غزل شمارهٔ ۳۰۴۴
گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی
گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی
گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی
بشر به پای دویده ملک به پر بپریده
به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی
چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند
تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی
مثال لذت مستی میان چشم نشستی
طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی
در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی
بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی
چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی
چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی
غم تو دامن جانی کشید جانب کانی
به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی
چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش
دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی
چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی
چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی
بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این
خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی
هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان
رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی
تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی
نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی
مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی
چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی
بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را
بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی
بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم
به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی
دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش
ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی
غزل شمارهٔ ۳۰۴۳: ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونیغزل شمارهٔ ۳۰۴۵: من آن نیم که تو دیدی چو بینیم نشناسی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: گاهی به دل نزدیک میشوی و گاهی از جان فرا میروی، گاهی هم به دوری و جدایی فکر میکنی. چقدر این حالات آزاردهنده و دردناک است!
گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی
گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: گاهی زیبا رویان را مینگرم و گاهی به شکستن بتها میپردازم. گاهی نه به این سمت میروم و نه به آن سمت، چه مصیبتی و چه گرفتاریای.
بشر به پای دویده ملک به پر بپریده
به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: انسان با تلاش و کوششی که دارد، به سختی در پی هدفهایش میدود، در حالی که فرشتگان بدون محدودیت و با قدرت بالا در آسمانها پرواز میکنند. اما هیچیک از این تلاشها و تواناییها نمیتواند از عجز و ناتوانی که گاهی به انسان یا موجودات دیگر میرسد، جلوگیری کند؛ چه مشکلاتی که بر انسان و یا موجودات دیگر وارد میشود.
چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند
تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: وقتی که آدم از هر دو حالت خوب و بد خالی شود، او را به فقر و نیاز متهم میکنند و او را به چشم زشتی و آفت مینگرند.
مثال لذت مستی میان چشم نشستی
طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: لذت و شوق مستی چنان در چشمان تو نشسته که فهم و درک را به روی خود بسته است. این وضعیت چه بیماری و چه دردسر بزرگی است!
در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی
بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: در دلی که تو انتخاب کردی، خیال تو به راحتی در آن گردش میکند. در این میان، تو گفتهای و شنیدهای که چه مشکلات و خطراتی وجود دارد.
چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی
چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: چه تفاوتی دارد که اصلی بر پا باشد یا نه، چه خوشحالی و چه ناراحتی، چه دارویی و چه عطر خوشبو، چه آسیب و چه مصیبت.
غم تو دامن جانی کشید جانب کانی
به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: غم تو در دل من نشسته و مرا به سمت گنجینهای پنهان میبرد. این احساس چگونه بلایی بر من نازل کرده است!
چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش
دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: او به سمت گنجی رفت که دیگران از آن دور شده بودند و کسی نتوانست او را متوقف کند. چه مصیبتها و ناکامیهایی بر سرش آمد!
چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی
چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: چه آرامشی وجود دارد و چه حال خوشی بر دل حاکم است، چه قدرتی و چه نجاتی از سختیها، چه برکت و دستاوردی به دست آمده، چه بلایی و چه مصیبتی که دامنگیر شده است.
بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این
خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: گفتم به تو این چه کسی است؟ او گفت که این فقط یک هوس است. این سکوت و آرامش چه به معنایی است؟ این چه درد و آفتی است؟
هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان
رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: ای جان من، دلیلی برای خندیدن و آزردن من نداشته باش. مرا در خود جا بده و بگذار احساسات و هوسهایم را نادیده بگیری، زیرا این احساسات ممکن است برای من دردسرساز و آزاردهنده باشند.
تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی
نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: تو عشق، تمام هستی و دنیای انسانها هستی، ولی در عین حال، به خاطر پنهان بودنت، از نظرها مخفی میمانی. تو به مثابه جان در بدن هستی، اما هر چیزی میتواند برایت مشکلساز و دردناک باشد.
مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی
چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: وقتی تو مثل دیگ در حال جوشیدن هستی، نباید بگویی چرا ساکت نیستی؛ در چنین شرایطی نه صبر و سکوت جایز است و نه میتوان از بلایا و مشکلات سخن گفت.
بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را
بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: دل من در حال جوشیدن است، و این احساس آتشین باعث میشود که مانند آب و گل بسوزم. چه بلاهایی بر من فرود آمده و چه مشکلاتی بر سرم آمده است!
بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم
به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: عشق را مانند آتش درونت بسوزان، تا بعد از رفتن تو، دربارهی آن درد و سوزش صحبت کنم. اگر شباهت من به عود است، چه آسیبی به من رساندهای؟
دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش
ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی
هوش مصنوعی: دیگر نگو که پیامش رسیده است و نوبت نوشیدن جام او فرا رسیده. از آن سازندهی جام بگو که چه مصیبت و بلایی بر سر آن آمده است.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"چه آفتی - مولانا"
با صدای رضا شایسته (آلبوم چه آفتی - مولانا)
حاشیه ها
1396/04/16 20:07
لشگرآرا
بیت نهم مصرع اول (چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش) صحیح آن " چو " می باشد.
ماخذ : دیوان شمس تبریزی - بدیع الزمان فروزانفر