گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۷۳

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
به دست طره خوبان به جای دسته گل
به زیر پای بنفشه به جای محفوری
هزار جام سعادت بنوش ای نومید
بگیر صد زر و زور ای غریب زرزوری
هزار گونه زلیخا و یوسفند این جا
شراب روح فزای و سماع طنبوری
جواهر از کف دریای لامکان ز گزاف
به پیش مؤمن و کافر نهاده کافوری
میان بحر عسل بانگ می‌زند هر جان
صلا که بازرهیدم ز شهد زنبوری
فتاده‌اند به هم عاشقان و معشوقان
خراب و مست رهیده ز ناز مستوری
قیامت‌ست همه راز و ماجراها فاش
که مرده زنده کند ناله‌های ناقوری
برآر باز سر ای استخوان پوسیده
اگر چه سخره ماری و طعمه موری
ز مور و مار خریدت امیر کن فیکون
بپوش خلعت میری جزای مأموری
تو راست کان گهر غصه دکان بگذار
ز نور پاک خوری به که نان تنوری
شکوفه‌های شراب خدا شکفت بهل
شکوفه‌ها و خمار شراب انگوری
جمال حور به از بردگان بلغاری
شراب روح به از آش‌های بلغوری
خیال یار به حمام اشک من آمد
نشست مردمک دیده‌ام به ناطوری
دو چشم ترک خطا را چه ننگ از تنگی
چه عار دارد سیاح جان از این عوری
درخت شو هله ای دانه‌ای که پوسیدی
توی خلیفه و دستور ما به دستوری
کی دیده‌ست چنین روز با چنان روزی
که واخرد همه را از شبی و شب‌کوری
کرم گشاد چو موسی کنون ید بیضا
جهان شده‌ست چو سینا و سینه نوری
دلا مقیم شو اکنون به مجلس جان‌ها
که کدخدای مقیمان بیت معموری
مباش بسته مستی خراب باش خراب
یقین بدانک خرابیست اصل معموری
خراب و مست خدایی در این چمن امروز
هزار شیشه اگر بشکنی تو معذوری
به دست ساقی تو خاک می‌شود زر سرخ
چو خاک پای ویی خسروی و فغفوری
صلای صحت جان هر کجا که رنجوریست
تو مرده زنده شدن بین چه جای رنجوری
غلام شعر بدانم که شعر گفته توست
که جان جان سرافیل و نفخه صوری
سخن چو تیر و زبان چو کمان خوارزمی است
که دیر و دور دهد دست وای از این دوری
ز حرف و صوت بباید شدن به منطق جان
اگر غفار نباشد بس است مغفوری
کز آن طرف شنوااند بی‌زبان دل‌ها
نه رومیست و نه ترکی و نی نشابوری
بیا که همره موسی شویم تا که طور
که کلم الله آمد مخاطبه طوری
که دامنم بگرفته‌ست و می‌کشد عشقی
چنانک گرسنه گیرد کنار کندوری
ز دست عشق کی جسته‌ست تا جهد دل من
به قبض عشق بود قبضه قلاجوری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری
هوش مصنوعی: بیا و به این دوری پایان بده تا از این فاصله و جدایی پشیمان نشوی. دعوت شیرین ما را بپذیر و بیا.
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
هوش مصنوعی: زندگی در این جمع به مانند موجی در حال تلاطم است، و در هر جا، باده‌ای وجود دارد که به جشن و شادی می‌انجامد.
به دست طره خوبان به جای دسته گل
به زیر پای بنفشه به جای محفوری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که به جای دسته گلی که معمولاً به عنوان هدیه یا نشانه‌ای از محبت تقدیم می‌شود، به طره و موی زیبای معشوق اشاره دارد. همچنین به جای اینکه محفل و دورهمی‌ها به شگل معمولی تزیین شود، به زیبایی و لطافت بنفشه اشاره می‌کند. به طور کلی، شاعر زیبایی و ارزش واقعی را در وجود معشوق جستجو می‌کند.
هزار جام سعادت بنوش ای نومید
بگیر صد زر و زور ای غریب زرزوری
هوش مصنوعی: ای ناامید، هزار جام خوشبختی را بنوش و به غریبت، صد پول و قدرت عطا کن.
هزار گونه زلیخا و یوسفند این جا
شراب روح فزای و سماع طنبوری
