غزل شمارهٔ ۳۰۸۲
رهید جان دوم از خودی و از هستی
شدهست صید شهنشاه خویش در مستی
زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه
زهی بلند که جان گشت در چنین پستی
درست گشت مرا آنچ من ندانستم
چو در درستی ای مه مرا تو بشکستی
چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد
چو خون بجستم از تن زهی سبک دستی
طبیب فقر بجست و گرفت گوش دلم
که مژده ده که ز رنج وجود وارستی
ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد
نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی
ز شمس تبریز این جنسها بخر بفروش
ز نقدهاش چو آن کیسه بر کمر بستی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رهید جان دوم از خودی و از هستی
شدهست صید شهنشاه خویش در مستی
هوش مصنوعی: روح من از قید خود و هستی رها شده و در حالت سرمستی به دام پادشاه خود گرفتار شده است.
زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه
زهی بلند که جان گشت در چنین پستی
هوش مصنوعی: چه وجود زیبایی که در جهل و بیخبری ناگهان جان گرفت! چه بلندی عجیبی که در چنین حالتی که به نظر میرسد پایین است، جان پیدا کرد!
درست گشت مرا آنچ من ندانستم
چو در درستی ای مه مرا تو بشکستی
هوش مصنوعی: آن چه را که نمیدانستم، به درستی برایم روشن شد، وقتی که ای ماه، تو باری مرا از شک و تردید رهانیدی.
چو گشت عشق تو فصاد و اکحلم بگشاد
چو خون بجستم از تن زهی سبک دستی
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو به اوج خود رسید و دروازههای رهایی را برای من باز کرد، انگار که از بدنم خون میجوشید و در این حالت، حس سبکی و آزادی عمیقی را تجربه کردم.
طبیب فقر بجست و گرفت گوش دلم
که مژده ده که ز رنج وجود وارستی
هوش مصنوعی: پزشک فقر به دنبالم آمد و گوش دلم را گرفت تا بشنوم که از رنج وجودم رهایی یافتهام.
ز انتظار رهیدی که کی صبا بوزد
نه بحر را تو زبونی نه بسته شستی
هوش مصنوعی: به زودی از انتظار رهایی مییابی، ای نسیم که کی وزیدن آغاز کنی. نه دریا تو را حقیری میفهمد و نه بستهای که به زنجیر کشیده شدهای.
ز شمس تبریز این جنسها بخر بفروش
ز نقدهاش چو آن کیسه بر کمر بستی
هوش مصنوعی: از شمس تبریز این نوع کالاها را خرید و فروش کن، همانطور که وقتی کیسهای بر کمر میبندی، پول نقدی که در آن است را به کار میگیری.