اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
هوش مصنوعی: ای نای خوش صدا، تو دلدار و خوشحالم میکنی، در حالی که نفس گرم و آرام تو به من زندگی میبخشد.
خالی است اندرون تو از بند لاجرم
خالی کننده دل و جان مشوشی
هوش مصنوعی: در درون تو از قید و بندها چیزی وجود ندارد، بنابراین کسی که دل و جان را در هم میریزد، نمیتواند بر تو تاثیر بگذارد.
نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی
هر چند امیی تو به معنی منقشی
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند تصویری از معشوقش بسازد، هرچند که تو خود به معنای واقعی، هنرمند نقاشی هستی.
ای صورت حقایق کل در چه پردهای
سر برزن از میانه نی چون شکروشی
هوش مصنوعی: ای تجلی تمام حقیقتها، در کدامین پرده پنهان شدهای تا از میان آن بیرون بیایی، نه مانند شکر که ذوب شدهای؟
نه چشم گشتهای تو و ده گوش گشته جان
دردم به شش جهت که تو دمساز هر ششی
هوش مصنوعی: تو نه تنها چشمی، بلکه به مانند گوشهایی هستی که از درد جان من آگاهند، چرا که در هر سوی وجودم، تو باعث همنشینی با هر حس و حال من هستی.
ای نای سربریده بگو سر بیزبان
خوش میچشان ز حلق از آن دم که میچشی
هوش مصنوعی: ای نی بیسر، بگو که خوشی و لذت را از حلقم میچشی، همانطور که من از دم تو میچشم و حالم خوب میشود.
آتش فتاد در نی و عالم گرفت دود
زیرا ندای عشق ز نی هست آتشی
هوش مصنوعی: آتش در نی افتاد و دود همه جا را پر کرد، زیرا صدا و نداهای عشق از نی برمیخیزد که خود منشأ این آتش است.
بنواز سر لیلی و مجنون ز عشق خویش
دل را چه لذتی تو و جان را چه مفرشی
هوش مصنوعی: بزن به نغمه عشق لیلی و مجنون، که دل را چه خوشی میدهد و جان را چه سروری!
بویی است در دم تو ز تبریز لاجرم
بس دل که میربایی از حسن و از کشی
هوش مصنوعی: بویی از تبریز در نزد تو وجود دارد که به ناچار بسیاری از دلها را با زیباییات میربایی.
حاشیه ها
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
به به
جلال دین برای سخن ارزش زیاد قائل است زیرا سخن است که انسانها را به هم وصل میکند و به ویژه به انسانی بزرگ مانند شمس
نی همان انسان است که از خود چیزی نمی گوید و زبان او زبان هستی است و سخنان بزرگان را با نوایی تازه به گوش همه میرساند
جلال دین آنقدر برای شنیدن ارزش قائل است که همه حسهای انسان را گوش مینامد و ده گوش کنایه از پنج حس بیرونی و پنج حس درونی انسان است و گاه گوش را همان چشم میداند
لیک چشم گوش را آن نور نیست
سخن تنها پدیدهٔ ایست که میتواند همه عالم را در بر گیرد کنایه از شش جهت، و وقتی از عشق میگوید به آتشی مبدل میشود که همه دلها را در خود میگیرد و یکی میکند و یکی ویژگی هستی است و ویژگی شمس
1399/01/08 17:04
سعید رضایی
سلام این شعر زیبا را استاد بنان در گلهای رنگارنگ شماره 103در آواز دشتی بسیاز زیبا اجرا کرده اند