هوش مصنوعی: در اینجا به تنوع عشق و زیبایی اشاره شده است که مانند داستان زلیخا و یوسف، جاذبه‌ای عمیق دارد. اینجا فضایی پر از شادی و نشاط است که به روح نیرو و زندگی می‌بخشد و جشنی شاد را تداعی می‌کند.
جواهر از کف دریای لامکان ز گزاف
به پیش مؤمن و کافر نهاده کافوری
هوش مصنوعی: گنج‌ها و ثروت‌های ارزشمند به‌راحتی و بدون حساب و کتاب در اختیار مؤمنان و کافران قرار می‌گیرد.
میان بحر عسل بانگ می‌زند هر جان
صلا که بازرهیدم ز شهد زنبوری
هوش مصنوعی: در دل شیرینی‌ها و لذت‌ها، جان هر فردی فریاد می‌زند که دیگر از شیرینی زنبور نجات یافته‌ام.
فتاده‌اند به هم عاشقان و معشوقان
خراب و مست رهیده ز ناز مستوری
هوش مصنوعی: عاشقان و معشوقان به هم نزدیک شده‌اند، آنها که در حال حاضر خرده‌ای از ناز و آرایش خود را کنار گذاشته‌اند و از قید و بندهای ظاهری رها شده‌اند.
قیامت‌ست همه راز و ماجراها فاش
که مرده زنده کند ناله‌های ناقوری
هوش مصنوعی: روز قیامت تمام رازها و داستان‌ها آشکار می‌شود، به گونه‌ای که ناله‌های کم‌صدا نیز می‌تواند مرده‌ای را زنده کند.
برآر باز سر ای استخوان پوسیده
اگر چه سخره ماری و طعمه موری
هوش مصنوعی: ای استخوان پوسیده، دوباره سر بلند کن، هرچند که برای ماری به طعمه و غذای مورچه تبدیل شده‌ای.
ز مور و مار خریدت امیر کن فیکون
بپوش خلعت میری جزای مأموری
هوش مصنوعی: از زحمت و تلاش خود دست برندار، ای امیر، و به مقام خود که چون لباس فرح‌بخش است، افتخار کن و پاداشی که شایستهٔ کارهایت است را به درستی دریافت کن.
تو راست کان گهر غصه دکان بگذار
ز نور پاک خوری به که نان تنوری
هوش مصنوعی: بذار غصه و ناراحتی رو کنار بگذاری و به جای آن از نور و پاکی استفاده کنی، زیرا خوردن چیزی که خوب و سالم است بهتر از رزق بی‌کیفیت است.
شکوفه‌های شراب خدا شکفت بهل
شکوفه‌ها و خمار شراب انگوری
هوش مصنوعی: شکوفه‌های زیبا و خوش‌رنگ شراب الهی شکفته شده‌اند، پس بیایید به شکوفه‌ها و تاثیر شاداب‌کننده شراب انگوری توجه کنیم.
جمال حور به از بردگان بلغاری
شراب روح به از آش‌های بلغوری
هوش مصنوعی: زیبایی حور به مراتب بیشتر از زیبایی بردگان بلغاری است و سرشت روح نوشیدن شراب، از لذت خوردن آش‌های بلغاری بالاتر است.
خیال یار به حمام اشک من آمد
نشست مردمک دیده‌ام به ناطوری
هوش مصنوعی: یاد محبوبم به قدری عمیق و تأثیرگذار است که مانند اشکی در چشمانم نشسته و من همیشه در حال مراقبت از آن هستم.
دو چشم ترک خطا را چه ننگ از تنگی
چه عار دارد سیاح جان از این عوری
هوش مصنوعی: دو چشم زیبا و دلربا از کمبود و تنگی خود هیچ خجالت و ننگی ندارند، مانند سیاحی که از این نقص و نافرمانی در جان خود احساس عذاب نمی‌کند.
درخت شو هله ای دانه‌ای که پوسیدی
توی خلیفه و دستور ما به دستوری
هوش مصنوعی: به خودت ببال و تلاش کن که مثل یک درخت بزرگ شوی، زیرا که تو به عنوان یک دانه کوچک در دل یک زمین نیاز به پرورش و تحول داری. با عمل و تلاش، می‌توانی به شکوفایی و رشد برسی و به هدف‌هایت دست یابی.
کی دیده‌ست چنین روز با چنان روزی
که واخرد همه را از شبی و شب‌کوری
هوش مصنوعی: کی دیده‌است چنین روزی را که همه‌چیز را از شب و تاریکی نجات دهد؟
کرم گشاد چو موسی کنون ید بیضا
جهان شده‌ست چو سینا و سینه نوری
هوش مصنوعی: کرم گشاد یعنی نیکی و رحمت زیاد، مثل حضرت موسی که معجزه‌ی ید بیضا را نشان داد. اکنون جهان مانند کوه طور شده است و دل‌ها پر از نور و روشنایی است.
