غزل شمارهٔ ۳۰۶
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
آن روز پرعجایب وان محشر قیامت
گشتهست پیش حسنت مستغرق عجایب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
جان را ز تست هر دم سلطانیی مسلم
این شکر از کی گویم؟ از شاه یا ز صاحب؟
در جیب خاک کردی ارواح پاک جیبان
سر کرده در گریبان چون صوفیان مراقب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب؟!
جان چیست؟ فقر و حاجت، جانبخش کیست جز تو؟
ای قبله حوایج معشوقه مطالب
نک نقد شد قیامت اینک یکی علامت
طالع شد آفتابت از جانب مغارب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبههای جانی ای جذبه تو غالب
تا بیند این دو دیده صبح خدا دمیده
دام طلب دریده مطلوب گشته طالب
عشق و طلب چه باشد؟ آیینه تجلی
نقش و حسد چه باشد؟ آیینه معایب
کو بلبل چمنها تا گفتمی سخنها
نگذشت بر دهانها یا دست هیچ کاتب
نه از نقشهای صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
هوش مصنوعی: ای جان، به عاشقان توجه کن و در میان مستان بنشین، زیرا که اکنون ماه و ستارهها حاضرند.
آن روز پرعجایب وان محشر قیامت
گشتهست پیش حسنت مستغرق عجایب
هوش مصنوعی: روزی شگفتآور و روز قیامت فرا رسیده است، در حالی که زیبایی تو همه چیز را در خود غرق کرده است.
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
هوش مصنوعی: زمانی که تو چیزهای خوب را برای خوبان خواندی، بهترین چیزها را به آنها بخشیدی. ای معدن بهترینها، کیست که از تو بهتر باشد؟
جان را ز تست هر دم سلطانیی مسلم
این شکر از کی گویم؟ از شاه یا ز صاحب؟
هوش مصنوعی: من هر لحظه از وجود تو، قدرت و سلطنتی را حس میکنم. حالا این محبوبی که شیرینیاش را حس میکنم، آیا از شاه باعظمت است یا از صاحباختیار؟
در جیب خاک کردی ارواح پاک جیبان
سر کرده در گریبان چون صوفیان مراقب
هوش مصنوعی: اگر در دل خود، ارواح پاک را پنهان کنی، مانند صوفیان باید دائم در کنج خود مراقب و هوشیار باشی.
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
هوش مصنوعی: عشق تو وقتی در قلب و ذهن یک مرد ورود میکند، مانند صبح روشن و واقعی است. در مقابل، افکار دیگر و اندیشههای بیاساس شبیه صبحی هستند که واقعی نیستند و فقط یک خواب به نظر میآیند.
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب؟!
هوش مصنوعی: ای عقل، چرا حیرانی؟ نه به دنبال وصل باش و نه هجران. چون وقتی که وصل را در گوش داری، چطور میتواند آن کس که غایب است از تو دور باشد؟
جان چیست؟ فقر و حاجت، جانبخش کیست جز تو؟
ای قبله حوایج معشوقه مطالب
هوش مصنوعی: جان چیست؟ جز نیاز و فقر چیزی نیست. و چه کسی جز تو میتواند جان را زنده کند؟ ای مرجع و هدف درخواستهای خواستههای عاشقانه.
نک نقد شد قیامت اینک یکی علامت
طالع شد آفتابت از جانب مغارب
هوش مصنوعی: هم اکنون روز قیامت فرارسیده و نشانهای از سرنوشت نمایان شده است؛ خورشید از طرف مغرب طلوع کرده است.
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبههای جانی ای جذبه تو غالب
هوش مصنوعی: از جذبههای روحی تو، رنجکشیدگان و کسانی که در محنت هستند، دور میشوند و تحت تأثیر تو قرار میگیرند. تو بر آنها تسلط داری و نیروی تو غالب است.
تا بیند این دو دیده صبح خدا دمیده
دام طلب دریده مطلوب گشته طالب
هوش مصنوعی: تا وقتی که این دو چشم ببیند صبح الهی فرا رسیده و دام طلب پاره شده و خواسته و آرزو به حقیقت پیوسته است.
عشق و طلب چه باشد؟ آیینه تجلی
نقش و حسد چه باشد؟ آیینه معایب
هوش مصنوعی: عشق و خواستن چه معنایی دارد؟ حسد و جلوههای مختلف چه مفهومی دارد؟ اینها در واقع به نوعی نمایانگر نقصهای آدمی هستند.
کو بلبل چمنها تا گفتمی سخنها
نگذشت بر دهانها یا دست هیچ کاتب
هوش مصنوعی: ببلهایی که در باغها هستند، وقتی من از آنها صحبت کردم، هیچ کلمهای از دهانها یا دستان هیچ نویسندهای بیرون نیامد.
نه از نقشهای صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نه زیبایی ظاهری، نه خلوص و نه تیرگی، نه گذشته و نه حال، نه زهد و نه درجات مختلف روحانی نمیتواند حقیقت را بیان کند. در واقع، این جمله به جستجوی عمیقتری برای درک حقیقت اشاره دارد که فراتر از ظواهر و معیارهای عرفی است.
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
هوش مصنوعی: عقل من از دست رفت و حالا باقیاش را به تو واگذار میکنم، ای کسی که از در تو هیچکس ناامید و غایب نیست.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۰۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1393/10/31 13:12
Firat
آخر مصراع اول "صد رغایب" باید باشد.
1399/06/28 07:08
همایون
از غزل های پیشین است قبل از تحول با آشنایی شمس دین
شیوه عرفان کلاسیک و الهی معمول و آموخته از پیشینیان و اجداد خود
که با عرفان پس از آشنایی با شمس تفاوت اساسی دارد و الهی و مذهبی است و آن معنوی و انسانی است و بنیان ایرانی دارد واز مهر و روشنی و خرمی و نویی برخوردار است