غزل شمارهٔ ۳۰۸۵
به حق آنک تو جان و جهان جانداری
مرا چنانک بپروردهای چنان داری
به حق حلقه عزت که دام حلق منست
مرا به حلقه مستان و سرخوشان داری
به حق جان عظیمی که جان نتیجه اوست
چنان کنی که مرا در میان جان داری
به حق گنج نهانی که در خرابه ماست
مرا ز چشم همه مردمان نهان داری
به حق باغی کز چشم خلق پنهانست
رخ نژند مرا همچو ارغوان داری
به حق بام بلندی که صومعه ملکست
مرا به بام برآری چو نردبان داری
دری که هیچ نبستی به روی ما دربند
اگر ز راحت و از سود ما زیان داری
چو از فغان تو نزدیکتر به تو یارست
چه حکمتست که نزدیک را فغان داری
در آفرینش عالم چو حکمت اظهارست
تو نیز ظاهر میکن اگر بیان داری
به برج آتش فرمود دیگ پالان کن
برای پختن خامی چو دیگدان داری
به برج آبی فرمود خاک را تر کن
به شکر آنک درون چشمه روان داری
به سعد اکبر فرمود هین هنر بنما
که از گشایش بیچون ما نشان داری
به نحس اکبر فرمود رو حسودی کن
دگر بگو چه کنی چون هنر همان داری
چو کرد ظاهر هجده هزار عالم را
برای حکمت اظهار اگر عیان داری
هر آنک او هنری دارد او همیکوشد
که شهره گردد در دانش و عنان داری
هنروری که بپوشد هنر غرض آنست
که شهره گردد در ستر و در نهان داری
وگر بستر بپوشد هنر غرض آنست
که شهره گردد در دانش و صوان داری
نه انبیا که رسیدند بهر اظهارند
که ای نتیجه خاک از درونه کان داری
که من به تن بشرمثلکم بدم و اکنون
مقام گنجم و تو حبهای از آن داری
منم دل تو دل از خود مجوی از من جوی
مرید پیر شو ار دولت جوان داری
اگر ز خویش بدانی مرا ندانی خویش
درون خویش بسی رنج و امتحان داری
بیا تو جزو منی جزو را ز کل مسکل
بچفس بر کل زیرا کل کلان داری
گمان که جزو یقینست شد یقین ز یقین
وگر جدا هلیش از یقین گمان داری
دلیل سود ندارد تو را دلیل منم
چو بیمنی نرهی گر دلیل لان داری
اگر دعا نکنم لطف او همیگوید
که سرد و بسته چرایی بگو زبان داری
بگفتمش که چو جانم روان شود از تن
شعار شعر مرا با روان روان داری
جواب داد مرا لطف او که ای طالب
خود این شدست ز اول چه دل طپان داری
دلا بگو تو تمام سخن دهان بستیم
سخن تو گوی که گفتار جاودان داری
بیار معنی اسما تو شمس تبریزی
در آسمان چو نهای تا چه آسمان داری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به حق آنک تو جان و جهان جانداری
مرا چنانک بپروردهای چنان داری
هوش مصنوعی: به حق تو که روح و زندگی من هستی، مرا به زیبایی پرورش دادهای و اینگونه نگهداری.
به حق حلقه عزت که دام حلق منست
مرا به حلقه مستان و سرخوشان داری
هوش مصنوعی: به حق، من در دام حلقهای از عزت هستم و تو مرا در حلقهای از مستان و سرخوشان نگهداشتهای.
به حق جان عظیمی که جان نتیجه اوست
چنان کنی که مرا در میان جان داری
هوش مصنوعی: به خاطر جان بزرگی که جان از او نشأت میگیرد، به گونهای با من رفتار کن که در کنار جان تو قرار داشته باشم.
به حق گنج نهانی که در خرابه ماست
مرا ز چشم همه مردمان نهان داری
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که راز گرانبهای من را که در ویرانهام پنهان است، از دید همه مردم دور نگهداری.
