گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۹۳

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی
دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی
قطار اشتران همه مستند و کف زنان
بویی ببرده‌اند که قطار می‌کشی
هر اشتری میانه زنجیر می‌گزد
چون شهد و چون شکر که سوی یار می‌کشی
آن چشم‌های مست به چشمت که ساقی است
گویند خوش بکش که به دیدار می‌کشی
ما کشت تو بدیم درودی به داس عشق
کردی ز که جدا و به انبار می‌کشی
سکسک بدیم و توسن و در راه صدق لنگ
رهوار از آن شدیم که رهوار می‌کشی
هر چند سال‌ها ز چمن گل بچیده‌ایم
ناگه ز چشم بد به ره خار می‌کشی
ما کی غلط کنیم به هر سو کشی بکش
هر سو کشی به عشرت بسیار می‌کشی
شاهان کشند بنده بد را به انتقام
تو جانب کرامت و ایثار می‌کشی
زین لطف مجرمان را گستاخ کرده‌ای
دزدان دار را خوش و بی‌دار می‌کشی
هر تخمه و ملول همی‌گویدم خموش
تو کرده‌ای ستیزه به گفتار می‌کشی
سختی کشان ز گردش این چرخ در غم اند
بر رغم جمله چرخه دوار می‌کشی
ای شاه شمس مفخر تبریز نور حق
تو نور نور ندره به اقطار می‌کشی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی
دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بکش این واگن که تو زیبایی و جذابیتی از خود نشان می‌دهی، زیرا دامن ما به باغ و گلزار کشیده شده است.
قطار اشتران همه مستند و کف زنان
بویی ببرده‌اند که قطار می‌کشی
هوش مصنوعی: کاروان شترها همه با شادی و سرزندگی در حال حرکت هستند و بویی به مشام می‌رسد که نشانه‌ای از کاروانیست که در حال عبور است.
هر اشتری میانه زنجیر می‌گزد
چون شهد و چون شکر که سوی یار می‌کشی
هوش مصنوعی: هر نشانه‌ای که در دل عاشق وجود دارد، همچون شتر در زنجیر، به سوی محبوبش حرکت می‌کند و حالتی شیرین و دلپذیر دارد.
آن چشم‌های مست به چشمت که ساقی است
گویند خوش بکش که به دیدار می‌کشی
هوش مصنوعی: چشمان جذاب و مست تو که مانند می‌نوشی جان دارد، به دیگران می‌گویند که به خوبی از خود لذت ببر، زیرا تو در کنار زیبایی‌های خود، مخاطب را به دیدارت می‌کشانی.
ما کشت تو بدیم درودی به داس عشق
کردی ز که جدا و به انبار می‌کشی
هوش مصنوعی: ما محصول عشق را برداشت کرده‌ایم و عشق تو را از دیگران جدا کرده‌ایم و اکنون به انبار می‌فرستیم.
سکسک بدیم و توسن و در راه صدق لنگ
رهوار از آن شدیم که رهوار می‌کشی
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سفر و تلاش خود در مسیر حقیقت و صدق صحبت می‌کند. او به تصویر کشیدن زندگی و جنب و جوش در این راه می‌پردازد و به نوعی با استفاده از تشبیهاتی از قبیل "سکسک" و "توسن"، به احساسات و تجربیات عمیق خود اشاره می‌کند. این متن نمایانگر این است که او با شوق و امید به پیش می‌رود، حتی اگر در میانه راه دچار مشکل شود یا لنگ بزند.
هر چند سال‌ها ز چمن گل بچیده‌ایم
ناگه ز چشم بد به ره خار می‌کشی
هوش مصنوعی: هرچند سال‌ها از باغ گل‌ها خوشه چیده‌ایم و لذت برده‌ایم، ناگهان از بدی روزگار، مشکلات و سختی‌ها سر راه‌مان قرار می‌گیرد.
ما کی غلط کنیم به هر سو کشی بکش
هر سو کشی به عشرت بسیار می‌کشی
هوش مصنوعی: ما هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کنیم؛ تو هر جا که بخواهی بکش، هر کجا که بکشیم، شادی و لذت زیادی به همراه خواهد داشت.
شاهان کشند بنده بد را به انتقام
تو جانب کرامت و ایثار می‌کشی
هوش مصنوعی: پادشاهان بنده‌های بد را به خاطر تو مجازات می‌کنند، ولی تو در عوض به بخشش و ایثار روی می‌آوری.
زین لطف مجرمان را گستاخ کرده‌ای
دزدان دار را خوش و بی‌دار می‌کشی
هوش مصنوعی: از زیبایی‌هایی که تو به مجرمانت بخشیده‌ای، آن‌ها را جسور کرده‌ای و دزدان را به راحتی به قتل می‌رسانی، بی‌توجه به وضعیت قربانیانشان.
هر تخمه و ملول همی‌گویدم خموش
تو کرده‌ای ستیزه به گفتار می‌کشی
هوش مصنوعی: هر دانه و ندا، در دل خود می‌گوید که تو به خاطر حرف‌های خود، در حال کشمکش هستی و آرامش را بر هم زده‌ای.
سختی کشان ز گردش این چرخ در غم اند
بر رغم جمله چرخه دوار می‌کشی
هوش مصنوعی: کسانی که از فراز و نشیب‌های زندگی رنج دیده‌اند، به خاطر مشکلات و دشواری‌ها در اندوه به سر می‌برند، هرچند که همه‌ی دوران‌ها و چرخش‌های زمان را تحمل می‌کنند.
ای شاه شمس مفخر تبریز نور حق
تو نور نور ندره به اقطار می‌کشی
هوش مصنوعی: ای پادشاه شمس، که افتخار تبریز هستی، نور وجود تو همچون نوری است که از نور حق ساطع می‌شود و در همه جا گسترده می‌شود.

حاشیه ها

1393/03/09 16:06
ایلیا

حافظ غزلی در همین بحر و با همین قافیه دارد با مطلع:
زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
خط بر صحیفه گل و گلزار می‌کشی

1396/12/22 01:02
همایون

در عرفان جلال دین و ایرانی‌ وقتی انسانی‌ پیدا می‌‌شود که با هستی‌ برابری می‌‌کند و در وفا یار هستی‌ است و به عبارتی شکوه و فره هستی‌ با او همراه می‌‌گردد او منشأ آبادانی و خرمی در هستی‌ و جاودانگی انسان است و همه انسان‌ها را با خود به بزرگی‌ می‌‌رساند
در علم اثبات قضیه‌ای باید شمول عام داشته باشد ولی در عرفان و راز ورزی هستی‌ بر عکس است وجود یکی‌ برای اثبات کافی‌ است و می‌‌تواند شمول عام نیز گردد
به عبارتی در علم فرمول و چارچوب است که کار می‌‌کند ولی در عرفان و هستی‌ استثنا‌ها کار می‌‌کنند نه فرمول
انسان‌ها چون قطار شتر با یک ساربان به مقصد می‌‌رسند و با یک ساقی خیل عظیم خماران و تشنگان مست و سیراب می‌‌گردند
یک معلم صداقت می‌‌تواند درس صدق به همه آیندگان بدهد و یک نور درخشان می‌‌تواند راه بسیاری را روشن سازد
این آیین در غار‌ها و نزد انسان‌های نخستین هم بود که با نقاشی‌ها به آیندگان راه و رسم شکار و حیوانات نخجیر را می‌‌آموختند و سپس با آیین سخن در همان غار‌ها و با حلقه زدن پیرامون پیر سخن دان خود آشنا می‌‌شدند از این رو پیروان یک پیر را یاران غار می‌‌نامند