گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۹۸

سوگند خورده‌ای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
امروز دامن تو گرفتیم و می‌کشیم
تا کی بهانه گیری و تا کی دغا کنی
می‌خندد آن لبت صنما مژده می‌دهد
کاندیشه کرده‌ای که از این پس وفا کنی
بی تو نماز ما چو روا نیست سود چیست
آنگه روا شود که تو حاجت روا کنی
بی بحر تو چو ماهی بر خاک می‌طپیم
ماهی همین کند چو ز آبش جدا کنی
ظالم جفا کند ز تو ترساندش اسیر
حق با تو آن کند که تو در حق ما کنی
چون تو کنی جفا ز کی ترساندت کسی
جز آنک سر نهد به هر آنچ اقتضا کنی
خاموش کم فروش تو در یتیم را
آن کش بها نباشد چونش بها کنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوگند خورده‌ای که از این پس جفا کنی
سوگند بشکنی و جفا را رها کنی
هوش مصنوعی: تو قسم خورده‌ای که از این به بعد به من بی‌مهری کنی، اما می‌دانم که این قسم را خواهی شکست و به مهربانی برخواهی گشت.
امروز دامن تو گرفتیم و می‌کشیم
تا کی بهانه گیری و تا کی دغا کنی
هوش مصنوعی: امروز نسبت به تو گرفتاری و وابستگی داریم و می‌خواهیم ببینیم تا کی بهانه‌تراشی و فریبکاری خواهی کرد.
می‌خندد آن لبت صنما مژده می‌دهد
کاندیشه کرده‌ای که از این پس وفا کنی
هوش مصنوعی: لب زیبای تو می‌خندد و این به من نوید می‌دهد که تو به فکر این هستی که از این به بعد به وعده‌هایت وفا کنی.
بی تو نماز ما چو روا نیست سود چیست
آنگه روا شود که تو حاجت روا کنی
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، نماز ما بی‌فایده است. چه سودی دارد که عمل ما درست باشد در حالی که تو هستی که نیازهای ما را برآورده می‌کنی؟
بی بحر تو چو ماهی بر خاک می‌طپیم
ماهی همین کند چو ز آبش جدا کنی
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، ما مانند ماهیانی هستیم که بر روی زمین می‌جنبند. وقتی که ماهی را از آب دور کنی، به همین حالت درمی‌آید.
ظالم جفا کند ز تو ترساندش اسیر
حق با تو آن کند که تو در حق ما کنی
هوش مصنوعی: اگر ظالم بر تو ظلم کند و تو را بترساند، بدان که حق او را در بند خواهد کرد و با او همان چیزی را خواهد کرد که تو با ما کردی.
چون تو کنی جفا ز کی ترساندت کسی
جز آنک سر نهد به هر آنچ اقتضا کنی
هوش مصنوعی: اگر تو به کسی ظلم کنی، هیچ‌کس جز کسی که تسلیم تو می‌شود، از تو نخواهد ترسید.
خاموش کم فروش تو در یتیم را
آن کش بها نباشد چونش بها کنی
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که برای یتیمان کم‌فروش خودت بی‌صدا باشید؛ زیرا اگر از قیمت آن‌ها با خبر شوید، دیگر نمی‌توانید آن‌ها را کم‌ارزش بشمارید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۹۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۹۹۸ به خوانش صدف مظاهری

حاشیه ها

1402/11/24 01:01
nabavar

غزلی  از  ” نیا “ در همین زمینه :

مهر یار
هر دم هزار نیزه ز مژگان رها کنی                                                                          
مارا اسیر عشوه و ناز و ادا کنی                                                                                   
در بارگاه عشق دم از  عهد می زنی
انگه به دوستی و محبت جفا کنی
گفتی که خون به دل نکنی دلشکسته را
ما را  سرشک سرخ نهان بر ملا کنی
از هر شکنج موی تو بس فتنه ها بپاست
فتانه وش  به سوته دلان  فتنه ها کنی
بلبل به ناله گفت که نا مهربان، گل است
مهر ت چنان گل است و همان بر ” نیا “ کنی