گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۲۸

ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری
چند مرا بفریبی هر چه کنی می‌زیبی
چند به دل آموزی مغلطه و طراری
آن که از آن طراری باز بر او برشکنی
افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری
ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا
تا رهم از لطف فنا زین قرح و زین زاری
هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین
هر کی بخندد بود او در حجب ستاری
من که ز دور آمده‌ام با شر و شور آمده‌ام
بازبنگشاده‌ام این دان خبر سرباری
بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود
مایه نداری تو ولی خایه خود می‌خاری
بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو
مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری
هوش مصنوعی: ای محبوب، در این باغ گل، چند بار مرا آزرده‌ای؟ من مثل کشاورزی هستم که در کمین نشسته، تو بی‌هیچ تردیدی رهبری را به من بده.
چند مرا بفریبی هر چه کنی می‌زیبی
چند به دل آموزی مغلطه و طراری
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی مرا فریب بدهی؟ هر چه تلاش کنی، باز هم زیبا به نظر می‌رسد. چند بار می‌خواهی به من یاد بدهی که با نیرنگ و حقه بازی زندگی را بگذرانم؟
آن که از آن طراری باز بر او برشکنی
افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری
هوش مصنوعی: اگر کسی با ظرافت و حیله‌ای به تو آسیب برساند، حتی اگر در آن لحظه به نظر بیاید که موفق شده، در نهایت از این کار به سودی نخواهد رسید و خود را به دردسر خواهد انداخت.
ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا
تا رهم از لطف فنا زین قرح و زین زاری
هوش مصنوعی: دل ساده و بی‌پیرایه‌ام مرا به سوی عدم می‌برد و می‌کوشد که از لطف نابودی رها شود. از این درد و رنجی که کشیده‌ام، خلاص شوم.
هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین
هر کی بخندد بود او در حجب ستاری
هوش مصنوعی: هر کسی که بگرید، حتماً چیزی ارزشمند و پنهان را دیده است، و هر کسی که بخندد، به احتمال زیاد در حال پنهان کردن یک راز است.
من که ز دور آمده‌ام با شر و شور آمده‌ام
بازبنگشاده‌ام این دان خبر سرباری
هوش مصنوعی: من از دوری و افسردگی آمده‌ام و با هیجان و شور فراوان به اینجا برگشته‌ام. حالا که اینجا هستم، می‌خواهم به شما بگویم که خبر مهمی دارم.
بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود
مایه نداری تو ولی خایه خود می‌خاری
هوش مصنوعی: زمانی که درها باز شوند و فرصت‌ها فراهم گردند، تو با این حال هیچ چیزی برای ارائه نداری. اما با این وجود، خودت را به زعم و خیال مشغول می‌کنی.
بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو
مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری
هوش مصنوعی: بسه دیگه، خیلی صحبت نکن. فقط به او نگاه کن. مشتری به او گفت: تو از داشتن این همه چیز سیر نخواهی شد.

حاشیه ها

1394/01/12 08:04
امید طبیب‌زاده

وزن این شعر عبارت است از «مفتعلن 4 بار»، منتها گاهی شاعر بنا به اختیار تسکین، بجای دو کمیت کوتاه از یک کمیت بلند استفاده کرده است.

1397/10/27 19:12
نادر..

تا رهم از لطف فنا، ...