غزل شمارهٔ ۲۹۹۲
ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری
گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری
گه در زمین خدمت چون خاک ره شدم
بر چرخ روح گاه دویدم باختری
گم گشته از خود و دل و دلبر هزار بار
گه سر دل بجسته و گه سر دلبری
بر کوه طور طالب ارنی کلیم وار
وز خلق دررمیده به عالم چو سامری
در وادیی رسیدم کان جا نبرد بوی
نی معجز و کرامت و نی مکر و ساحری
وادی ز بوی دوست مرا رهبری شده
کان بو نه مشک دارد نی زلف عنبری
آن جا نتان دویدن ای دوست بر قدم
پر نیز میبسوزد گر ز آنک میپری
کز گرم و سرد و خشک و تر است این نهاد حس
وین چار مرغ هست از این باغ عنصری
آن جا بپر دوست که روید ز بوی دوست
پری و گر نه زرد درافتی به شش دری
ای کامل کمال کز این سو تو کاملی
زان سو که سوی نیست حذر کن که قاصری
آن مرغ خاکیی که به خشکی کمال داشت
در بحر عاجز آمد و رسوا شد از تری
با آنک بر و بحر یکی جنس و یک فنند
هر یک به حس درآید چونشان درآوری
صد بر و بحر و چرخ و فلک در فضای غیب
در پا فتاده باشد چون نقش سرسری
زین بر و بحر آن رسد آن سو که او ز عشق
گردد هزار بار از این هر دو او بری
حقا به ذات پاک خداوند هر کی هست
از تیغ غیب سر نبرد گر برد سری
در آتش خلیل کجا آید آن خسی
کو خشک شد ز عشق دلارام آزری
جان خلیل عشق به شادی و خرمی
در آتش آ چو زر که ز هر غش طاهری
گر محو مینمایی در دودمان حس
در عشق آتشین دلارام ظاهری
این عشق همچو آتش بر جمله قاهر است
تو بس عجایبی که بر آتش تو قادری
هر چند کوشد آتش تا تو سیه شوی
بر رغم او لطیف و شریفی و احمری
دانم که پرتو نظری داری از شهی
چشم و چراغ غیب به شاهی و سروری
بر خار خشک گر نظری افکند ز لطف
پیدا شود ز خار دو صد گونه عبهری
نی خود اگر به محو و عدم غمزهای کند
ظاهر شود ز نیست دل و دیده پروری
در لطف و در نوازش آن شه نگاه کن
ای تیغ هجر چند زنی زخم خنجری
نی نی خود از نوازش او تند شد فراق
کز یک نهاله آمد این لطف و قاهری
گر خوگری به لطف نباشد دل مرا
او کی فراق داند در دور دایری
حنجر غذا خورد ز غذا رست حنجرش
پس او غذا دهد به غذا رسم حنجری
این جمله من بگفتم و القاب شمس دین
از رشک کرده در غم تبریز ساتری
آن است اصل و قصد و غرض زین همه حدیث
لیکن مزاد نیست که من رام یشتری
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری
گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری
هوش مصنوعی: من در زندگیام بارها و بارها دچار فراز و نشیبهای مختلفی شدم؛ گاهی به مطالعه و تفکر در مورد مسائل معنوی پرداختم و گاهی نیز به بررسی جنبههای مادی و ناپاکیهای دنیا.
گه در زمین خدمت چون خاک ره شدم
بر چرخ روح گاه دویدم باختری
هوش مصنوعی: گاهی در زمین به عنوان خاکی در مسیر خدمت میباشم و گاهی روح من در آسمان میدود و به سوی باختر میرود.
گم گشته از خود و دل و دلبر هزار بار
گه سر دل بجسته و گه سر دلبری
هوش مصنوعی: انسانی که از وجود خود و عشقش دور افتاده، بارها دلش به حال دلبرش غمگین شده و عواطفش برای او بیدار گشته.
بر کوه طور طالب ارنی کلیم وار
وز خلق دررمیده به عالم چو سامری
هوش مصنوعی: در کوه طور، همچون موسی، اگر میخواهی مرا ببینی، از میان مردم کناره بگیر و به جهانی دیگر قدم بگذار، مانند سامری که از جمع جدا شده است.
