گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۸۱

تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی
مرا چه می‌نگری کژ به شب خریدستی
چه ظلم کردم بر تو که چون ستم زدگان
کله زدی به زمین بر قبا دریدستی
تظلمی به سلف می‌کنی مگر پیشین
که داغ و درد و غم عاشقان شنیدستی
غلط ز رنگ تو پیداست ز آل یعقوبی
بدیده رخ یوسف که کف بریدستی
ز تیر غمزه دلدار اگر نخست دلت
چرا ز غصه و غم چون کمان خمیدستی
ز آه و ناله تو بوی مشک می‌آید
یقین تو آهوی نافی سمن چریدستی
تو هر چه هستی می‌باش یک سخن بشنو
اگر چه میوه حکمت بسی بچیدستی
حدیث جان توست این و گفت من چو صداست
اگر تو شیخ شیوخی وگر مریدستی
تو خویش درد گمان برده‌ای و درمانی
تو خویش قفل گمان برده‌ای کلیدستی
اگر ز وصف تو دزدم تو شحنه عقلی
وگر تمام بگویم ابایزیدستی
دریغ از تو که در آرزوی غیری تو
جمال خویش ندیدی که بی‌ندیدستی
تو را کسی بشناسد که اوت کسی کرده‌ست
دگر کسیت نداند که ناپدیدستی
دلا برو بر یار و مباش بسته خویش
که سایح و سبک و چابک و جریدستی
به ترک مصر بگفتی ز شومی فرعون
بر شعیب چو موسی فروخزیدستی
چون عمر ماست حدیثش دراز اولیتر
چنین درازسخن را بدان کشیدستی
همی‌دوم پی ظل تو شمس تبریزی
مگر منم عرفه تو مگر که عیدستی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی
مرا چه می‌نگری کژ به شب خریدستی
هوش مصنوعی: عشق تو مرا احاطه کرده و نمی‌دانم که تو از کجا به سراغ من آمده‌ای. چرا به من با این نگاه عجیب می‌نگری؟ آیا به خاطر شب و تاریکی این احساس را پیدا کرده‌ای؟
چه ظلم کردم بر تو که چون ستم زدگان
کله زدی به زمین بر قبا دریدستی
هوش مصنوعی: من چه بدی در حق تو کرده‌ام که مانند ستم‌دیدگان سر خود را به زمین زدی و لباس خود را پاره کردی؟
تظلمی به سلف می‌کنی مگر پیشین
که داغ و درد و غم عاشقان شنیدستی
هوش مصنوعی: آیا تو پیشینیان را فراموش کرده‌ای که چقدر درد و رنج و سوگ عشق را تجربه کرده‌اند؟
غلط ز رنگ تو پیداست ز آل یعقوبی
بدیده رخ یوسف که کف بریدستی
هوش مصنوعی: اشکال در رنگ و چهره تو مشخص است، مانند اینکه از نسل یعقوب باشی و چهره‌ات همچون یوسف باشد که زیبایی‌اش زبانزد است.
ز تیر غمزه دلدار اگر نخست دلت
چرا ز غصه و غم چون کمان خمیدستی
هوش مصنوعی: اگر از تیر چشم زیبای معشوق دل شاد و سرزنده‌ای نداشتی، پس چرا دل تو به خاطر غم و اندوه همچون کمانی خمیده است؟
ز آه و ناله تو بوی مشک می‌آید
یقین تو آهوی نافی سمن چریدستی
هوش مصنوعی: از صدای دل‌انگیز و ناله تو عطری خوشبو و دلپذیر به مشام می‌رسد. مطمئنم که تو همان آهویی هستی که در باغ‌های خوش‌بو در حال چرا و تماشای گل‌ها هستی.
تو هر چه هستی می‌باش یک سخن بشنو
اگر چه میوه حکمت بسی بچیدستی
هوش مصنوعی: هر چه هستی، به آن ادامه بده و یک نکته را بشنو؛ حتی اگر تجربه‌های زیادی از حکمت و دانش را کسب کرده باشی.
حدیث جان توست این و گفت من چو صداست
اگر تو شیخ شیوخی وگر مریدستی
هوش مصنوعی: این سخن درباره روح و جان توست و می‌گوید که اگر من صحبت کنم، مانند صدایی است که به گوش تو می‌رسد. مهم نیست که تو چقدر بزرگ و محترم هستی یا چقدر در مسیر هدایت پیش رفته‌ای؛ آنچه اهمیت دارد، شنیدن این پیام است.
تو خویش درد گمان برده‌ای و درمانی
تو خویش قفل گمان برده‌ای کلیدستی
هوش مصنوعی: تو فکر می‌کنی که به تنهایی دردی را تجربه می‌کنی و برای خودت درمانی یافته‌ای، ولی غافل از آنی که خودت همیشه در قفل گمان‌هایت اسیری و نیازمند کلید برای رهایی.
اگر ز وصف تو دزدم تو شحنه عقلی
وگر تمام بگویم ابایزیدستی
هوش مصنوعی: اگر از تو بگویم و تو را وصف کنم، من خودم را به صفت عاقلانه‌ای می‌زنم، اما اگر بخواهم به طور کامل از تو بگویم، دچار شرم می‌شوم.
دریغ از تو که در آرزوی غیری تو
جمال خویش ندیدی که بی‌ندیدستی
هوش مصنوعی: متأسفم که تو آن‌قدر در آرزوی دیگران هستی که زیبایی خود را نمی‌بینی و از آن غافلی.
تو را کسی بشناسد که اوت کسی کرده‌ست
دگر کسیت نداند که ناپدیدستی
هوش مصنوعی: کسی تو را می‌شناسد که با تو تجربه‌ای دارد و شخص دیگری نمی‌داند که تو در واقع چه کسی هستی و غایب هستی.
دلا برو بر یار و مباش بسته خویش
که سایح و سبک و چابک و جریدستی
هوش مصنوعی: ای دل، به سراغ یار برو و خودت را محدود نکن، زیرا تو آزاد و سبک و چابک هستی.
به ترک مصر بگفتی ز شومی فرعون
بر شعیب چو موسی فروخزیدستی
هوش مصنوعی: وقتی که موسی با تهدید فرعون از مصر خارج شد، به شعیب پیام فرستاد تا او را از شر فرعون آگاه کند.
چون عمر ماست حدیثش دراز اولیتر
چنین درازسخن را بدان کشیدستی
هوش مصنوعی: عمر ما مانند داستانی طولانی است، لذا بهتر است که این صحبت طولانی را به طور مختصر بیان کنیم.
همی‌دوم پی ظل تو شمس تبریزی
مگر منم عرفه تو مگر که عیدستی
هوش مصنوعی: من همواره در جستجوی سایهٔ تو هستم، ای شمس تبریزی، آیا من در روز عرفهٔ تو هستم یا فقط یک عید ویژه؟

حاشیه ها

1391/04/06 12:07
جفر

گمان می کنم در مصراع ِ «تو را کسی بشناسد که اوت کسی کرده‌ست»، یای ِ کسی ِ دوم اضافه است و مصراع باید این گونه باشد: «تو را کسی بشناسد که اوت کس کرده‌ست». و البته بر حسب وزن گفتم و با نسخه ای مطابقت ندادم.

1398/05/24 03:07
..

دریغ از تو
که در آرزوی غیری تو..