به حق باغی کز چشم خلق پنهانست
رخ نژند مرا همچو ارغوان داری
هوش مصنوعی: به حقیقت، باغی وجود دارد که از دید مردم پنهان است و تو چون گلی زیبا، شاداب و دلنشین، در آن باغ چهرهام را نگهداری.
به حق بام بلندی که صومعه ملکست
مرا به بام برآری چو نردبان داری
هوش مصنوعی: به حقیقت، به خاطر بلندی بام صومعهای که مال توست، مرا هم به بالا بیاور چون که تو نردبانی داری.
دری که هیچ نبستی به روی ما دربند
اگر ز راحت و از سود ما زیان داری
هوش مصنوعی: اگر در را به روی ما نبندی، هیچ چیز نمیتواند مانع ما شود، حتی اگر از راحتی و سود ما ضرر برسانی.
چو از فغان تو نزدیکتر به تو یارست
چه حکمتست که نزدیک را فغان داری
هوش مصنوعی: وقتی یار تو به تو نزدیکتر است، چرا باید از فراق او ناله کنی؟ این نشان میدهد که درک ما از نزدیک بودن و دور بودن به چه معنایی است.
در آفرینش عالم چو حکمت اظهارست
تو نیز ظاهر میکن اگر بیان داری
هوش مصنوعی: وقتی در خلقت جهان حکمت و تدبیر دیده میشود، تو هم اگر توانایی بیان و اظهاری داری، خود را معرفی کن و به نمایش بگذار.
به برج آتش فرمود دیگ پالان کن
برای پختن خامی چو دیگدان داری
هوش مصنوعی: به مقام بلند و آتشین اشاره میکند که برای پختن ناپختگیها و نواقص، باید ابزار و وسایل لازم را آماده کرد. اگر در اختیار تو، ظرفی برای پختن وجود دارد، فرصت را غنیمت بشمار و تلاش کن تا چیزهای ناپخته و نادرست را به کمال برسانی.
به برج آبی فرمود خاک را تر کن
به شکر آنک درون چشمه روان داری
هوش مصنوعی: در آسمان آبی به خاک گفتند که مرطوبش کن، زیرا که در دل چشمه، آبی روان و شیرین وجود دارد.
به سعد اکبر فرمود هین هنر بنما
که از گشایش بیچون ما نشان داری
هوش مصنوعی: سعد اکبر، به او گفت که هنرخود را نشان بده، زیرا تو نشانهای از بیچون و بینقصی را داری که باید به دیگران نشان دهی.
به نحس اکبر فرمود رو حسودی کن
دگر بگو چه کنی چون هنر همان داری
هوش مصنوعی: به بزرگترین بدیها دستور داده شد که حسادت را رها کند و حال خود را بگوید، زیرا او هیچ هنری ندارد.
چو کرد ظاهر هجده هزار عالم را
برای حکمت اظهار اگر عیان داری
هوش مصنوعی: وقتی که هجده هزار عالم به خاطر حکمت، آشکار شدهاند، اگر حقیقت را داشته باشی، میتوانی آن را ببینی.
هر آنک او هنری دارد او همیکوشد
که شهره گردد در دانش و عنان داری
هوش مصنوعی: هر کسی که هنری دارد، تلاش میکند تا در دانش و مهارتهای خود مشهور و شناخته شده شود.
هنروری که بپوشد هنر غرض آنست
که شهره گردد در ستر و در نهان داری
هوش مصنوعی: هنرپیشگی که هنر خود را پنهان کند، هدفش این است که در خفا و در میان مردم معروف شود.
وگر بستر بپوشد هنر غرض آنست
که شهره گردد در دانش و صوان داری
هوش مصنوعی: اگر هنری در زیرپوش آرمیده باشد، هدف آن این است که در علم و معرفت معروف و مشهور شود.