دلا مقیم شو اکنون به مجلس جان‌ها
که کدخدای مقیمان بیت معموری
هوش مصنوعی: ای دل، هم‌اکنون در مجلس روح‌ها سکونت کن که رهبر و کدخدای ساکنان این مکان با آرامش و شکوه است.
مباش بسته مستی خراب باش خراب
یقین بدانک خرابیست اصل معموری
هوش مصنوعی: در حالتی که مست و شاداب هستی، سعی کن در همان حال باقی بمانی. چون به یقین می‌گویم که خراب بودن، اساس زندگی درست و پایدار است.
خراب و مست خدایی در این چمن امروز
هزار شیشه اگر بشکنی تو معذوری
هوش مصنوعی: در این باغ امروز، حالتی ناشی از خوشی و سرخوشی وجود دارد. اگر هزار شیشه را هم بشکنی، جایی برای نگرانی نیست و تو مسئولیتی نخواهی داشت.
به دست ساقی تو خاک می‌شود زر سرخ
چو خاک پای ویی خسروی و فغفوری
هوش مصنوعی: ساقی، زمانی که تو خاک را به دست می‌گیری، طلاهای سرخ هم به اندازه خاک پای تو بی‌ارزش می‌شوند، حتی اگر تو صاحب بزرگی و مقام باشی.
صلای صحت جان هر کجا که رنجوریست
تو مرده زنده شدن بین چه جای رنجوری
هوش مصنوعی: اینجا به صدای سلامتی اشاره شده که در هر نقطه‌ای که مشکلی وجود دارد، به گوش می‌رسد. توضیح داده شده که چگونه می‌توان از حالتی که فرد بیمار یا رنجور است، به حالت زنده و خوشحال بازگشت.
غلام شعر بدانم که شعر گفته توست
که جان جان سرافیل و نفخه صوری
هوش مصنوعی: من می‌دانم که شعر همانند جان، روح و زندگی را در خود دارد و این زیبایی حاصل بیان توست.
سخن چو تیر و زبان چو کمان خوارزمی است
که دیر و دور دهد دست وای از این دوری
هوش مصنوعی: سخن مانند تیر است و زبان چون کمان، زبانی که می‌تواند به دور و دیری برود. افسوس از این فاصله و دوری.
ز حرف و صوت بباید شدن به منطق جان
اگر غفار نباشد بس است مغفوری
هوش مصنوعی: برای درک و فهم عمیق‌تر مسائل و روابط زندگی، لازم است از عقل و منطق استفاده کنیم. اگر حجاب‌ها و موانع برطرف نشود و ما در دل خود اصلاحاتی انجام ندهیم، کافی است که فقط به کلمات و صداهای روزمره بسنده کنیم، بدون آنکه به عمق معنا توجه کنیم.
کز آن طرف شنوااند بی‌زبان دل‌ها
نه رومیست و نه ترکی و نی نشابوری
هوش مصنوعی: دل‌ها در آن طرف، به زبانی غیر از زبان گفتار شنیده می‌شوند. این دل‌ها نه متعلق به رومی‌هاست، نه به ترک‌ها و نه به نشابوری‌ها.
بیا که همره موسی شویم تا که طور
که کلم الله آمد مخاطبه طوری
هوش مصنوعی: بیایید همراه موسی شویم تا همانطور که کلام خدا بر کوه طور نازل شد، ملاقاتی داشته باشیم.
که دامنم بگرفته‌ست و می‌کشد عشقی
چنانک گرسنه گیرد کنار کندوری
هوش مصنوعی: دست من را گرفته و به سوی خود می‌کشد عشقی چنان که یک گرسنه به سمت غذایی خوشمزه می‌رود.
ز دست عشق کی جسته‌ست تا جهد دل من
به قبض عشق بود قبضه قلاجوری
هوش مصنوعی: عشق چه زمانی از دست کسی رها شده است که دل من همواره در سیطره آن گرفتار باشد.

حاشیه ها

1392/02/29 22:04
امین کیخا

خطاب قرار دادن و مخاطبه به فارسی می شود برشمردن مثلا همسرش را بر شمرد یعنی همسرش را مورد مخاطبه قرار داد

1399/01/17 09:04
عنایت گلکی

در بیت شانزدهم به نظر میرسه ترک ختا درست باشه... چون اشاره به چشم تنگ ترک ختا داره...

1402/12/27 11:02
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 998 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

aparat

parvizshahbazi