در وادیی رسیدم کان جا نبرد بوی
نی معجز و کرامت و نی مکر و ساحری
هوش مصنوعی: در جایی به سر میبرم که قدرت جادو و ساحری در آن وجود ندارد و تنها صدای نی که نشانهای از معجزه و کرامت است به گوش میرسد.
وادی ز بوی دوست مرا رهبری شده
کان بو نه مشک دارد نی زلف عنبری
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که فضای اطراف پر از عطر و بوی دوست است. این بو آنقدر دلنشین و خاص است که نه تنها تشبیه به بوی مشک میشود، بلکه از زیبایی و جذابیت زلف عنبر هم فراتر میرود. این احساس نشاندهندهی عظمت و عمقِ عشق به دوست است که حتی خود را در بین عطرها و بوهای دلانگیز گم میکند. در واقع، این عطر آنچنان قوی و دلرباست که مسیر زندگی را روشن میکند.
آن جا نتان دویدن ای دوست بر قدم
پر نیز میبسوزد گر ز آنک میپری
هوش مصنوعی: دوست عزیز، هرگز در آنجا ندوید که قدمت ممکن است بر روی آتش هم بیفتد، اگر از شراب بگذری.
کز گرم و سرد و خشک و تر است این نهاد حس
وین چار مرغ هست از این باغ عنصری
هوش مصنوعی: این جسم ما تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند گرما، سرما، خشکی و تری قرار دارد و این چهار عنصر، منشأ حس و ادراک ما هستند.
آن جا بپر دوست که روید ز بوی دوست
پری و گر نه زرد درافتی به شش دری
هوش مصنوعی: در جایی برو که بوی دوست به مشام میرسد و اگر چنین جایی پیدا نکردی، ممکن است به ناامیدی و افسردگی دچار شوی.
ای کامل کمال کز این سو تو کاملی
زان سو که سوی نیست حذر کن که قاصری
هوش مصنوعی: ای کامل، تو از هر سمت بینظیری و به آن سمت هم که نگاه کنی، هیچ کمبودی نمیبینی. احتیاط کن که جایی برای نقص وجود ندارد.
آن مرغ خاکیی که به خشکی کمال داشت
در بحر عاجز آمد و رسوا شد از تری
هوش مصنوعی: مرغی که در خشکی به نهایت توانایی و کمال رسیده بود، وقتی به دریا وارد شد، به دلیل ناتوانی و ترسش به شدت دچار مشکل و رسوایی شد.
با آنک بر و بحر یکی جنس و یک فنند
هر یک به حس درآید چونشان درآوری
هوش مصنوعی: هر چیز در این دنیا، چه زمین و چه دریا، از یک نوع و یک اصل است. اما وقتی که آنها را با حواس خود احساس میکنیم، تفاوتهایی میان آنها میبینیم که به نحوهی درک ما بستگی دارد.
صد بر و بحر و چرخ و فلک در فضای غیب
در پا فتاده باشد چون نقش سرسری
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و عناصر دنیا، از زمین و دریا گرفته تا آسمان و سیارات، در عالم غیب در زیر پا افتادهاند و مانند طرحی سطحی و بیاهمیت به نظر میآیند.
زین بر و بحر آن رسد آن سو که او ز عشق
گردد هزار بار از این هر دو او بری
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق حقیقی برسد، میتواند از همه چیزهایی که در این دنیا وجود دارد، فاصله بگیرد و به اوج معنویات و کمالات دست یابد. عشق او را به جایی میرساند که حتی از همه آن چیزهای دنیوی آزاد میشود و به مقام بلندتری میرسد.
حقا به ذات پاک خداوند هر کی هست
از تیغ غیب سر نبرد گر برد سری
هوش مصنوعی: به راستی فقط خداوندی که پاک و بینقص است، میتواند در برابر مشکلات و چالشهای ناشناخته پیروز شود، و اگر کسی هم توفیق پیدا کند، از آن ذات مقدس است.
در آتش خلیل کجا آید آن خسی
کو خشک شد ز عشق دلارام آزری
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق محبوبش به شدت بیتاب و بیحرکت شده است، هرگز نمیتواند در آتشِ عشق ابراهیم خلیل بیفتد.
