غزل شمارهٔ ۳۰۷
کار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان کور و کرست امشب
دریای حسن ایزد چون موج میخرامد
خاک ره از قدومش چون عنبرست امشب
دایم خوشیم با وی اما به فضل یزدان
ما دیگریم امشب او دیگرست امشب
امشب مخسب ای دل، میران به سوی منزل
کان ناظر نهانی بر منظرست امشب
پهلو منه که یاری پهلوی تست آری
برگیر سر که این سر خوش زان سرست امشب
چون دستگیر آمد امشب بگیر دستی
رقصی که شاخ دولت سبز و ترست امشب
والله که خواب امشب بر من حرام باشد
کاین جان چو مرغ آبی در کوثرست امشب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان کور و کرست امشب
هوش مصنوعی: امشب کار همگی دوستداران شبیه طلاست و جان تمامی حسودان ناتوان و بیخبر است.
دریای حسن ایزد چون موج میخرامد
خاک ره از قدومش چون عنبرست امشب
هوش مصنوعی: زیبایی خداوند بهسان دریا است که به آرامی حرکت میکند و زمین زیر پای او مانند عنبر خوشبو است. امشب، درخشندگی و زیبایی او همهجا را فراگرفته است.
دایم خوشیم با وی اما به فضل یزدان
ما دیگریم امشب او دیگرست امشب
هوش مصنوعی: ما همیشه با او خوشحالیم، اما به لطف خدا، ما امشب حال و روز دیگری داریم و او هم امروز متفاوت است.
امشب مخسب ای دل، میران به سوی منزل
کان ناظر نهانی بر منظرست امشب
هوش مصنوعی: امشب ای دل، خواب نرور؛ چرا که میران به سوی خانهای که در آن، نگاهی پنهانی بر دیدار تو وجود دارد.
پهلو منه که یاری پهلوی تست آری
برگیر سر که این سر خوش زان سرست امشب
هوش مصنوعی: به من نزدیک نشو، چرا که دوستت در کنار توست. سر خود را بالا ببر، زیرا این سر که خوشبختی را با خود دارد، امشب در اینجا قرار دارد.
چون دستگیر آمد امشب بگیر دستی
رقصی که شاخ دولت سبز و ترست امشب
هوش مصنوعی: امشب که دست خداوند به کمک ما آمده، بیایید دست در دست هم بگذاریم و رقصی با شادی و نشاط داشته باشیم، زیرا این شب نشانهای از خوشبختی و برکت است.
والله که خواب امشب بر من حرام باشد
کاین جان چو مرغ آبی در کوثرست امشب
هوش مصنوعی: امشب خواب برای من حرام است، زیرا جانم مانند پرندهای در آبهای زلال کوثر است.
حاشیه ها
1400/05/22 03:08
غمناک ابددوست
والله که خواب امشب بر من حرام باشد
چیه این اشعار مولانا که مو به تن آدم سیخ میشه
چه بینشی داره که آدمی رو به کجاها که نمیبره