‌ای؟