نه انبیا که رسیدند بهر اظهارند
که ای نتیجه خاک از درونه کان داری
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم میپردازد که پیامبران و رهبران روحانی به منظور بیان حقیقت به وجود آمدهاند. در واقع، آنها به مردم یادآوری میکنند که درون هر انسانی جوهره و ذات عالی وجود دارد و از خاک و مادیات بالاتر است. به عبارتی، گرچه ظاهر انسان خاکی است، اما درون او ارزشهای والایی نهفته است.
که من به تن بشرمثلکم بدم و اکنون
مقام گنجم و تو حبهای از آن داری
هوش مصنوعی: من هم مانند شما انسانی بودم و حالا در مرتبهای والا قرار دارم، در حالی که تو تنها یک دانه کوچک از آن مرحمت را داری.
منم دل تو دل از خود مجوی از من جوی
مرید پیر شو ار دولت جوان داری
هوش مصنوعی: من خودت هستم، پس دل را از من طلب نکن؛ از من بخواه. اگر میخواهی خوشبختی جوانی را تجربه کنی، باید پیرو بزرگتر شوی.
اگر ز خویش بدانی مرا ندانی خویش
درون خویش بسی رنج و امتحان داری
هوش مصنوعی: اگر خودت را بشناسی، متوجه میشوی که من کی هستم و درون خودت پر از درد و آزمایش است.
بیا تو جزو منی جزو را ز کل مسکل
بچفس بر کل زیرا کل کلان داری
هوش مصنوعی: بیافرین، تو بخشی از وجود من هستی. به درک کلی از تمامی اجزا توجه کن، زیرا هر جزء بخشی از کل بزرگتر است و این کل، عظمت و اهمیت ویژهای دارد.
گمان که جزو یقینست شد یقین ز یقین
وگر جدا هلیش از یقین گمان داری
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که چیزهایی که بهعنوان یقین شناخته میشوند، در واقع میتوانند فقط گمانهایی باشند که به یقین تبدیل شدهاند. اگر این گمانها از یقین جدا شوند، باید بدانیم که آیا همچنان میتوان به آنها اعتماد کرد یا خیر.
دلیل سود ندارد تو را دلیل منم
چو بیمنی نرهی گر دلیل لان داری
هوش مصنوعی: اگر در زندگی کسی دلیل و مدرکی برای خود ندارد، من به عنوان دلیل و راهنمای او هستم. حتی اگر او خود را به انزوا کشیده باشد، من همچنان میتوانم راه را برایش روشن کنم.
اگر دعا نکنم لطف او همیگوید
که سرد و بسته چرایی بگو زبان داری
هوش مصنوعی: اگر دعا نکنم، لطف و محبت او به من میگوید که چرا ساکت و بیتوجه هستی؛ مگر زبان نداری که حرف بزنی؟
بگفتمش که چو جانم روان شود از تن
شعار شعر مرا با روان روان داری
هوش مصنوعی: به او گفتم وقتی که جانم از بدنم جدا شود، شعر من را با روح و روانت همراه داشته باش.
جواب داد مرا لطف او که ای طالب
خود این شدست ز اول چه دل طپان داری
هوش مصنوعی: لطف و محبت خدا به من جواب داد که ای جوینده، این وضعیت از ابتدا چنین بوده، پس چرا دلواپس هستی؟
دلا بگو تو تمام سخن دهان بستیم
سخن تو گوی که گفتار جاودان داری
هوش مصنوعی: ای دل، تو بگو چرا ما حرفی نمیزنیم! اینک نوبت توست که صحبت کنی، زیرا تو سخنانی جاودانه و ماندگار داری.
بیار معنی اسما تو شمس تبریزی
در آسمان چو نهای تا چه آسمان داری
هوش مصنوعی: ای شمس تبریزی، اگر تو در آسمان نیستی، پس چه آسمانی را در خود داری؟
حاشیه ها
1396/09/24 20:11
نادر..
در آفرینش عالم چو حکمت اظهارست،
تو نیز ظاهر میکن اگر بیان داری..