غزل شمارهٔ ۳۰۳۲
از پگه ای یار زان عقار سمایی
ده به کف ما که نور دیده مایی
زانک وظیفهست هر سحر ز کف تو
دور بگردان که آفتاب لقایی
هم به منش ده مها مده به دگر کس
عهد و وفا کن که شهریار وفایی
در تتق گردها لطیف هلالی
وز جهت دردها لطیف دوایی
دور بگردان که دور عشق تو آمد
خلق کجااند و تو غریب کجایی
بر عدد ذره جان فدای تو کردی
چرخ فلک گر بدی مه تو بهایی
با همه شاهی چو تشنگان خماریم
ساقی ما شو بکن به لطف سقایی
بهر تو آدم گرفت دبه و زنبیل
بهر تو حوا نمود نیز حوایی
آدم و حوا نبود بهر قدومت
خالق میکرد گونه گونه خدایی
در قدح تو چهار جوی بهشتست
نه از شش و پنجست این سرورفزایی
جمله اجزای ما شکفته کن این دم
تا به فلک بررود غریو گوایی
غبغب غنچه در این چمن بنخندد
تا تو به خنده دهان او نگشایی
طلعت خورشید تو اگر ننماید
یمن نیاید ز سایههای همایی
خانه بیجام نیست خوب و منور
راه رهاوی بزن کز اوست رهایی
مشک که ارزد هزار بحر فروریز
کوه وقاری و بحر جود و سخایی
هر شب آید ز غیب چون گله بانی
جان رهد از تن چو اشتران چرایی
در عدمستان کشد نهان شتران را
خوش بچراند ز سبزههای عطایی
بند کند چشمشان که راه نبینند
راه الهیست نیست راه هوایی
چون بنهد رخ پیاده در قدم شاه
جست دواسبه ز نیستی و گدایی
کژ نرود زان سپس به راه چو فرزین
خواب ببیند چو پیل هند رجایی
مات شو و لعب گفت و گوی رها کن
کان شه شطرنج راست راه نمایی
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از پگه ای یار زان عقار سمایی
ده به کف ما که نور دیده مایی
هوش مصنوعی: اگر از آن ملک و سرزمین یار، برکاتی به ما عطا کنی، ما نور چشم تو هستیم.
زانک وظیفهست هر سحر ز کف تو
دور بگردان که آفتاب لقایی
هوش مصنوعی: هر روز صبح وظیفهات این است که آنچه را که از دستت دور شده، دوباره به دست آوری، زیرا آفتاب و روشنایی زندگی در انتظار توست.
هم به منش ده مها مده به دگر کس
عهد و وفا کن که شهریار وفایی
هوش مصنوعی: به خودت ایمانی داشته باش و به دیگران وعده نده. وفاداری مانند شهریار باید در قلبت حفظ شود.
در تتق گردها لطیف هلالی
وز جهت دردها لطیف دوایی
هوش مصنوعی: در دل گردابها، نور هلالی وجود دارد که از سمت دردها، دارویی ملایم و نرم میآورد.
دور بگردان که دور عشق تو آمد
خلق کجااند و تو غریب کجایی
هوش مصنوعی: دور بزن و نگاه کن که عشق تو همه جا را پر کرده است، اما مردم کجا هستند و تو کجایی که تنها و غریب هستی؟
بر عدد ذره جان فدای تو کردی
چرخ فلک گر بدی مه تو بهایی
هوش مصنوعی: اگر به جایگاه و ارزش تو توجه کنیم، باید بگویم که حتی وقتی که چرخ فلک و زمان به اندازه یک ذره از جان من فدای تو شوند، باز هم زیبایی و محبوبیت تو قیمت و ارزشی بس بزرگتر از اینها دارد.
با همه شاهی چو تشنگان خماریم
ساقی ما شو بکن به لطف سقایی
هوش مصنوعی: ما مثل تشنگانی که به شدت عطش دارند، به تو نیاز داریم. ای ساقی، با مهربانی، ما را سیراب کن.
بهر تو آدم گرفت دبه و زنبیل
بهر تو حوا نمود نیز حوایی
هوش مصنوعی: برای تو آدم را خلق کرد و دبه و زنبیل را برای تو آماده کرد. همچنین حوا نیز به خاطر تو به وجود آمد.