جان خلیل عشق به شادی و خرمی
در آتش آ چو زر که ز هر غش طاهری
هوش مصنوعی: عشق خلیل جانش را پر از شادی و خوشحالی کرده است، مانند زر که در آتش میدرخشد و از هر ناخالصی پاک میشود.
گر محو مینمایی در دودمان حس
در عشق آتشین دلارام ظاهری
هوش مصنوعی: اگر در خاندان حس خود را محو میبینی، در عشق آتشین و دلنشین آن شخص، ظاهری زیبا و جذاب داری.
این عشق همچو آتش بر جمله قاهر است
تو بس عجایبی که بر آتش تو قادری
هوش مصنوعی: این عشق مانند آتشی است که بر همه چیز تسلط دارد. تو چقدر شگفتیها داری که بر این آتش سلطه داری.
هر چند کوشد آتش تا تو سیه شوی
بر رغم او لطیف و شریفی و احمری
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که آتش تلاش کند تا تو را سیاه و بد و زشت کند، اما تو با وجود آن، لطیف، با ارزش و زیبا خواهی ماند.
دانم که پرتو نظری داری از شهی
چشم و چراغ غیب به شاهی و سروری
هوش مصنوعی: میدانم که تو نگاهی خاص و روشن داری، مانند نوری که از یک پادشاه یا رهبر به دیگران میتابد.
بر خار خشک گر نظری افکند ز لطف
پیدا شود ز خار دو صد گونه عبهری
هوش مصنوعی: اگر با نگاه مهربان بر یک خار خشک بیفتی، از آن خار دو صد نوع زیبایی و جلوه به وجود خواهد آمد.
نی خود اگر به محو و عدم غمزهای کند
ظاهر شود ز نیست دل و دیده پروری
هوش مصنوعی: اگر نی نیز به طور کامل فنا و ناپدید شود، اما باز هم با جلوهای که دارد میتواند دل و دیده را پرورش دهد و سرشار از احساسات کند.
در لطف و در نوازش آن شه نگاه کن
ای تیغ هجر چند زنی زخم خنجری
هوش مصنوعی: به زیبایی و محبت آن پادشاه توجه کن، ای تازیانه جدایی! چرا بارها زخمهای عمیق وارد میکنی؟
نی نی خود از نوازش او تند شد فراق
کز یک نهاله آمد این لطف و قاهری
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نوازشهای او سرشار از شوق و تند و پرجنب و جوش شد، چون فاصلهای که میان ماست، باعث شده که این همه لطف و محبت را از یک درخت جوان احساس کنم.
گر خوگری به لطف نباشد دل مرا
او کی فراق داند در دور دایری
هوش مصنوعی: اگر کسی که دوستش دارم به من محبت نکند، دل من چطور میتواند درد دوری و فراق را درک کند؟
حنجر غذا خورد ز غذا رست حنجرش
پس او غذا دهد به غذا رسم حنجری
هوش مصنوعی: صوت و صدا با روح خود غذا میخورد و با این تغذیه بر میخیزد. صدایش به دیگران زندگی میبخشد و به نوعی ادامهدهنده جریان زندگی میشود.
این جمله من بگفتم و القاب شمس دین
از رشک کرده در غم تبریز ساتری
هوش مصنوعی: من به زبان ساده بیان میکنم که این کلام من است و لقبهای شمس دین به دلیل حسادت، در غم تبریز خود را پنهان کردهاند.
آن است اصل و قصد و غرض زین همه حدیث
لیکن مزاد نیست که من رام یشتری
هوش مصنوعی: در اینجا به اصل و هدف همه این گفتگوها اشاره شده است، اما در عمل موضوع اصلی این است که من نشانهای از این هدف را نمیبینم.
حاشیه ها
1397/03/16 21:06
نادر..
گر محو مینمایی در دودمان حس
در عشق آتشین دلارام ظاهری..
1398/12/14 18:03
بابک پرتو
با بوکردن ، خودت، بی هیچ واسطه ای ، به شناخت میرسی
گوهر ِ دوست و خدا و بُن هستی ، با بـویشان ، مرا مستقیما به خود میکشند و رهبری میکنند ، و حواس من ، این بو را از میان هزاران بوی دیگر، باز میشناسد .