غزل شمارهٔ ۲۹۹۵
اندر میان جمع چه جان است آن یکی
یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی
سوگند میخورم به جمال و کمال او
کز چشم خویش هم پنهان است آن یکی
بر فرق خاک آب روان کرد عشق او
در باغ عشق سرو روان است آن یکی
جمله شکوفهاند اگر میوه است او
جمله قراضهاند چو کان است آن یکی
دل موج میزند ز صفاتش ولی خموش
زیرا فزون ز شرح و بیان است آن یکی
روزی که او بزاد زمین و زمان نبود
بالاتر از زمین و زمان است آن یکی
قفلی است بر دهان من از رشک عاشقان
تا من نگویم این که فلان است آن یکی
هر دم که کنج چشمم بر روی او فتد
گویم که ای خدای چه سان است آن یکی
گر چشم درد نیست تو را چشم باز کن
زیرا چو آفتاب عیان است آن یکی
پیشش تو سجده میکن تا پادشا شوی
زیرا که پادشاه نشان است آن یکی
گر صد هزار خلق تو را رهزند که نیست
اندر گمان مباش که آن است آن یکی
گفتم به شمس مفخر تبریز بنگرش
گفتا عجب مدار چنان است آن یکی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اندر میان جمع چه جان است آن یکی
یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی
هوش مصنوعی: در میان جمع، تنها یک نفر است که از همه بیشتر ارزش دارد و نمیتوان او را به سادگی یک شخص نامید، بلکه او همانند جهان ارزشمند و خاص است.
سوگند میخورم به جمال و کمال او
کز چشم خویش هم پنهان است آن یکی
هوش مصنوعی: به زیبایی و کمال او قسم میخورم که حتی از دیدگان خودم نیز پنهان است.
بر فرق خاک آب روان کرد عشق او
در باغ عشق سرو روان است آن یکی
هوش مصنوعی: عشق او همچون آبی روان بر روی خاک قرار گرفته و در باغ عشق، سرو خوشاندامی در حال رشد و شکوفایی است.
جمله شکوفهاند اگر میوه است او
جمله قراضهاند چو کان است آن یکی
هوش مصنوعی: اگر میوهای وجود دارد، همهی شکوفهها هم به خاطر آن میوه هستند. در واقع، وقتی میوهای به ثمر مینشیند، شکوفهها نیز نقش خود را ایفا کردهاند. اما اگر انسانها و بقیه موجودات را در نظر بگیریم، برخی از آنها به نوعی ناچیز و فرعی هستند و فقط در کنار آن میوه اصلی به چشم میآیند.
دل موج میزند ز صفاتش ولی خموش
زیرا فزون ز شرح و بیان است آن یکی
هوش مصنوعی: دل پر از احساسات و ویژگیهای اوست، اما آن را پنهان کرده، زیرا آنچه که باید دربارهاش گفت، فراتر از هر توضیح و توصیفی است.
روزی که او بزاد زمین و زمان نبود
بالاتر از زمین و زمان است آن یکی
هوش مصنوعی: روز تولد او، زمین و زمان به گونهای نبودند که چیزی بالاتر از آنها وجود داشته باشد.
قفلی است بر دهان من از رشک عاشقان
تا من نگویم این که فلان است آن یکی
هوش مصنوعی: من به خاطر حسادت عاشقان، زبانم قفل شده و نمیتوانم درباره کسی بگویم که او چه کسی است و چه ویژگیهایی دارد.
هر دم که کنج چشمم بر روی او فتد
گویم که ای خدای چه سان است آن یکی
هوش مصنوعی: هر بار که چشمم به او میافتد، در دلم میگویم: ای خدا، این چه حالتی است که آن شخص دارد؟
گر چشم درد نیست تو را چشم باز کن
زیرا چو آفتاب عیان است آن یکی
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای نادیده گرفتن حقیقت نداری، باید حقیقت را ببینی؛ چون آن حقیقت مثل خورشید واضح و روشن است.
پیشش تو سجده میکن تا پادشا شوی
زیرا که پادشاه نشان است آن یکی
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام و جایگاه بلندی دست یابی باید به احترام و تواضع در برابر بزرگان و مقامداران بایستی. زیرا کسی که در پیشگاه یک پادشاه تواضع و سجده میکند، خود نیز به پادشاهی میرسد.
گر صد هزار خلق تو را رهزند که نیست
اندر گمان مباش که آن است آن یکی
هوش مصنوعی: اگر صد هزار نفر هم بخواهند تو را گمراه کنند، ناامید نشو و به آنچه که در تغییر این وضعیت میبینی، اطمینان نکن. آن حقیقتی که در دل داری، از تمام این ترفندها بالاتر و معتبرتر است.
گفتم به شمس مفخر تبریز بنگرش
گفتا عجب مدار چنان است آن یکی
هوش مصنوعی: به شمس تبریزی گفتم که به خودت نگاه کن، او پاسخ داد که چه تعجبی دارد، چون آن شخص دیگری که در نظر توست نیز همینگونه است.
حاشیه ها
1396/12/22 02:02
همایون
در این غزل باز فرهنگ جلال دین بیان میگردد فرهنگ یک و انسان یگانه، همان گونه که هست یک است و یگانه و آنچه میآفریند هم یک است و یگانه و یگانهها زمان و مکان ندارند زیرا خود هر زمان روی و گونهای دیگر دارند و شمس به خوبی با این فرهنگ آشنا بود و تعجبی نمی کرد زیرا خود یگانه بود و جلال دین را نیز یگانه کرد و اگر این سخن به گوش جان ما برسد ما را هم به شاهی و یگانگی مان میرساند که یکی دیدنی نیست بلکه شنیدنی و شدنی است
کز چشم خویش هم نهان است آن یکی