گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۴۹

ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بی‌ادبی
مُسَبِّب سبب این جا در سبب بربست
تو آن ببین که سبب می‌کُشد ز بی‌سببی
پریر رفتم سرمست بر سر کویش
به خشم گفت چه گم کرده‌ای؟ چه می‌طلبی؟
شکسته بسته بگفتم یکی دو لفظ عرب
أَتَیتُ أَطْلُبُ في حَیِّکُم مَقام أَبي
جواب داد کجا خفته‌ای؟ چه می‌جویی؟
به پیش عقل محمد پلاس بولهبی؟
ز عجز خوردم سوگندها و گرم شدم
به ذات پاک خدا و به جان پاک نبی
چه جای گرمی و سوگند پیش آن بینا؟
و کَیفَ یُصْرَعُ صَقْرٌ بِصَولةِ الْخَرَبِ؟
روان شد اشک ز چشم من و گواهی داد
کَما یَسیلُ مِیاهُ السَّقا مِنَ الْقَرَبِ
چه چاره دارم؟ غماز من هم از خانه‌ست
رخم چو سکه زر آب دیده‌ام سُحُبی
دریغ دلبر جان را به مال میل بدی
و یا فریفته گشتی به سیّدی چَلَبی
و یا به حیله و مکری ز ره درافتادی
و یا که مست شدی او ز باده عنبی
دهان به گوش من آرد به گاه نومیدی
چه می‌کند سر و گوش مرا به شهد لبی؟
غلام ساعت نومیدیم که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه‌ای حلبی
از آن شراب پرستم که یار می بخشست
رخم چو شیشه می کرد و بود رخ ذَهَبي
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
خمش که مفخر آفاق شمس تبریزی
بشست نام و نشان مرا به خوش لقبی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هوش مصنوعی: چهره زیبای آن عربی با ناز و عشوه‌اش، عقل و دل مرا به کلی ربوده است و درون نگاهش هزاران شگفتی نهفته است.
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون چو مست و خرابم صلای بی‌ادبی
هوش مصنوعی: من هزاران فکر و ادب داشتم، اما حالا مانند فردی مست و سرگردان هستم که به بی‌ادبی دعوت می‌کند.
مُسَبِّب سبب این جا در سبب بربست
تو آن ببین که سبب می‌کُشد ز بی‌سببی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که وقتی علت یا دلیلی برای چیزی وجود ندارد، خود آن بی‌سببی می‌تواند به وجودآورنده مشکلات و چالش‌ها باشد. به عبارت دیگر، باید به دقت در تغییرات و نتیجه‌های دلیل‌ها توجه کرد، زیرا گاهی عدم وجود دلیل یا علت مناسب می‌تواند منجر به نتایج غیرمنتظره و منفی شود.
پریر رفتم سرمست بر سر کویش
به خشم گفت چه گم کرده‌ای؟ چه می‌طلبی؟
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوقی که به تو دارم، بی‌اختیار و سرمست به کوی تو آمدم. اما تو به خشم از من پرسیدی که چه چیزی را گم کرده‌ام یا دنبال چه چیزی می‌گردم؟
شکسته بسته بگفتم یکی دو لفظ عرب
أَتَیتُ أَطْلُبُ في حَیِّکُم مَقام أَبي
هوش مصنوعی: من به طور شکسته و ناقص چند کلمه عربی را به زبان آوردم و گفتم: «به سرای شما آمدم تا مقام پدرم را جستجو کنم.»
جواب داد کجا خفته‌ای؟ چه می‌جویی؟
به پیش عقل محمد پلاس بولهبی؟
هوش مصنوعی: پاسخ داد که کجا خوابیده‌ای و چه چیزی را دنبال می‌کنی؟ به سوی عقل پیامبر محمد، فرش پست و ساده‌ای گسترده شده است.
ز عجز خوردم سوگندها و گرم شدم
به ذات پاک خدا و به جان پاک نبی
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی‌ام، قسم‌های زیادی خوردم و به ذات مقدس خدا و روح پاک پیامبر، پناه بردم و آرامش یافتم.
چه جای گرمی و سوگند پیش آن بینا؟
و کَیفَ یُصْرَعُ صَقْرٌ بِصَولةِ الْخَرَبِ؟
هوش مصنوعی: چه نیازی به سوگند و قسم پیش آن بینا هست؟ چگونه یک شاهین قوی در برابر ضربه‌ی ناتوانی به زمین می‌افتد؟
روان شد اشک ز چشم من و گواهی داد
کَما یَسیلُ مِیاهُ السَّقا مِنَ الْقَرَبِ
هوش مصنوعی: اشک من از چشمانم جاری شد و مانند آبی که از مشک می‌ریزد، شاهدی بر درونم شد.
چه چاره دارم؟ غماز من هم از خانه‌ست
رخم چو سکه زر آب دیده‌ام سُحُبی
هوش مصنوعی: چه کار کنم؟ حتی کسی که از رازهایم باخبر است، در همین خانه است. چهره‌ام مثل سکه طلا برق می‌زند و چشمانم پر از اشک است.
دریغ دلبر جان را به مال میل بدی
و یا فریفته گشتی به سیّدی چَلَبی
هوش مصنوعی: درد دل در اینجا به احساسات عمیق و عشق اشاره دارد. این جمله اشاره می‌کند که برای رسیدن به عشق و محبوب واقعی، نباید به مال و ثروت یا تظاهر به شخصیت‌های جذاب و فریبنده توجه کرد. بهتر است که دل به عشق راستین بسپاریم و از زرق و برق دنیا دوری کنیم.
و یا به حیله و مکری ز ره درافتادی
و یا که مست شدی او ز باده عنبی
هوش مصنوعی: یا به ترفند و فریب به این مسیر کشیده شدی، یا از شراب عنابی مست شدی.
دهان به گوش من آرد به گاه نومیدی
چه می‌کند سر و گوش مرا به شهد لبی؟
هوش مصنوعی: وقتی که در حال ناامیدی هستم، چه کار می‌کند که دهان به گوش من می‌گوید و سر و گوش مرا به شیرینی خود مشغول می‌کند؟
غلام ساعت نومیدیم که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه‌ای حلبی
هوش مصنوعی: ما در انتظار لحظه‌ای هستیم که در آن عشق و عشق‌ورزی به ما نورافشانی کند، همچون نوری که از یک شیشه فلزی خارج می‌شود.
از آن شراب پرستم که یار می بخشست
رخم چو شیشه می کرد و بود رخ ذَهَبي
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی معطر که محبوبم می‌نوشید، چهره‌ام مانند شیشه می‌شد و رنگ چهره‌ام مانند طلا می‌درخشید.
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
هوش مصنوعی: برادرم پدرم، ریشه و هویت من عشق است. عشق باید باقی بماند و نباید فقط به نسبت‌های خانوادگی محدود شود.
خمش که مفخر آفاق شمس تبریزی
بشست نام و نشان مرا به خوش لقبی
هوش مصنوعی: به زیبایی و با شکوهی که شمس تبریزی دارد، نام و نشانی از من را به نیکی و عشق پاک کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۴۹ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۳۰۴۹ به خوانش حسین رستگار

