گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۰۵

آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش ز جانان خویش جوی
اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب
آن ذوق را هم از لب و دندان خویش جوی
دو چشم را تو ناظر هر بی‌نظر مکن
در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
نقلست از رسول که مردم معادنند
پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین
از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی
برقی که بر دلت زد و دل بی‌قرار شد
آن برق را در اشک چو باران خویش جوی
انبان بوهریره وجود توست و بس
هر چه مراد توست در انبان خویش جوی
ای بی‌نشان محض نشان از کی جویمت
هم تو بجو مرا و به احسان خویش جوی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش ز جانان خویش جوی
هوش مصنوعی: دلی که گم شده، باید آرامش و آسایشش را از وجود جانانش طلب کند، همان‌طور که از جان خود می‌جوید.
اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب
آن ذوق را هم از لب و دندان خویش جوی
هوش مصنوعی: اگر در شیرینی چیزی نمی‌یابی، پس بدان که لذت واقعی و روحانی را باید از وجود و صفات خودت پیدا کنی.
دو چشم را تو ناظر هر بی‌نظر مکن
در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
هوش مصنوعی: دو چشم تو نگذار که ناظر بی‌خیالی باشند. از آن ناظر دور شو و به دنبال خودت بگرد.
نقلست از رسول که مردم معادنند
پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
هوش مصنوعی: گفته شده است که مردم مانند معادن هستند؛ بنابراین، باید ارزش واقعی خود را از درون خود استخراج کنید.
از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین
از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی
هوش مصنوعی: از این جسم و دنیای مادی بیرون بیا و به دنیای روح و جان وارد شو. از مرزهای آسمان عبور کن و سرنوشت و هدف واقعی‌ات را پیدا کن.
برقی که بر دلت زد و دل بی‌قرار شد
آن برق را در اشک چو باران خویش جوی
هوش مصنوعی: برقی که به دل تو تابید و آن را بی‌قرار کرد، همان برق را در اشک‌های باران‌مانند خودت جستجو کن.
انبان بوهریره وجود توست و بس
هر چه مراد توست در انبان خویش جوی
هوش مصنوعی: وجود تو همچون انباری است که تمام آرزوها و خواسته‌هایت در آن نهفته است. هر چیزی که بخواهی، در درون خودت پیدا خواهی کرد.
ای بی‌نشان محض نشان از کی جویمت
هم تو بجو مرا و به احسان خویش جوی
هوش مصنوعی: ای بی‌نشان، من باید نشانه‌ات را از کجا پیدا کنم؟ هم تو به دنبال من باش و هم من را با مهربانی خود بیاب.

حاشیه ها

1396/10/09 14:01
نادر..

برقی که بر دلت زد و دل بی‌قرار شد
آن برق را در اشک چو باران خویش جوی..

1398/10/13 15:01
بابک

« هـریـره = هر+ ایره » نام دیگر« سـئـنـا » ، یاسیمرغست ، که به معنای سه ( = ایره ) نای ( هره) است . سیمرغ ، با « نای انبانش» ، که در کردی « هه نبان گورینه = هه نبان بورینه » نامیده میشود، جهان را میآفریند. تو ای انسان، همان « نای انبان ِ آفریننده سیمرغی »، که میتوانی با آهنگ و سرود عشقت، هر چه آرزویت هست ، بیافرینی .

1398/10/13 15:01
بابک

در ضمیر هر انسانی ، سایه هما ، که « تخم خدا » باشد ، افکنده شده است . ُهما ، که مستقیما زاده از «بهمن = وهومن = خرد بنیادی ِ» نا پیداست ، بُن هر انسانیست که از آن هما یا سیمرغ ، پیدایش می یابد . « جگر» هر انسانی ، با بهمن ، و« دل» هر انسانی ، با هما یا سیمرغ یا سمندر ، اینهمانی داده میشد . بدین معنا که دل هر انسانی ، تخمی از خوشه سیمرغست ، و جگر هر انسانی ، تخمی از خوشه بهمن است . دل ، بطور تشبیهی ، سیمرغ نیست ، و جگر، بطور تشبیهی ، بهمن نیست . معنای تشبیهی به دل و جگر دادن ، نادیده گرفتن و نابود ساختن فرهنگ ایران ، و اندیشه های مولوی است .

1398/10/15 21:01
۸

بابک
هریره. بچه گربه را می گویند در زبان تازیان، و ابو هریره
عبدالرحمان ازدی از مسمانان فرصت طلب روزگار پیامبر و پس ازاو بود ، گویا بسیار تهیدست و هماره انبانی از نان خشک باخود داشت اشار ه بلخی به این داستان است