گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۷۱

دلا همای وصالی بپر چرا نپری
تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری
تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله و مکر
به شکل دل شده‌ای تا هزار دل ببری
دمی به خاک درآمیزی از وفا و دمی
ز عرش و فرش و حدود دو کون برگذری
روان چرات نیابد چو پر و بال ویی
نظر چرات نبیند چو مایه نظری
چه زهره دارد توبه که با تو توبه کند
خبر کی باشد تا با تو ماندش خبری
چه باشد آن مس مسکین چو کیمیا آید
که او فنا نشود از مسی به وصف زری
کیست دانه مسکین چو نوبهار آید
که دانگیش نگردد فنا پی شجری
کیست هیزم مسکین که چون فتد در نار
بدل نگردد هیزم به شعله شرری
ستاره‌هاست همه عقل‌ها و دانش‌ها
تو آفتاب جهانی که پرده شان بدری
جهان چو برف و یخی آمد و تو فصل تموز
اثر نماند از او چون تو شاه بر اثری
کیم بگو من مسکین که با تو من مانم
فنا شوم من و صد من چو سوی من نگری
کمال وصف خداوند شمس تبریزی
گذشته‌ست ز اوهام جبری و قدری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا همای وصالی بپر چرا نپری
تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری
هوش مصنوعی: ای دل! مانند پرنده‌ای که به وصال محبوب رسیده، پرواز کن. چرا پرواز نمی‌کنی؟ هیچ‌کس تو را نمی‌شناسد، نه انسان و نه پری.
تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله و مکر
به شکل دل شده‌ای تا هزار دل ببری
هوش مصنوعی: تو زیبایی و دلربایی، اما نه در واقع دل کسی را داری. با هر ترفند و حیله‌ای خودت را به شکل کسی که دل می‌بردی، درآورده‌ای تا بتوانی هزار دل را تسخیر کنی.
دمی به خاک درآمیزی از وفا و دمی
ز عرش و فرش و حدود دو کون برگذری
هوش مصنوعی: لحظه‌ای خود را به خاک بیفکن و وفاداری نشان بده و لحظه‌ای دیگر از آسمان و زمین بگذر و فراتر از هر دو جهان قرار بگیر.
روان چرات نیابد چو پر و بال ویی
نظر چرات نبیند چو مایه نظری
هوش مصنوعی: روح انسان اگر بال و پر نداشته باشد، نمی‌تواند اوج بگیرد و به جایی برسد. همچنین، اگر چیزی برای نگاه کردن وجود نداشته باشد، چگونه می‌توان به تماشا نشست و دید؟
چه زهره دارد توبه که با تو توبه کند
خبر کی باشد تا با تو ماندش خبری
هوش مصنوعی: نمی‌توان از توبه به توفیق دست یافت، چون این توبه هرگز نمی‌تواند با تو همراه شود. هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که نشان دهد این توبه می‌تواند به درستی به تو ارتباط برقرار کند.
چه باشد آن مس مسکین چو کیمیا آید
که او فنا نشود از مسی به وصف زری
هوش مصنوعی: چه می‌شود از آن مس بیچاره وقتی که به کیمیا تبدیل شود، که در این حالت دیگر از صفت مس بودن کنار نمی‌رود و به زری (طلا) تبدیل نمی‌شود.
کیست دانه مسکین چو نوبهار آید
که دانگیش نگردد فنا پی شجری
هوش مصنوعی: کیست که در فصل بهار، وقتی تازه سبزه و گل می‌روید، دانه‌ای از یک بیچاره را فراموش کند و آن دانه به خاطر درختی که از آن می‌روید، نابود نشود؟
کیست هیزم مسکین که چون فتد در نار
بدل نگردد هیزم به شعله شرری
هوش مصنوعی: کیست که وقتی به آتش بیفتد، به شعله‌ای بدل نشود و همچنان مسکین و بی‌پناه باقی بماند؟ این سوال نشان‌دهنده‌ی تلاش فردی است که می‌خواهد در برابر چالش‌ها و سختی‌ها مقاومت کند و از حالت ستم‌گرفتگی خارج شود.
ستاره‌هاست همه عقل‌ها و دانش‌ها
تو آفتاب جهانی که پرده شان بدری
هوش مصنوعی: عقل‌ها و دانش‌ها مانند ستاره‌ها هستند، اما تو همانند آفتاب جهانی هستی که پرده‌ها را کنار می‌زنی.
جهان چو برف و یخی آمد و تو فصل تموز
اثر نماند از او چون تو شاه بر اثری
هوش مصنوعی: جهان مانند برف و یخ است و در فصل تابستان هیچ نشانه‌ای از آن باقی نمی‌ماند، همان‌طور که تو، ای شاه، بر جایگاه خود اثر نمی‌گذاری.
کیم بگو من مسکین که با تو من مانم
فنا شوم من و صد من چو سوی من نگری
هوش مصنوعی: بگو که من بیچاره‌ام، چرا که وقتی به تو نگاه می‌کنم، انگار که خودم را فراموش می‌کنم و به حقیقت خودم پی نمی‌برم.
کمال وصف خداوند شمس تبریزی
گذشته‌ست ز اوهام جبری و قدری
هوش مصنوعی: بهترین و کامل‌ترین ویژگی‌های خداوند متعلق به شمس تبریزی است و از تصورات محدود انسان‌ها فراتر است.