آدم و حوا نبود بهر قدومت
خالق میکرد گونه گونه خدایی
هوش مصنوعی: خالق برای آمدن تو به دنیا، از ابتدا تنها آدم و حوا را نیافرید. بلکه با تنوعی بینظیر، اشکال مختلفی از خلقت را به وجود آورد.
در قدح تو چهار جوی بهشتست
نه از شش و پنجست این سرورفزایی
هوش مصنوعی: در جام تو چهار جوی بهشت وجود دارد، نه اینکه از عددهای شش و پنج تشکیل شده باشد. این نشاندهنده شادی و سرور بینظیری است.
جمله اجزای ما شکفته کن این دم
تا به فلک بررود غریو گوایی
هوش مصنوعی: تمام وجود ما را در این لحظه به شکوفایی برسان تا صدای گواهی ما به آسمان برسه.
غبغب غنچه در این چمن بنخندد
تا تو به خنده دهان او نگشایی
هوش مصنوعی: در این باغ، غنچهای خندان است، اما او تا زمانی که تو لبخند نزنی، دهانش را باز نمیکند.
طلعت خورشید تو اگر ننماید
یمن نیاید ز سایههای همایی
هوش مصنوعی: اگر چهرهی درخشان تو نمایان نشود، یمن (خوشبختی) از سایههای آسمانی (فرشتگان) نمیآید.
خانه بیجام نیست خوب و منور
راه رهاوی بزن کز اوست رهایی
هوش مصنوعی: خانه بدون جام (لیوان یا ظرف) خوب و روشن نیست، بنابراین باید از طریق راه رهایی عبور کرد زیرا این راه به آزادی منتهی میشود.
مشک که ارزد هزار بحر فروریز
کوه وقاری و بحر جود و سخایی
هوش مصنوعی: عطر مشک به قدری ارزشمند است که اگر هزاران دریا را به کنار بریزی، باز هم نمیتواند با عظمت و کرامت کوهها و بخشندگی دریای جود و سخاویی که در آن وجود دارد، مقایسه شود.
هر شب آید ز غیب چون گله بانی
جان رهد از تن چو اشتران چرایی
هوش مصنوعی: هر شب، مانند یک چوپان که گله را میگرداند، روح انسان از بدنش جدا میشود و این روند شبیه به آرامش شترانی است که در چرا هستند.
در عدمستان کشد نهان شتران را
خوش بچراند ز سبزههای عطایی
هوش مصنوعی: در جایی که وجودی نیست، شتران به آرامی در علفهای سرسبز و لطیف میچرخند و از آن خوشحالند.
بند کند چشمشان که راه نبینند
راه الهیست نیست راه هوایی
هوش مصنوعی: چشمهایشان را بستند تا نتوانند راه را ببینند، زیرا این مسیر، راه الهی نیست و تنها راهی برای نفس و تمایلات دنیوی است.
چون بنهد رخ پیاده در قدم شاه
جست دواسبه ز نیستی و گدایی
هوش مصنوعی: زمانی که فردی، چهرهاش را به خاک میخواباند و در برابر پادشاه زانو میزند، به راستی از کبر و فخر خود خارج میشود و از فقری که در آن به سر میبرد، رهایی مییابد.
کژ نرود زان سپس به راه چو فرزین
خواب ببیند چو پیل هند رجایی
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر زندگی دچار انحراف و ناهمواری میشود، مانند فرزین که خواب میبیند و به خواب میرود، نمیتواند به درستی هر قدمی را بردارد. مانند فیل هندی که نشانه قدرت و عظمت است، باید در حرکتهای خود حواسش را جمع کند تا به موفقیت برسد.
مات شو و لعب گفت و گوی رها کن
کان شه شطرنج راست راه نمایی
هوش مصنوعی: مقداری گیج و حیران شو و از گفتگو و بازی دست بکش، زیرا که آن پادشاه شطرنج همانند یک راهنما عمل میکند.
حاشیه ها
1397/08/03 22:11
نادر..
طلعت خورشید تو اگر ننماید،
یمن نیاید ز سایه های همایی..