اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری
هوش مصنوعی: شب که عشق پیامآور خود را میفرستد، عاشقان از خواب بیدار میشوند و از خوابیدن دست میکشند.
ستاره سجده کند ماه و زهره حال آرد
رها کن خرد و عقل سیر و رهواری
هوش مصنوعی: وقتی که ستارهها سر به سجده میگذارند و سیارههای دیگری مانند ماه و زهره از حال و احوال خود فارغ میشوند، دیگر نیازی به تفکر و عقل نیست.
زهی شبی که چنان نجم در طلوع آید
به روز روشن بدهد صفات ستاری
هوش مصنوعی: چه شبی زیبا که ستارهای درخشان با طلوع خود، ویژگیهای روشنایی را در روز نمایان کند.
ز ابتدای جهان تا به انتهای جهان
کسی ندید چنین بیهشی و هشیاری
هوش مصنوعی: از آغاز جهان تا پایان آن، هیچکس چنین حالتی از بیخبری و آگاهی را ندیده است.
تو خواه برجه و خواهی فروجه این نبود
کی زهره دارد با آفتاب سیاری
هوش مصنوعی: به هر حال که تو در موقعیت بالایی یا پایینی قرار بگیری، این موضوع نمیتواند جلوی درخشش و موقعیت برجستهی تو را بگیرد، مثل اینکه زهره (Venus) در برابر آفتاب نتواند خود را پنهان کند.
طمع مدار که امشب بر تو آید خواب
که برنشست به سیران خدیو بیداری
هوش مصنوعی: امید نداشته باش که امشب خواب به چشمت بیفتد، چون تو در حال حاضر به دنیای بیداری و شور و شوق مشغول هستی.
حاشیه ها
ضمن عرض ادب و احترام، لازم دانستم موردی را در این غزل زیبا ذکر نمایم
در بیت دوم : مصرع دوم از همان بیت
رها کند خرد و عقل ، سیر و رهواری
بایستی صحیح باشد.
در پاسخ به خانم پریسا لازم دیدم عرض کنم که بیت دوم مصرع دوم مطابق نسخه ی فروزانفر همچنان است که در گنجور است:
" رها کن خرد و عقل سیر و رهواری"
بنظرمی آید که حق با خانم پریسا باشد وزن شعرو معنی نیز این را می گوید
عشقی که جلال دین از آن سخن می گوید یک نوع بیداری است و از یک روزی سخن میگوید که نه شبی دارد و نه خوابی و نه خورشیدی
از یک دگرگونی کامل سخن می رود و بار ها در غزل ها شب و ماه و زهره و طرب و بیخوابی تکرار شده است
سراسر زندگی همان شبی است که پیک بیداری ممکن است بیاید
و انسان دیگر مثل گذشته اش نیست و این همان عدم است که تفاوت آن با مرگ مثل طلوع است با غروب چنین کاری با عقل و خرد جور در نمی آید و در مدار علم و دانش نیست
شبی که غم گذشته و بیم آینده در آن نباشد تنها با عشقی که جلال دین یافته است و همواره مژده آن را به ما می دهد فرا می رسد