حاشیه ها

1389/02/30 16:04
ذهبیون

فامیل بنده "ذهبیون" است که به معنی طلایی ها می باشد. بسیاری که آنرا میشنوند تصور میکنند که از ریشه ذهب به معنی رفتن امده است!! در ادبیات فارسی دنبال جایی بودم که این کلمه در آن باشد و با جستجوی اشعار این سایت به این شعر رسیدم که در بیت 15 این کلمه را به کار برده است. متشکرم

1394/12/06 20:03
باران شیدا

حافظ در سرودن غزل شماره 64 (علامه قزوینی) از دو بیت اول این شعر استفاده نموده است.
متن غزل حافظ
اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست
بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریه سحری و نیاز نیم شبیست

1403/01/20 13:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

مُسَبِّب سبب این جا در سبب بربست
تو آن ببین که سبب می‌کُشد ز بی‌سببی
به نظر می رسد در اینجا «می‌کَشد» صحیح نباشد و می‌کُشد دارای معنی است.

شکسته بسته بگفتم یکی دو لفظ عرب
أَتَیتُ أَطْلُبُ فی حَیِّکُم مَقام أَبی
آمده ام که در قبیله شما جایگاه پدرم را طلب کنم

چه جای گرمی و سوگند پیش آن بینا؟
و کَیفَ یُصْرَعُ صَقْرٌ بِصَولةِ الْخَرَبِ؟
چگونه شاهین از حمله و قدرت هوبره، مغلوب می‌شود و شکست می‌خورد. (مگر می‌شود که شاهین از هوبره شکست بخورد؟)

روان شد اشک ز چشم من و گواهی داد
کَما یَسیلُ مِیاهُ السَّقا مِنَ الْقَرَبِ
همانگونه که آبِ آبکش (آب‌فروش) از مشک (قرابه) جاری می‌شود.

چه چاره دارم غماز من هم از خانه‌ست
رخم چو سکه زر، آب دیده‌ام سُحُبی
سُحُبی: ابری (اب دیده ام مثل هوای ابری بارانی است.)

1403/07/09 21:10
مسعود نژادحاجی فیروزکوهی

غلام ساعت نومیدیم که آن ساعت
شراب وصل بتابد زِ شیشه ای حلبی

از دیدگاه مولانا (علیه الرحمة) لحظه ناامیدی و حلول یأس در وجود انسان، لحظه ای ناب و طلایی ست که اگر توأم با «آگاهی» گردد؛ نقطه اتصال به حضرت حق و کسب لذت مستی عالم غیب می باشد آنچنان که شیشه حلبی ( تمثیل بهترین نوع نوشیدنی سکر آور ) چنین است و بدین جهت مولانا خود را بنده و غلام این دم و لحظه می داند.. ناامیدی تولید اضطرار و تشویش می نماید و نفس خرّوب انسانی در این لحظه راهکار توسل به اغیار و دیگرجویی و اطاعت از پیام های جعلی درون را صادر کرده و یاد خدا را در پس پرده غفلت قرار می دهد باید در هر لحظه با خدا بود در تمام لحظات که غلبه یأس چیزی جر کفر نیست « لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ؛ از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا جز گروه کافران کسی از رحمت خدا نا امید نمی‌‏شود.» (۸۷ سوره یوسف)