گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۶۶

رسید ترکم با چهره‌های گل وردی
بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی
بگفتمش که یکی نامه‌ای به دست صبا
بدادمی عجب آورد گفت گستردی
بگفتمش که چرا بی‌گه آمدی ای دوست
بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی
بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن
ز آفتاب درآموختی جوامردی
بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را
تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی
بقای من چو بدید و زوال خود خورشید
گرفت در طلبم عادت جهان گردی
سجود کردم و مستغفرانه نالیدم
بدید اشک مرا در فغان و پردردی
بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی
به عشق گفت من و گفتنم درآوردی
بگفتمش گل بی‌خار و صبح بی‌شامی
که بندگان را با شیر و شهد پروردی
ز لطف‌های توست آنک سرخ می‌گویند
به عرف حیله زر را بدان همه زردی
بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش
که زرد گفتی زر را به فن و آزردی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید ترکم با چهره‌های گل وردی
بگفتمش چه شد آن عهد گفت اول وردی
هوش مصنوعی: ترکم با چهره‌های زیبا و گل‌گونه‌اش به سراغش رفتم و از او پرسیدم که چرا به وعده‌اش عمل نکرده است. او در پاسخ گفت که ابتدا به وعده‌اش عمل خواهد کرد.
بگفتمش که یکی نامه‌ای به دست صبا
بدادمی عجب آورد گفت گستردی
هوش مصنوعی: به او گفتم که یک پیامی به دست نسیم بدهد و او با تعجب گفت که شما این کار را انجام داده‌اید.
بگفتمش که چرا بی‌گه آمدی ای دوست
بگفت سیرو یدی یلده یلدشم اردی
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که چرا بی‌خبر و ناگهانی آمده‌ای، او پاسخ داد که در راهم بودم و شب به دنیا آمدم.
بگفتمش ز رخ توست شهر جان روشن
ز آفتاب درآموختی جوامردی
هوش مصنوعی: به او گفتم که روشنایی زندگی من از چهره توست، همانطور که آفتاب روشنی را به شهر می‌بخشد، تو نیز مردانگی و جوانمردی را آموختی.
بگفت طرح نهد رخ رخم دو صد خور را
تو چون مرا تبع او کنی زهی سردی
هوش مصنوعی: او گفت: اگر تصویر چهره‌ام را بیرون بکشی، مانند خورشید درخشان خواهد بود. تو هم مثل من اگر پیرو او باشی، عجب سردی و بی‌حالی خواهد بود.
بقای من چو بدید و زوال خود خورشید
گرفت در طلبم عادت جهان گردی
هوش مصنوعی: زمانی که وجود من را دید، خورشید که به زوال خود نزدیک می‌شد، در جستجوی من غروب کرد؛ این به نوعی عادت جهان است که به دور خود بچرخد.
سجود کردم و مستغفرانه نالیدم
بدید اشک مرا در فغان و پردردی
هوش مصنوعی: به درگاه خداوند با خضوع و تواضع سجده کردم و با دلی پر از درد و ناله، از روی استغفار و پشیمانی گفتم. اشک‌های من نشان‌دهنده غم و درد درونم بود.
بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی
به عشق گفت من و گفتنم درآوردی
هوش مصنوعی: نی در اینجا بیان می‌کند که تو به پیامبری که در مسیر عشق بوده، به شکلی ناپسند و مخالف صحبت کرده‌ای. او به عشق اشاره دارد و می‌گوید که با گفتن‌هایت، حقیقت عشق را ناقص و نادرست جلوه داده‌ای.
بگفتمش گل بی‌خار و صبح بی‌شامی
که بندگان را با شیر و شهد پروردی
هوش مصنوعی: به او گفتم که گل بدون خار و صبح بدون تاریکی وجود ندارد، چون تو بندگانت را با شیر و شهد تغذیه کردی.
ز لطف‌های توست آنک سرخ می‌گویند
به عرف حیله زر را بدان همه زردی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و محبت تو باعث شده است که رنگ سرخ به‌عنوان نماینده زر و طلا شناخته شود، در حالی که حقیقتاً این رنگ زردی دارد. یعنی، تأثیرات مثبت و محبت‌آمیز تو توانسته است چیزی ناپایدار یا واقعی را به شکلی زیباتر و خوشایندتر نشان دهد.
بگفت باش کم آزار و دم مزن خامش
که زرد گفتی زر را به فن و آزردی
هوش مصنوعی: سکوت کن و آزار نرسان، زیرا که گاهی کلمات نادرست باعث ایجاد مشکلات می‌شوند و دوستی‌ها را به خطر می‌اندازند.

حاشیه ها

1396/03/31 12:05
پریسا

میشه لطفا یک نفر معنی کنه
خیلی قشنگه ولی من متاسفانه ترکی بلد نیستم